ما نشستیم لب حوض*
ماهی ، رَدَّ شد ، بی جفت !
جفت_ ماهی ، نابود !
گل_ رویا ، پژمرد !
ما و یک دریا ، بغض
روشنی ، ناگه خفت
مهر ، شد بی پژواک
آب ها ، بس ناپاک !
غنچه ، افتاد به خاک
آدمی ، شد خاشاک !
با بسا دریا ، بغض
ما کجا ؟ و لب حوض ؟
دکتر منوچهر سعا دت نوری
* اشاره است به این سروده ی روانشاد سهراب سپهری
می نشینم لب حوض
گردش_ ماهی ها
روشنی ، من ، گل، آب
پاکی_ خوشه ی زیست
مجموعه ی گل غنچه های پندار