گل نرگس
===========
دلدار من گل نرگسی به دهان دارد
که با خود
از زندان های ایران آورده است.
می دانم که از پس میله ها
شب ها می توان در چهره ی ماه
نقش گلی را دید
و صبح ها در آبی آسمان
صدای بال دُرنای مهاجر را شنید.
می دانم که در پسِ پلک ها
و قاب مشت ها
و فاصله ی میان دو تیربار
و سپیدی نامه های آخرین
و پیام تکضربه ها بر دیوار
و گوشه های تر غم
و درزهای برهنه ی شادی
و حفره های خالی درد
و تاریکروشنای امید
و قله های پنهان غرور
می توان، آری می توان
بهار را پنهان کرد.
با این همه در شگفتم
که در آن بند تاریک
چگونه می توان گل نرگسی پرورد
که لکه های خون
سپیدی آن را نپوشانده باشد.
مجید نفیسی
15 ژوئیه 1995