آیندهی اسلام و زندگی مذهبی در کشورهای مسلماننشین چگونه خواهد بود؟ آیا نوع اسلام تغییر خواهد کرد یا این که ادیان دیگر و احیاناً بیدینی جای اسلام را خواهد گرفت؟ آیا اصلاح و رفرم تودهگیر در اسلام ممکن است؟ آیا اسلام با خردگرائی و آزادیخواهی سازگار است؟
منظور من از اسلام همین اسلام واقعاً موجود در جامعه و تاریخ است. ممکن است برخی بگویند که این اسلام اسلام راستین نیست. حرف من این است که مسلمانها فعلاً مسئول همین اسلامی هستند که غالب است و نمیتوانند مسئولیت آن را به گردن دیگران بیندازند.
اسلام واقعاً موجود، چه در زندگی اجتماعی و چه در زندگی سیاسی اکثریت مسلمانان، مشکل بزرگی است. اسلام سنتگرا، اسلام سیاسی یا بنیادگرا، و تا حدی اسلام نوگرا، هر سه آبشخور مشترکی دارند که همان فرهنگ دینی اسلام واقعاً موجود است. این فرهنگ مانع اصلی تحقق دموکراسی و دولت ملی مدرن در جوامع مسلماننشین است. از طرف دیگر تعصب کور مذهبی و جنگ شیعه و سنی، که سابقهای هزاروچهارصد ساله دارد، هر روز از مسلمان و غیرمسلمان کشته میگیرد.
نهاد مذهب رسمی مهمترین عامل عقبماندگی فرهنگی ایران در چند صد سال اخیر بودهاست. این نهاد را معمولاً روحانیت مینامند، هر چند اصطلاح ‘روحانی’ برای نقشی که آخوندها در تاریخ این سنت داشتهاند به نظر کمی غلطانداز میرسد. آخوندها سرسختترین مخالفان نوسازی جامعهی ایران در دویست سال گذشته بودهاند. سنت آخوندی سنت انباشت خرافات و تحریک حس نفرت نسبت به غیرخودیها ست. چند نفری از آخوندها که در برخورد با دنیای مدرن حرفهای تازهای زدهاند، آنها که هم چنان در کسوت آخوندی باقی ماندهاند، هیچگاه کلیت مذهب رسمی و سنت آخوندی را زیر سؤال نبردهاند.
ضرورت اصلاح مذهبی
راهکار مشکل اسلام چیست؟ تجربهی تاریخی نشان میدهد که مردم به راحتی و به صورت تودهگیر از مذهب موروثی برنمیگردند. در اکثر خانوادهها پیوندی عمیق و عاطفی به مذهب موروثی هست که به سادگی گسستنی نیست، مگر به ضرب شمشیر بنیامیه یا قزلباشان صفوی.
هر چند بیدینی رشد چشمگیری کردهاست و با پیشرفت فرهنگی رشد فزایندهتری خواهد داشت، احتمال این که بیدینی یا تغییر دین در آیندهی نزدیک به جنبشی فراگیر تبدیل شود احتمال ضعیفی است. احتمال قویتر این است که جریانهای تودهگیر اصلاح دینی در اسلام رشد کنند. ناگفته پیدا است که نهاد مذهب رسمی بزرگترین مانع رشد اصلاحگری دینی است، چرا که وظیفهی خود میداند هر حرکت اصلاحی نوگرا را در نطفه خفه کند.
بسیاری از مردم مذهبی اند بدون این که به طور سنتی مسلمان باشند، مثلاً به حجاب عقیده داشته باشند یا همیشه نماز بخوانند. مشکل این مردم این است که کسی را نمیشناسند که اسلام آنها را تئوریزه کند. رفرم اسلامی برای اکثر مردم یک ضرورت است.
اسلام و دینداری اسلامی نیاز به دگرگونی و اصلاح دارد. در ایران، نهاد مذهب رسمی، که همان ساختار قدرت آخوندهای شیعه است، این اسلام را تعیین و تبلیغ میکند. حکومت اسلامی در ایران هم اسلام سنتی و هم اسلامگرائی سیاسی را در کنترل خود دارد. تنها جریان اسلامی که خارج از حیطهی حکومت است کورسوهای نواندیشی دینی است.
آیا اسلام اصلاحپذیر است؟
مشکل این است که رفرم اسلام کار سادهای نیست. اصلاحگری مذهبی در اسلام را معمولاً با جنبش رفرم دینی در مسیحیت مقایسه میکنند، ولی واقعیت این است که این دو دینِ فراگیر تاریخی یکسان نداشتهاند. مسیحیت خود با یک جریان رفرم دینی در یهودیت رسمی آغاز شد، در حالی که اسلام با جهاد و سلطهگری نظامی شکل گرفت.
