لبهای من توضیح واضحات، چشمای تو قضیه بغرنج، سهم من از پلکهای تو چیست؟: یکصد و پنجاه کیلو رنج…
اَدایت را به فیس بوکم “اَد” کردم، چه فایده چون دلم “دلیت” شده؛
متأسفم! به خویش بد کردم، همهٔ هستی ریاضی را، فدای همین یک عدد کردم…
جای پای تو بر شنها، جای پای تو بر خاطره های خیس، و این موج زمان توان محوش نیست. درمَثَل جای هیچ دلغشه نیست، صدای دلکش صدای مهوش نیست. توای وجودی که کلّه ملقی! بدان ز عشق است که معلّقی! عیار معرفتت بالاست، به زنگاری که آلیاژ میکند…جمله چیزها از آنِ تپندگی است، جز خونی که پمپاژ میکند
این رخ آدم نیست، صورت فلکیست… بر من خرده مگیر، همه حرفهایم الکیست…