زی جرعۀ نوش تو چنین جام بدستیم
یا رب, ز می توست اگر باده پرستیم.
سی شوق وصال تو شدیم راهی این راه
صد بند محبت ز خود و خانه گسستیم.
گیتی همه گرداب و شب تار بُد و ما
با پرتو روی تو ازین معرکه جستیم.
باری, به امیدیست که این جا متهور
در کشتی پر حادثۀ عُمر نشستیم.
از داغ چه عشقی ست که چون لاله شهیدیم؟
از شوق چه قیدیست که از بند برستیم؟
با اینهمه آزاده گی و تیزی و رندی
خرسند از آنیم که در عهد الستیم.
چهری, که فنا دید درین کوچ پیاپی؟
بنگر که چسان در گذر از نیست به هستیم.
زی : سی : واسه ی: برای : بهرِ
بیست و پنجم مهرماه 1390
اتاوا