چارشنبه سوری : در زنجیری از سروده های فکاهی ، عشقی و اجتماعی

 

 

  
 رسیدی و پر از شادی و شوری/ آهای چارشنبه سوری
شنیدم با جوانان جفت و جوری/ آهای چارشنبه سوری
بساط «سرخی تو، زردی من» / سر هر کوی وبرزن
تو هم چون مردمان غرق سروری/ آهای چارشنبه سوری
مش اصغر توی چادر دیدنی شد/ پی قاشق زنی شد
که باشد استتار اینجا ضروری/ آهای چارشنبه سوری
یکی از جیغ و داد اهل کوچه/ کند دندان قروچه
بگوید: داد از این حد بی شعوری/ آهای چارشنبه سوری
بر اعصابش زند یک ریز تقّه/ هیاهوی ترقّه
ندارد بیش از این تاب صبوری/ آهای چارشنبه سوری
مقصر من نمی گویم تـو هستی/ ولی از بمب دستی
چه چشمانی که شد محکوم کوری/ آهای چارشنبه سوری
امید است اینکه با شادی معقول/ همه خوشحال و شنگول
کنیم از شیوه‌ی این عده دوری/ آهای چارشنبه سوری
معقول الشعرا
 
انگاری غلغله ی محشـره چارشنبه سوری
گوشم از بمب و ترقّه کره چارشنبه سوری
از اراذل خیابونا همگی محشر خر
لات ولوت بازار و خر تو خره چارشنبه سوری
گاهی دعوا میشه و اونچه میشه ردّ وبدل
فُحشای  فابریک و خوار مادره چارشنبه سوری
“آی..نفس کش” میگن و چاقو و ساطورمیکشن
گفتمان قمه و خنجره چارشنبه سوری
وای به حالش اگه راننده ی مادر مرده
از خیابونی بخواد بگذره چارشنبه سوری
شیشه هاش خرد و سپر کنده،  اتاقش داغون
چارتا چرخ اتولش پنچره چارشنبه سوری
رسم خیلی خوبیه اگه خرابش نکنیم
هی نگو باعث شور وشره چارشنبه سوری
دست هم رو میگیرن از روی آتیش می پرن
الفت بین زن و شوهره چارشنبه سوری
ننه صغری به آق اسمال پسرش،  میگه: ننه
واسه مـن فشفشه یادت نره چارشنبه سوری
روزای دیگـه نمی تونه ز جاش جم بخوره
جلدی از روی آتیش می پره چارشنبه سوری
تو نود سالگی بسته چـادرو دور کمر
واسه قاشق زنی پشت دره چارشنبه سوری
شب همه اهل محلّـه می ریزن تو کوچه ها
شادی دسته جمعی بهتره چارشنبه سوری
پسره تــوی نخ دختر همسایه شونه
وای چه خوشگل شده این دختره چارشنبه سوری
بوالفضول الشعرا  بسّه بابا کوتا بیا
غزل، این شکلی، دیگه نوبره چارشنبه سوری
یه سال از شعرای لوست مخ مَردم ترکید
خوبه که این غزل_ آخره چارشنبه سوری
بوالفضول الشعرا

دستانت را به من بده ، تا با هم از رو آتش بپریم
آنان که سوختنـد ، همه تنها بودند
چهارشنبـه سوری مبارک
آتیشی که تو قلبم روشن کردی
هیچ آتش نشانی نمی تونه خاموش کنه
چهارشنبه سوری مبارک
واست آتیش روشن کردم  ، که آخر زمستونه
چهار شنبه ی آخر سال ، قلب من آتیش بارونه
غم ها تو آتیش میزنم  ، سرخی آتیش مال تو
چشم حسود کور بشه ، از عشق میون من و تو
شاعر عاشق پیشه

