داستان اختلاس سه هزار میلیارد تومانی به یکی از حادترین وسایل تصفیه حساب مخالفان احمدینژاد در حاکمیت با او و اطرافیانش تبدیل شده است. در این اختلاس که بزرگترین از نوع خود در تاریخ بشمار میرود، پای سردمداران «جریان انحرافی» به میان آمده است. از آن سو، احمدینژاد مخالفان خود را به بهرهگیری از این واقعه برای حمله به او و دولتش متهم کرده است. در طول چند روز گذشته، دو قوه قضاییه و مقننه به شدت پیگیر امر شدند. از یک سو، رییس قوه قضاییه با صدور دستورالعملی محسنی اژهای دادستان کل کشور را مأمور رسیدگی به این پرونده کرد، و از سوی دیگر، مجلسیان با تشکیل جلسه ناعلنی به بررسی این اختلاس پرداختند و اظهارات دو نماینده دولت یعنی وزیر اقتصاد و رییس بانک مرکزی نتوانست آنان را قانع کند. بلافاصله اعلام شد که ۱۹ نفر در این رابطه دستگیر شدهاند، و درست هنگامی که زمزمههای دستگیری اسفندیار رحیم مشایی و اطرافیان او مطرح بود، احمدینژاد آنان را با خود به نیویورک برد تا موقتا این خطر را از سر آنان رفع کند. اکنون چشمها همه منتظرند تا ببینند پس از بازگشت احمدینژاد و یارانش به ایران چه حوادثی در انتظار آنان خواهد بود.
اختلاسهای مالی در نظام سیاسی ایران امر تازهای نیست. رژیم ایران برای سالیان دراز در ارزیابی شاخص فساد مالی در سطح جهان در ردیفهای آخر قرار داشته است. اصولا یکی از دلایل سرکوب آزادی مطبوعات در نظامهای بسته همین است که راه اختلاس باز بماند و دولتمردان بتوانند فارغ از نگاههای جستجوگر روزنامهنگاران و خبرنگاران مستقل با هم زد و بند کنند، و با رشوه دادن به قاضی و محتسب سر و ته قضیه را به هم آورند. در این نظامها تنها در شرایطی که «اشتباهی» در عمل صورت گیرد و یا رقیبی که از اختلاس سهم نبرده به جریان پی ببرد ممکن است موضوع برملا شود و به اطلاع عموم برسد. علنی شدن این موارد هم البته به معنای آن نیست که متهمان واقعی همه شناخته و مجازات شوند. چه بسا که فرد یا افرادی که در درجات پایینتری از اهمیت قرار دارند به عنوان متهم یا متهمان اصلی به جامعه شناسانده شوند و مورد مجازات شدید قرار گیرند. و به راستی اگر راههای سوء استفاده مالی و اختلاس در ایران بسته شده بود چگونه امکان داشت که بسیاری از دولتمردان این کشور دولتمند قارونی شوند؟
اهمیت اختلاس اخیر، اما، که آن را از موارد دیگر متمایز میکند، در دو چیز است. یکی رقم نجومی و بی سابقه آن که تصور مقدار آن حتا برای بسیاری از ایرانیانی که با مشقت زندگی روزانه خود را میگذرانند بسیار مشکل است. دوم این که به دلیل ارتباط نزدیک متهم اول این اختلاس با دفتر رییس جمهور، پای قوه مجریه مستقیما در این امر به میان کشیده شده و موضوع به یک حربه سیاسی تبدیل شده است. در موارد دیگری که اختلاسهای نسبتا بزرگ (ولی به مراتب کوچکتر از این) مطرح و علنی شده، گرچه پای افرادی از حاکمیت نیز در آنها دخیل بوده ولی موضوع به کشمکشهای سیاسی دامن نزده است. مثلا در اختلاس ۱۲۳ میلیون تومانی اوایل دهه هفتاد که یک متهم اصلی آن فاضل خداداد اعدام شد، مرتضی رفیق دوست و برادرش محسن رفیق دوست رییس وقت بنیاد مستضعفان نیز دخالت داشتند ولی تنها مرتضی مدتی به زندان افتاد و قضیه به همین جا ختم شد. یا در اختلاس درشت دیگری در اواخر دهه 70 که شهرام جزایری متهم اصلی آن بود، به دلیل این که او سخاوتمندانه به افراد مختلف از دو جناح حاکم بذل و بخشش کرده بود، موضوع صرفا با مدتی زندان او فیصله یافت و نتوانست برد سیاسی پیدا کند.
