شاید بهتر باشد سخن درباره خانه دایی جان ناپلئون را نه با مقدمات تاریخی و بحثهای فرهنگی؛ که از دیدگاه اقتصادی و با یک حساب سرانگشتی آغاز کنیم؛ چون فعلا آن چه سرنوشت آثار تاریخی پایتخت ـ از جمله این خانه ـ را رقم میزند، معادلات اقتصادی است، نه ملاحظات فرهنگی.
داستان از این قرار است: زمین بزرگی به وسعت حدود ۱۰هزارمتر مربع در خیابان لالهزار تهران جا خوش کرده که هرچند کاربری آن در پروندههای شهرداری، باغ مسکونی است اما اکثر درختانش خشکیده (و شاید خشکانده) شدهاند.
این باغ که به اصطلاح دست ورثه افتاده، حول و حوش پنجاه مالک دارد که طبیعتا همه آنها نمیتوانند در آن سکنی گزینند؛ اولا چند عمارت قدیمی باغ گنجایش این عده و خانوادههایشان را ندارد و ثانیا بافت مسکونی آن حوالی تماما از بین رفته و زندگی در میانه بازار لوازم الکتریکی و سیم و کابل خوشایند نیست. در نتیجه، مالکان در فکر فروش باغ هستند تا از حقوق مالکانه خود بهرهمند شوند.
این باغ که تنها باغ قاجاری بازمانده از لالهزار قدیم و دارای چند عمارت اعیانی ارزشمند است، میتواند دست کم سه خریدار داشته باشد: اول، بازاریان که میخواهند در جای آن یک مجتمع تجاری بزرگ بسازند و چند نفرشان آنقدر سماجت دارند که به قول معروف پاشنه در را از جا درآوردهاند.
دوم، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور که شش سال پیش این خانه را در فهرست آثار ملی ثبت کرد و در صدد خرید آن بود اما فعلا مدعی است که پولی در بساط ندارد؛ نه برای خرید و نه حتی برای مرمت عمارتهای تاریخی باغ.
حتی اگر این ادعا را باور نکنیم، نباید از یاد ببریم که در تهران حدود ۵۰۰ خانه قاجاری دیگر وجود دارد که اغلبشان وضعی بهتر از خانه- باغ مورد بحث ندارند. سازمان میراث فرهنگی با این خانهها چه باید بکند؟ و نیز با هزاران خانه ارزشمند دیگر در شهرهایی مانند اصفهان، یزد، کرمان، تبریز، کاشان و غیره.