پروانهای
در نهانگاهِ تنت
شمعی
بر میانگاهِ تنم
سیارهای گردِ ستارهای
و یا ماهی گردِ سیارهای
نوری به دورِ خاكی
گردی به گِردِ نوری
دایرهای، دایرهای
دایره در، دایرهای
فشردۀ، ازلی تا ابدی
چكیدۀ، حالی یا آنی.
میسوزد پروانه پرواسوز
میمیرد شمعِ شعلهسر
حالیا، حیات یا حضور
لقاح یا عروج؟
حالی تا حالی
عشق میكوبد
داریهای، در دایره
دایره، در داریهای
ازلی تا ابدش
ابدی، در پی ازلش.
در رانهایت
پرپرزنان، پروانه
بر رانهایم
دلدلزنان، شمع.
زمستان 2001
: :
دمی است شیرینی گل
پروانه هم بر آن.
شهدِ تو را
پروانه
همواره بر آن.
23/12/2002
: :
خاموشكند
شمعِ سوزانِ مرا
شهدِ ریزانِ پروانهات
تا باز دمی دگر
یا كه شبی دیگر
خلوت نشینِ روشنایش باشیم.
23/12/2002
از دفتر شعر “نافۀبیقراری” ا- ماهان، نشر البرز، 2003 فرانکفورت