به هر حال، صف بندی دو جناح حاکمیت در برابر یک دیگر، که از چندین ماه پیش با اختلافات شدیدی بر سر نزدیکان احمدینژاد و مشخصا اسفندیار رحیم مشایی شکل گرفته و به انشقاق بیسابقهای در حاکمیت جمهوری اسلامی منجر شده، با کشف اختلاس اخیر و انتساب آن به نزدیکان احمدینژاد وارد مرحله تازهای شده است. مخالفان احمدینژاد تلاش دارند که موضوع اختلاس و رقم نجومی آن را مرتبا مطرح کنند و از رابطه نزدیک متهم اصلی آن با مشایی سخن بگویند، و دولتیان سعی میکنند که آن را کم اهمیت یا «تحت کنترل» جلوه دهند. در این کشمکش، اما، حربه مخالفان احمدینژاد ظاهرا قویتر است و آنان توانستهاند قوه قضاییه و بخش عمدهای از مجلسیان را با خود همراه کنند. همینان نیز با اطمینان از دستگیری قریب الوقوع مشایی سخن میگویند و حتا چنین وانمود میکنند که قرار بود او در همین روزها دستگیر شود و فقط سفر او به آمریکا از این امر مانع شده است.
انشقاق درون حاکمیت البته ریشههای ایدئولوژیک و سیاسی عمیقی دارد که حل آن بدون حذف یکی از دو طرف منازعه ناممکن به نظر میرسد. از دید اطرافیان ولی فقیه، احمدینژاد و مشایی در صدد حذف اقتدار ولی فقیه و روحانیت از نظام سیاسی ایران هستند، و اظهارات مشایی در باره اسلام ایرانی یا مواضع احمدینژاد و یارانش را در باره برخی از مقولات مانند حجاب و ورزش زنان که در تعارض با فقه حاکم است از دلایل آن بر میشمارند. بر اساس تحلیل دیگری، اینان میخواهند با تأکید بر ارتباط مستقیم با امام زمان، روحانیت و ولی فقیه را دور بزنند و اقتدار سیاسی و معنوی آنان را سلب کنند. بر اساس این تحلیلها، بسیاری از روحانیان حاکم و طرفداران خامنهای از این طیف تحت عنوان «جریان انحرافی» نام میبرند و آنان را در ردیف «فتنه ۸۸» قرار دادهاند. خواست دستگیری و حتا اعدام مشایی نیز بارها از سوی تندروان جناح مخالف مطرح شده است.
مشکل عمدهای که اینان بر سر راه خود میبینند البته جدا کردن احمدینژاد از مشایی است. حاکمیت برای برآوردن احمدینژاد و نشاندن او بر کرسی ریاست جمهوری هزینه سنگینی پرداخته است و نمیتواند به سادگی از آن بگذرد. نه فقط پایین آوردن او از مقامش نوعی اقرار به اشتباه از سوی خامنهای در برابر اعتراضات مردمی سال ۸۸ خواهد بود و بلکه پر کردن جای او نیز در فضای سیاسی فعلی کار سادهای نیست. علاوه بر این، صرف نظر از موارد یادشده فوق، احمدینژاد رییس جمهور مطلوبی برای خامنهای بوده است. او از یک سو سیاستهای هستهای و خارجی رژیم را آنچنان که خامنهای دیکته کرده دقیقا به مرحله اجرا در آورده، و از سوی دیگر دست نهادهای امنیتی و انتظامی و قضایی را برای سرکوب مردم و تخلفات گسترده حقوق بشری در داخل کشور باز گذاشته است. افزایش سرکوب آزادیهای مدنی و مطبوعاتی و جهش شدید آمارهای اعدام و سایر موارد نقض حقوق بشر در ایران از هنگام روی کار آمدن او، که با دهنکجی به اعتراضات نهادهای حقوق بشری همراه بوده، به محبوبیت او نزد ولی فقیه و روحانیت حاکم افزوده است.