اسلام زیر نورافکن تاریخ زاده شد و با پیروزی نظامی و سیاسی گسترش یافت و مسلمانان فاتح خود تاریخ پیدائی دینشان را نوشتند. مسیحیت از دل اسطورهی مسیح نجاتدهنده بیرون آمد، اسطورهای که سرکوب شده بود و سیصد سال طول کشید تا دین رسمی شود. به همین دلیل مسیحیت شکلپذیرتر و اصلاحپذیرتر است. در یک کلام اسلام تاریخ است و مسیحیت اسطوره.
از اسلام برداشتهای متفاوتی هست. آیا برداشتی از اسلام میتوان ساخت که با آزادیخواهی و خردگرائی سازگار باشد؟ برخی میگویند که دین در واقع سنت عصر بدویت است و هیچگاه کاملاً با خردگرائی و روشناندیشی سازگار نیست. ولی زندگی ما هیچگاه صد در صدی نیست. پس پرسش این است که چه نوع دینی بیشتر با خردگرائی سازگار است. اگر پاسخ به این سؤال را دینی صرفاً معنوی (spiritual) بگیریم، آیا از دل اسلام میتوان هستهای روحانی بیرون آورد که پاسخگوی نیاز معنوی مسلمانان باشد؟ منظور از اسلام خردگرا دینی معنوی است که هر چه بیشتر با خردگرائی، دموکراسی، و حقوق بشر سازگار باشد.
نخستین شرط اسلام خردگرا طرد نهاد مذهب رسمی و سنت آخوندی مرجع تقلید است. در یک قانون اساسی دموکراتیک، هیچ مذهبی هیچ حق ویژهای ندارد.
اسلام و نژادگرائی
مسئلهی دیگر این است که اسلام با نوعی نژادگرائی عربی آغاز شد. این درست است که چه در قرآن (مثلاً در سورهی حجرات) و چه در زندگینامه محمد (مثلاً در خطبهی وداع) نشانههائی، هر چند مبهم، به برابری قومی هست، اما شکلگیری آغازین اسلام با جنبههائی از عربگرائی آشکار و پنهان عجین و آمیخته گشتهاست.
مثلاً قرآن یا نماز را باید به عربی خواند هر چند فرد مسلمان معنی آن چه را که میخواند نفهمد. در زمان محمد، قبلهی مسلمانان از اورشلیم به سوی کعبه در مکه تغییر جهت داد. همین طور مراسم حج به مکانی در سرزمین عربستان وابسته است.
انگارهی تاریخی این است که محمد دین اسلام را نه به عنوان یک دین جهانی که تنها برای عربهای شبه جزیره عربستان آورد. حملهی مسلمانان به ایران ساسانی و روم شرقی برای ساختن یک امپراتوری جدید عربی بود نه تبلیغ فرهنگی دین اسلام. بعدها، در دورهی بنیامیه، تصمیم به مسلمان کردن غیرعربها گرفتند و امپراتوری نخستین عربی به یک امپراتوری عربی-اسلامی تبدیل شد.
همین طور مفهوم “سید” مفهومی نژادپرستانه در فرهنگ شیعی است. سید اولاد پیغمبر، از نظر قومی، گروهی متمایز و ممتاز محسوب میشوند و مفهوم سیادت طایفهی بنی هاشم مفهومی نژادگرایانه است. ایدهی سیادت، همچون همهی اندیشههای نژادپرستانهی دیگر، همیشه در جهت تضعیف حس هویت ملی عمل کردهاست و به آشفتگی هویتی در ایران امروز دامن زدهاست. در دنیای امروز، دموکراسی بدون تقویت حس هویت ملی امکانپذیر نیست.
هیچ قومی خود را مالک مسیحیت نمیداند، در حالی که بیشتر عربها اسلام را از آن خود میدانند. از سوی دیگر، برخی نقد فرهنگی اسلام را با عربستیزی نژادپرستانه اشتباه میگیرند. ریشهی این جریان به جنبش شعوبیه بر میگردد که در شکل افراطی خود ضدعرب بود و پس از حملهی عربها به ایران، در واکنش به ایرانستیزی عربها شکل گرفت.
اسلام خردگرا تنها با طرد جنبههای نژادگرایانهی اسلام امکانپذیر است. نواندیشان دینی باید دست از تحریف و تحقیر عناصر غیراسلامی فرهنگ ملی ما بردارند.
بازخوانی تاریخ اسلام
مهمترین پرسش تاریخی راجع به پیدایش اسلام پرسش سادهای است؛ این که آیا محمد پیامبری دروغگو بودهاست یا نه. البته این تردید و ناباوری گذشتهای طولانی دارد. رازی، دانشمند نامدار ایرانی، چند کتاب در رد مفهوم نبوت نوشت. رازی میگوید هر پیامبری یا شیادی دروغگو است یا دیوانهای خیالپرداز.
