یک و نیم بامداد، اولین وقت خالی اش بود که برای مصاحبه به من داد! آن هم نه با بررسی برنامه تنها یک روز کاری از تقویم اش. بیشتر از یک ماه بود که هر دفعه برنامه ای برایش پیش می آمد و مصاحبه لغو می شد. آن شب زنگ زد. گفت دیگر امشب هرطور شده، همدیگر را می بینیم. دو ساعتی نگذشته بود که یادش آمد به یکی از دانشجویانش قول داده اجرایش را روی صحنه تئاتر ببیند. گفت امشب دیگر نباید بدقول شوم، من را هم به تئاتر دعوت کرد. نیمه شب گذشته بود که به خانه اش رفتیم و شروع به صحبت کردیم. گوهر خیراندیش خودش هم از این همه کار خسته شده. می گوید دلش می خواهد به زودی سرش خلوت شود تا با خیال راحت اشعار همسرمرحومش،”جمشید اسماعیل خانی”، را جمع آوری کند و به چاپ برساند >>>