از این رو، طرفداران خامنهای که نگران مواضع و فعالیتهای احمدینژاد و اطرافیانش هستند، با رهنمود مستقیم خامنهای، بر آنند که بین او و اطرافیانش فاصله بیندازند تا شاید بتوانند همراه با حفظ او اطرافیانش را از قدرت به زیر بکشند. این سیاست را میتوان به خوبی در برخورد روزنامه کیهان که به عنوان سخنگوی نارسمی خامنهای عمل میکند دید. این روزنامه از یک سو علمدار شدیدترین حملات به مشایی و «جریان انحرافی» است و از وارد کردن هیچ اتهامی در باره آنان فروگذار نیست، و از سوی دیگر بزرگترین تعریفها و تمجیدها را نثار احمدینژاد میکند و در باره «خدمات» او داد سخن میدهد. کیهان که در عین حال، به نزدیکی احمدینژاد و مشایی واقف است از این وظیفه نیز غافل نیست که مرتبا در مورد خطرات «جریان انحرافی» به احمدینژاد تذکر دهد و خواهان فاصلهگیری او از این جریان شود.
پاسخ احمدینژاد در برابر این فشارهای سیاسی و تبلیغاتی، اما، چیزی جز تأکید بر مواضع خود و حمایت از «جریان انحرافی» نبوده است. او حملات به این جریان را حمله به خود تلقی میکند و برای خود «خط قرمز»هایی تعیین کرده و به مخالفانش در مورد عبور از آنها اخطار داده است. در عمل نیز، او نشان داده که به رغم حملات سیاسی و تبلیغاتی علیه مشایی و دیگران، او همچنان از آنان دفاع میکند و اگر لازم باشد آنان را (همراه با همسرانشان) در سفر خارجی با خود میبرد تا مخالفانش نتوانند در غیبت او به آنان دسترسی پیدا کنند. او همچنین میداند که عزلش از حاکمیت هزینه سنگینی بر نظام وارد خواهد کرد، و به این دلیل حاضر است که تا آنجا که میتواند در برابر فشار مخالفان خود مقاومت کند. او نشان داده است که به مراتب بیش از دو رییس جمهور روحانی پیشین خود (رفسنجانی و خاتمی) حاضر است در دفاع از اطرافیان خود مایه بگذارد و در برابر ولی فقیه ایستادگی به خرج دهد.
سفر احمدینژاد و همراهانش یک هفتهای بیش طول نمیکشد و با بازگشت به ایران روند آغاز شده علیه اطرافیان او مجددا به جریان خواهد افتاد. اطرافیان خامنهای و کارگزاران او در قوه قضاییه برای به چنگ انداختن مشایی و سایر اعضای «جریان انحرافی» دندانهای خود را تیز کردهاند (محسنی اژهای سابقه «عملی» این کار را نیز دارد!) علایم حاکی از آن است که موقعیت خود احمدینژاد در روزهای اخیر تا حد زیادی تضعیف شده است، و اگر او همچنان در دفاع از مشایی و دیگران سرسختی کند ممکن است درگیری درون حاکمیت تشدید شود. این انشقاق، همان طور که در بالا آمد، به سختی قابل رفوگری است، و با برملا شدن اختلاس نجومی اخیر به نحو برگشت ناپذیری تعمیق یافته است. حاکمیت بر آن شده است که با استفاده سیاسی از موضوع اختلاس، «جریان انحرافی» را از بدنه خود جدا کند – و این اقدام در روزها و هفتههای آینده ممکن است عواقب پیشبینی ناشدهای به همراه بیاورد. روزهای پر سر و صدایی در پیش است…
Iran Emrooz