چهارشنبه سوری شور و حالی دارد
عشق و شوقی خواهد
و منم می خواهم کمی بازی بکنم
کاش می شد بخرم، ولی اکنون که دگر مالی نیست
شب عید نزدیک است ، پدرم هم بی پول
چاره ای باید جست، بهتر این نیست که دست ساز باشد؟
قیمتش ارزان تر ، سر صدایش بیشتر ، شور و حالش افضل
چسب، کاغذ، باروت
سیخ کبریتی که در این نزدیکی است
و همه چیز حاضر ، من تلاش خود را خواهم کرد
بیشتر از درس و کتاب، زود تر از باد بهار
فکر کنم حاضر شد، بهتر است که امتحانش بکنم
کبریت را باید برد، جور دیگر باید زد …
من نمی دانم که چرا می گویی
این مواد پر سوز است، نکند فکر کردی
من در این شهر بلایی سر خود می آرم
ولی دیدی که من سالم سالم هستم
شب روشن نزدیک است ، همه عالم آتش
چه عجب جنگی بکنم من امشب
تق و تق ترقه ، بوم و بوم نارنجک ، فیس و فیس دینامیت
حال نوبت با من ، بکشم این ضامن
دور خواهم شد از این بمب قوی
و دلی سیر بخندم بر افراد
این ترقه روشن ، حال باید پرتابش بکنم
بین آن جمعیت ، چشم هایی معصوم
چهره ای چون مهتاب ، دخترک را می گویم
که در آن جمعیت ، شاد بود و خندان
قرنیه اش پاره ، دیدگان دخترک پر خون است
دیدگان مادرش هم چون باران
کاش ماموری بود ، که در آن نزدیکی، می گرفت این ها را
دکترش می گوید ، عملی در پیش است
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید …
سهراب بی سپهر

دستت را به من بده
نترس !  با هم خواهیم پَرید .
من از روی رویاهایی که رو به باد وُ
تو از روی بوته هایی که باران پَرَست .
ما نباید بمیریم رویاها بی مادر می شوند
امید و علاقه ی من از تو ،
اندوه و اضطرابِ تو از من .
واژه ها ، کتاب ها و ترانه های من از تو ،
سکوت ، هراس و تنهایی تو از من .
حضور ، حیات و حوصله ی من از تو ،
تَراخُم ، تشنگی و کسالتِ تو از من .
هلهله ، حروف ، هر چه هستِ من از تو ،
درد ، بلا و بی کسی های تو از من
سید علی صالحی

در غبار مسلخی که بسته اند، مرده ای
توی قالب یخی که بسته اند، مرده ای
توی چارشنبه ای که سورم است، دود شو
در تبی که معبر عبورم است، دود شو
دود شو برای چارشنبه ای که می پزی به من
یخ بزن به کوری کسی که می خزی به من
اشرف گیلانی

چهار شنبه سوری است
بیا تا آتشی خوش برفروزی
بگذار که سیاهی روسیا شه
یک بار دیگه خدا ، خدا شه
این قلعهء جور واژگون شه
خاکش گِل و سقفش آسمون شه
امروز و ببین، برای فردا
تا کشته نشه ندای فردا … : محمد جلالی چیمه (م. سحر)
همچنین نگاه کنید به متن کامل

شب شب شب ! شب شب شب
عربده های میر غضب
خورشیدای تقلبی ! سنگای گور لب به لب
شب شب شب ! شب شب شب
زخم صدا غضب ! غضب
ختم دوباره ی نفس ! وقت عرق کردن تب
هفته ی تعطیلی من ! فصل عزا فصل کفن
عصر جنون ! چشمه ی خون ! آینه ها شکن شکن
وقت ظهور شعله ها تو خم و پیچ کوچه ها
شب شب چارشنبه سوری
هر شب ما هر شب ما
شعرای خط خورده ی من ! بهار بادبرده ی من
بت بت فانوس صدا ! شاپرک مرده ی من
دفتر شب ورق ! ورق ! طلوع من شفق ! شفق
فشفشه بازی صدا ! ترقه ها ترق ! ترق
سایه ی کهنه پا بگور ! صدا گذرگاه عبور
بازم آتیش بازی عشق ! دوباره بیداری نور
وقت ظهور شعله ها تو خم و پیچ کوچه ها
شب شب چارشنبه سوری
هر شب ما هر شب ما : یغما گلروئی

رباعی چارشنبه سوری
بیا ، تا بر بهار و تازه گشتن ، دیدگان دوزیم
بیا ، ” بته ” ز صحرا ، آوریم و ” آتش ” افروزیم

بسوزانیم غم ها را ، درون شعله ای گلفام
که با “چارشنبه سوری” راهی_ نوروز_ پیروزیم

دکتر منوچهر سعادت نوری

گل غنچه های پندار

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!