در مقایسه با مسیحیت، مشکل اسلام اینجا بزرگتر است، چرا که بر خلاف مسیحیت اسلام در همان آغاز کار پیروز شد و کتاب خود پیامبر امروز در دست ما است. بخش کوچکی از قرآن، به عنوان مثال سورهی علق را شاید بتوان به صورت نوعی مکاشفهی صادقانه یا الهام و وهم شاعرانه توضیح داد. مشکل این است که بخشهای دیگری از قرآن را که به تصمیمگیریهای حسابشدهی سیاسی یا روابط خصوصی محمد مربوط میشوند چگونه میتوان توجیه کرد.
نواندیشان مسلمان در این زمینه، یعنی توضیح تاریخ صدر اسلام از دیدگاهی واقعبینانه و خردگرایانه کاری نکردهاند، بجز شاید ترجمهی یکی دو کتاب از اسلامشناسان غیرمسلمان که نسبت به اسلام رویکردی همدلانه دارند (مثلاً کتاب زندگی محمد از کارن آرمسترانگ).
در اسلام رسمی قرآن سخن خدا است. در اسلام خردگرا قرآن سخن پیامبر است و وحی چیزی جز الهام و شهود انسانی نیست. زبان و لفظ قرآن هیچ تقدسی ندارد و مسلمان خردگرا قرآن را به زبانی میخواند که زبان روزمره او ست. بخش عمدهای از قرآن یا مربوط به عرف جامعهی قبیلهای عربستان است ویا شرایط خاص نهضت و روش حکومتداری محمد. این بخش نه معنویات دینی است و نه چندان به زندگی در جهان امروز ربطی دارد.
مسلمان خردگرا نگاهی انتقادی به تاریخ اسلام دارد. ترویج دین تنها از راه کار فرهنگی پذیرفتنی است، نه از راه جنگ و خشونت. تشکیل حکومت مذهبی در صدر اسلام و کشورگشائی خلفای راشدین، از نظر تاریخی همان شکلگیری امپریالیسم عربی-اسلامی است و به تبلیغ معنویات دینی ربطی ندارند. تاریخنویسان مسلمان، برای اسلام، تاریخی بهداشتی مینویسند. نمونهی این نوع تاریخنویسی تئوری آغوش باز است یعنی این ایدهی سادهلوحانه که ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرا شدند. مسلمان خردگرا نگاهی واقعبینانه به تاریخ اسلام دارد.
نواندیشان دینی راجع به این مسائل باید به طور شفاف و به زبان ساده موضعگیری کنند. مخاطب اصلی نواندیشان دینی عامهی مردم اند نه روشنفکران غیرمذهبی.
شیعه یا سنی
شیعیان و اهل تسنن برای ترویج مذهب خود تلاش بسیار میکنند. همان طور که گفته شد تغییر مذهب در آیندهی نزدیک برای اکثریت مردم به دلایل فرهنگی ممکن نیست. نه اکثریت شیعهها سنی خواهند شد و نه اکثریت سنیها شیعه. احتمال قویتر همان اصلاحگری در باورهای مذهبی است. پرسش اصلی این است که تشیع خردگرا چه جور تشیعی است؟
تفاوت اصلی تشیع با تسنن در اصل امامت و باورهای وابسته به آن است. مفاهیم امامت، معصومیت، علم لدنی، و امام غایب هیچ کدام با خردگرائی سازگار نیستند.
از نظر یک شیعهی خردگرا، شیعه یعنی شیعهی علی. یعنی این عقیده که علی برای جانشینی محمد و ترویج دین جدید گزینهی بهتری بود. همین. به چیزی بیش از این نیازی نیست و شیعیان میتوانند به زندگی مسالمتآمیزی در کنار اهل تسنن امیدوار باشند.
برخی از مذهبیها میگویند که باورهای عامهی مردم محترم اند و نباید به آنها نزدیک شد. بدون شک این رویکرد با خردگرائی سازگار نیست. مسئله این است که عقاید مذهبی مردم ابتدا به ساکن پدید نیامده. باورهای عامهی مردم را نهاد رسمی مذهب تعیین و تبلیغ میکند.
مهمترین کار فرهنگی نواندیشان دینی، که تا به حال به ندرت دیده شده، برخورد سلبی با سنت تشیع است. یعنی این که به طور شفاف بگویند چه بخشهائی از این سنت را نمیپذیرند. فرهنگ تقیهی شیعی در نواندیشی و روشنفکری دینی هم دیده میشود.
مذهبِ وسواس و ترس و خشونت
در فرهنگ دینی اسلام، وسواس نسبت به جزئیات احکام مذهبی، مثلاً در مورد عبادات یا طهارت، به مرحلهای بیمارگونه میرسد. جزئیاتی که در یک دین حقیقی معنوی محلی از اعراب ندارند.
