چرا بمانم
چرا تکرار با تو گویم
من راه را رفتهام
و عشق را بوییده ام
و دیگر
هیچ نمیخواهم
و جزٔ آنچه با روح من
همخوابه گردیده ست
هیچ
با خود نخواهم برد
راه دراز بود
و تاریک
من عابر و خسته و خواب الود
آشنایی
کلبه ای
که در آن نور عشق
توان میداد مرا
تا به سکون دل نسپارم
اینک
از خواب برخاسته ام
نشانیز آشنایی نیست
راه دراز است
و تاریکیبا چشمانم همزاد
چرا بمانم