بدبختی ما اینجاست که برای اول شدن باید یک زن و شوهرِ عاقل، بالغ، فهمیده، باهوش، مؤدب، و منطقی را به جانِ هم انداخته، یکی را راهی کانادا و دیگری را گرفتارِ پیرمردی مریض، و سومی را زنی محتاج، و چندمی را قلدر، و یکی را دزد، و دیگری را اسیرِ شرایط زندگی کنیم. حالا بعد از این همهِ بدبختیها بعد که اول شدیم نمیدونم چیکار کنیم، چه خاکی تو سرمون بریزیم. دست بدیم؟ روبوسی کنیم؟ اصلاً با این زنِ پتیارهِ مدونا چیکار میشه کرد. زنیکهیه فاحشهیه نیملختی آخه خجالت هم خوب چیزه! باز خوب شد اقلاً یه نیمدستکشی تو دستاش بود، وگرنه اگه دستش به دست اصغر میخورد دیگه چه واویلائی میشد.
بابا صد رحمت به اصغر که از مقامِ معظمِ رهبری تشکر نکرد وگرنه کُفر همهرو در میآورد. بازم صد رحمت به جد و آبادش که گفت ایرانیها مردمِ مسالمتآمیزی هستند، وگرنه از فیلمش، و از مجادله بر سر نیروی اتمی، و موشک و قمهزنی که اصلاً نمیشه فمهید ما آدمهای مسلمتآمیزی هستیم. من که خودم داشت کمکم شکم میبرد، آخه این روزها هر چی از ایران بیرون میاد خون و خونریزی و جنگِ اعصابه، و اعدام با جرثقیل… آخه یکی نیست بگه کدوم ملت آرام و صلحطلبی تو دنیا هست که با جرثقیل آدم دار میزنه، اونم در ملاء عام. بابا قبایل آمازونی هم دیگه تو ملاء عام آدمکشی نمیکنند. آخه نمیگن در ملاء عام آدم کشتن اعصابی برای ملتِ ملایممسلک باقی نمیذاره. خُب راستی اگر ما آدمهای مسالمتآمیزی هستیم، تو را بخدا این فیلمِ اعصاب خورد کن رو واسه چی ساختی، اصغر؟ میخواستی آرامشِ ما را به هم نزنی؟
خُب دیگه کشش نده، میگن آدم خشنی هستی.