من و *شب-نگاه و یه باغ ستاره
من و خیرههای روشن
من و خیرههای تیره
تو دل این شبِ روشن، یه ستاره بیقراره
مثل یه نبض تپنده
و تناوبی مشعشع
و ظریف و شکننده
یه ستاره بیقراره،
که نه ما اونو میبینیم،
و نه اون ما رو میبینه
حتا دستای خدا هم نمیتونه
این ستاره رو بچینه
خدا تو خواب ستاره است
دل به آسمون ببندیم
اونجا که دلی میسوزه،
اون جا شب پر از شراره است
مثلِ یه کولی شبگرد،
که به هیچی دل نبسته
که شده از همه حرفهای پوچ و کهنه خسته
دل من فقط به این ستاره خوش هست
گرچه اونو نمیبینم
گرچه اونم از همه خیره شدنها بی نیازه
میدونم
توئ شب نگاه من
یه ستاره بیقراره
و پر از سوز و گدازه…
*شب- نگاه یک واژه من درآوردی است، یعنی نگاه کردن به شب