ترانه «آی نقی» شاهین نجفی هیاهوی زیادی آفریده و واکنشهای گوناگونی را به دنبال آورده است. از یکسو روحانیان قدرت یافته در جمهوری اسلامی حکم قتل صادر کردهاند و برخی از عناصر و نهادهای وابسته به حکومت به تلاش برای تدارک قتل پرداختهاند، و از سوی دیگر خیل عظیمی از ایرانیان صدمه دیده از فرهنگ مذهبی حاکم و رها شده از آن به استقبال از ترانه آقای نجفی رفتهاند و یا به دفاع از او برخاستهاند. در این میان، نواندیشان مذهبی که از یک سو درد دین و دینداران را دارند و از سوی دیگر داعیه مدرنیته و آزادیها و حقوق بشر را، در مخمصه سختی گرفتار آمدهاند. اینان نه میتوانند «اهانت» به مقدسات را تحمل کنند و نه خشونتی را که رهبران دینی مبلغ و مروج آنند توجیه نمایند؛ و از این رو وظیفه خود میدانند که، به درجات مختلف، هم کار آقای نجفی را تقبیح و محکوم کنند و هم جواز آدمکشی رهبران دین را.
غالب اینان چون رهبران دینی را محترم و معزّز میشمارند از محکوم کردن کار آنان طفره میروند و بلکه سعی بر آن دارند که با توسل به استدلالات فقهی یا ملاحظات عملگرایانه این کار را نادرست یا مضر به دین و دینداران نشان دهند. در سوی دیگر، در محکوم کردن صریح کار آقای نجفی تردیدی در سخنان اینان به چشم نمیخورد و بالاتفاق ترانه او را مصداق بارز توهین و اهانت به «بزرگان» دین و «مقدسات» بر میشمارند. آنان حتا از دیگرانی که عمل نامبرده را تقبیح و محکوم نکردهاند خرده میگیرند و توقع دارند که همه روشنفکران و سکولارها و داعیان آزادی و حقوق بشر در پیکار محکوم کردن خواننده ترانه «آی نقی» با آنان همصدا و همگام شوند. از دید اینان، خودداری از این عمل یا تأیید ضمنی یا صریح کار آقای نجفی بیتوجهی به «احساسات» مردم دیندار و یا «توهین» به آنان تلقی میشود.
یکی از آخرین موضعگیریها در این باره، نوشته آقای عبدالکریم سروش است. ایشان که خود تا حدی طعم تکفیر و ارتداد را چشیده است در محکوم کردن فتوای قتل صادره از سوی مراجع دینی تردیدی به خود راه نمیهد، ولی در عین حال کار آنان را که «فقیهان کافرخوار» مینامد همتراز با کسانی که «حرمت بزرگان» دین را نگه نمیدارند و او از آنان تحت عنوان «کافران مسلمان خوار» یاد میکند قرار میدهد و آن دو را «رویه های زشت یک سکه منحوس» میداند: «اسلام کشی یا کفر کشی». آقای سروش البته از شاهین نجفی و ترانه او صریحاً یاد نمیکند و مثالهای خود را از «پیامبر اسلام را به صورت خوک نشان دادن یا امامان شیعه را سید گدا خواندن» که به گفته او «در رسانههای لوس آنجلسی» دیده شده است بر میگزیند. ولی اشارات او به حکم ارتداد صادره از سوی «فقیهان رسمی جمهوری “کافر” پرور ایران» تردیدی باقی نمیگذارد که نگاه مقاله در کل به نجفی و ترانه او است.
پدیدهای که این نواندیشان مذهبی به آن پرداختهاند. دو وجه دارد. یکی جواز قتل صادره از سوی چند رهبر مذهبی ایران و دیگری ترانهای که بهانه آن شده است. اولی، عملی مشخص و متعین و تأویلناپذیر است از مقوله تحریک به قتل که به وضوح یک عمل جنایی است (حتا در قوانین جمهوری اسلامی). دومی یک بیان است به زبان هنری، بدون این که تحریکی به عملی مجرمانه صورت گرفته باشد یا جان و مال کسی را به خطر بیندازد. تمام مدعای کسانی که به تقبیح و محکوم کردن این عمل پرداختهاند حول دو مقوله «اهانت» و «مقدسات» دور میزند. این دو به روشنی مقولاتی نسبی و ذهنی هستند. «اهانت» به قصد گوینده و قضاوت عرف بر میگردد، و «مقدسات» به درجه حساسیت و تحمل کسانی که آن را مقدس میشمارند مربوط میشود. از سوی دیگر امری که برای کسانی مقدس است ممکن است برای دیگرانی پیش پا افتاده باشد (گاو برای هندوها) و یا موضوع تقدس خود خرافه و موهوم تلقی شود (امام زمان از دید برخی از نواندیشان شیعه). و مگر در ایران «اسلامی» به مقدسات دیگران از سنیان گرفته تا بهاییان در تریبونهای رسمی و نارسمی توهین نمیکنند و یا معبد درویشان را بر سر آنان خراب نکردهاند؟
