همسایه عزیز
امشب گذشتم
از جنبِ منزلِ شما
در باغجهُ جلو
بوته گلِ سفید
تن داده بود
به بوته هایِ سرخ و صورتی
در نیمه باز بود
عطری زیبا سفر کرد
تا رسید به مشامِ من
دستم بگرفت و عطر مرا برد
شنیدم صدای خنده شما
گرسنه بودم ,
طعم ِآ شِ تان
که گاه می آورید
زیر زبانم بود
تشنه شرابِ سرخِ خانه تان
آن سفر کرده از یونانِ شما
یادم آمد دیروزِ من
باز جشنی داشتی ,
در نیمه باز
آمدم دیروز هم درون
دیدی مرا ,
با نگاه پر محبتت
گویا گفتی سلام
همسایهً یونانی ام .
آناهید حجتی