دین خردگرا دینی رهائیبخش و آزادیخواه است، در حالی که اسلام رسمی مذهب ترس و خشونت است. پس از دورهی دوازده سالهی تبلیغ دینی در مکه، تاریخ اسلام تاریخ اسلام سیاسی و سلطهطلبی مذهبی است. توحید و معاد دو پایهی عقیدتی اسلام اند، ولی پیامبر اسلام رسالتش را با تبلیغ مفهوم توحید و یکتاپرستی شروع نکرد. نخستین سورههای مکی نه راجع به توحید که راجع به معاد و ترساندن مردم از آتش دوزخ است.
در تاریخ اسلام تفسیرهای متفاوتی از اصل معاد شدهاست. در برخی از این برداشتها معاد کاملاً جنبهای نمادین دارد و به پیامدهای عمل انسان در همین دنیا برمیگردد. تعبیرهای سنتی و عامیانهی معاد، بهشت و دوزخ با اسلام خردگرا سازگار نیستند.
اسلام خردگرا برای طرد حکم ارتداد دنبال حدیث نمیگردد. حکم ارتداد با حقوق انسانی در تضاد است. وسواس، ترس، و خشونت در اسلام خردگرا جائی ندارند.
از کفری شدن تا دینستیزی
بسیار دیدهایم که مردم نمازخوان مذهبی، وقتی که خیلی عصبانی میشوند و از کوره در میروند کفری میشوند یعنی شروع میکنند به کفر گفتن و دشنامگوئی به مقدسات اسلامی. اصطلاح کفری شدن به معنی عصبانی شدن از همین جا ست. این نوع تخلیهی روانی از مذهبی که ترس و وسواس را از کودکی در انسان نهادینه میکند طبیعی است.
این موضوع در مورد مسلمان مؤمنی که عقیدهی مذهبیاش را از دست میدهد و بیدین میشود هم تا حدی صادق است. ظاهراً نخستین واکنش یک مسلمان در روز اول بیدینیاش همین کفری شدن است یعنی فوش دادن به مقدسات مسلمانان. برخی این تابوشکنیها را نوعی مبارزهی فرهنگی و لازم میدانند. به گمان من این نوع مبارزه فرهنگی راهکار مؤثری برای حل مشکل اسلام نیست.
نویسندگان مسلمان در این مورد معمولاً خلط مبحث میکنند و به هر نوع مبارزهی فرهنگی با باورهای مذهبی و اصولاً به هر نوع نقد اسلام اسلامستیزی میگویند. همین طور به ترس طبیعی از بنیادگرائی اسلامی اسلامهراسی میگویند که درست نیست، چرا که ترس طبیعی فوبیا محسوب نمیشود.
شکی نیست که نقد باورهای مذهبی، چه به صورت تحلیلی و چه به صورت طنز و تمسخر، همان حق آزادی بیان است و توهین به اشخاص حقیقی و حقوقی نیست. نقد بیامان باورهای مذهبی لازمهی رشد جنبشهای رفرم دینی و راهکار مؤثری برای حل مشکلات اسلام واقعاً موجود است.
کفری شدن مؤمنان تنها یکی از نشانههای فساد اخلاقی در فرهنگ دینی ما است. خدعهی شرعی و تقیهی شیعی روش حکومتداری در جمهوری اسلامی است. ازدواج موقت کلاه شرعی روسپیگری است و پیشنماز مسجد همان واسطه و دلال انتخاب صیغه. مسجد هم محل عبادت است و هم مرکز فحشاء. شنیعترین کارها با کلاه شرعی ثواب اخروی دارد، و چرخهی گناه و توبه چرخهای پایانناپذیر است.
نقش نواندیشان دینی
ناگفته پیدا ست که اسلام سنتی و اسلام بنیادگرا با خردپذیر ساختن اسلام مخالف اند. رهبری جریان خردگرائی در اسلام به عهدهی نواندیشان دینی است. این مسئلهی ظریفی است. چون برای خردپذیر ساختن اسلام به رهبران مذهبی نوع جدیدی نیاز است، که به علت عقبماندگی تاریخی، در میان مردم مسلمان به ندرت یافت میشوند.
اسلام خردگرا فلسفه نویسی نیست، عقل سلیم است. اسلام خردگرا اسلامی است که با به کار گیری عقل سلیم، به زبانی ساده، و برای عموم نوشته شود. نواندیشان دینی به جای بحث نظری در توجیه روایتهای نرمتری ازبنیادگرائی اسلامی یا تلاش برای حفظ خرافات به نام دفاع از مقدسات اسلام سنتی، باید به میان مردم مسلمان بروند و در عمل، رهبری جریانهای تودهگیر رفرم دینی را دلیرانه به عهده بگیرند.
بیژن رادان