البته آقای سروش از زبان و واژگانی که در ترانه «آی نقی» به کار گرفته شده بر آشفته و آن را «دامن بزرگان دین را به لکه اهانت» آلودن و «رذیلت» نامیده است. او حتما آگاه است که سراینده ترانه خود گفته است که ترانهاش را اهانتآمیز نمیداند و قصد این کار را نداشته است. در عین حال آقای سروش به خود حق میدهد که آن را رذیلت بنامد و خواننده ترانه را به عنوان یک «کافر مسلمانخوار» در ردیف «فقیهان کافرخوار» بنشاند. او ظاهرا این تعبیر قرآنی را فراموش کرده است که «خدا درشتگویی/زشتگویی را از کسی نمیپسندد مگر این که مورد ستم قرار گرفته باشد»(۱) و گرنه باید بپذیرد که اگر نجفی و نجفیها زبان تند و درشتی را در بیان دردهای اجتماعی خود به کار میگیرند دقیقا به دلیل ستم دردناکی است که از ناحیه دینمداران حکومتی بیش از سه دهه بر آنان و همنسلان آنان رفته و آنان را کشته و زجردیده و یا بیخانمان و آواره کرده است. و وقتی خدا این افراد را قابل ملامت نمیداند، نواندیشان مذهبی چگونه به نام خدا و دین به خود اجازه میدهند که چنین کنند تا آنجا که حتا آنان را در ردیف آخوندهای جنایتپیشه و به قول آقای سروش «فقیهان کافرخوار» بنشانند؟
نواندیشان مذهبی عموما از جریحهدار شدن احساسات مؤمنان سخن میگویند و در قالب نمایندگی از «مردم مسلمان» ایران برای آنان دل میسوزانند. ولی جز تبلیغات آخوندها و رسانههای نیمه رسمی کدام سند و مدرک وجود دارد که نشان دهد ترانه «آی نقی» باعث ناراحتی مردم شده است؟ این ترانه تا کنون بیش از ۶۰۰ هزار شنونده فقط در یوتیوب داشته است. این به معنای آن است که دهها (اگر نه سدها) هزار نفر در داخل کشور آن را مستقیما یا به واسطه شنیدهاند. ولی چگونه است که این مردم کوچکترین واکنشی به صورت یک تجمّع خودجوش کوچک در گوشهای از ایران نشان ندادهاند (اگر فردا حکومتیان چنین تجمّعی را سازمان ندهند!) و واکنشهای منفی در دنیای مجازی نیز در مقایسه با واکنشهای مثبت ناچیز است؟ آیا این امر جز به معنای آن است که ترانه اعتراضی نجفی زبان حال بخش وسیعی از جامعهای است که از حکومت دینمداران به تنگ آمده، و با استقبال از این ترانه از کنار آنچه که شما «توهین به مقدسات» مینامید میگذرد؟
شاهین نجفی نمونه نسبتا کاملی از نسلی است که جمهوری اسلامی پرورده است. او در نوجوانی برای قاری حرفه ای قرآن شدن آموزش میدیده و تنها موقعی که به سربازی رفته به عمق فساد و نابرابری در جمهوری اسلامی پی برده، قرآن را به کناری گذاشته و به موسیقی رو آورده است. موسیقی او هم به زودی محتوای اعتراضی پیدا کرده و همین امر او را مغضوب نظام حاکم کرده است. او زبان و درد همنسلان خود را خوب میشناسد و از خطر کردن و عبور از خطهای قرمز فرهنگی و سیاسی و مذهبی واهمهای ندارد. در ترانه اخیرش که این روزها منتشر شده از «ایستاده مُردن» سخن میگوید (لابد با اقتباس از خسرو گلسرخی: «این رسم تو است که ایستاده بمیری ای سرو») و از «گرگ خسته کز تفنگ نترسیده».
تردیدی نیست که تحمل زبان نجفی برای بسیاری از دینداران شیعه سخت است و آنان را ناراحت میکند. ولی این یکی از اقتضائات دنیای مدرن و به هم پیوسته است که دینداران باید بیاموزند و به آن عادت کنند. ما همه شاهد آن هستیم که در دنیای غرب همخوابگی مسیح خدا (نه مسیح پیامبر) با مریم مجدلیه «روسپی» را در فیلم به تصویر میکشند، و یا خدا و مسیح و پاپ و ملکه انگلیس (رییس مذهب پروتستان) و رهبران مذهبی را به انواع مختلف مورد انواع تمسخر و استهزا قرار میدهند، ولی جامعه مسیحی آن قدر رشد یافته است (از جمله، به توصیه رهبران مذهبیاش) که این تمسخرها را تحمل کند و از کنار آن بگذرد. نواندیشان مذهبی اسلامی نیز باید بپذیرند که پدیده شاهین نجفی ماندنی است، و محکومیتها و تخطئهها (و به طریق اولی تهدیدها و قتلها) نمیتواند بر آن نقطه پایانی بگذارند. راهی اگر وجود دارد توصیه به مؤمنان است که سعه صدر پیدا کنند و تحمل و تساهل را پیشه گیرند – و این وظیفهای است که بیش از هر کس دیگر بر دوش نواندیشان دینی نهاده شده است.
—————–
۱- لاَّ يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ
سوره : النساء آیه : 148
Iran Emrooz