ماه رمضان در ایران اسلامی حامل گرسنگی، پر خوری و مهمتر از همه، خنده است. گرسنگی آن البته تنها نصیب ۱۰ یا ۲۰ درصدی میشود که در واقع روزه میگیرند. تعجب نفرمائید؛ بر خلاف مسلمانان دیگر، شیعه ایرانی صدی ۸۰ اهل شرابند و ربابند و کبابند. حالا چطوری ما گرفتار تنها حکومت آخوندی جهان شده ایم … باید از مجاهدین و کمونیستها تشکر کرد!
در شرکت دارویئ، شیفت کاری ماه “رم از آن” ساعت هفت صبح شروع میشد تا دو بعد از ظهر. ما “مدیران مکتبی” شرکت، دوره پوکر مناسبی در آن ایام الله داشتیم، که از پس افطار آغاز میشد و به نیمه شب ختم میگشت. تگزاس هلدم هنوز در ایران باب نشده بود، و پنج کارتی بازی میکردیم.
صبحانه این حقیر، دو عدد تخم مرغ بود و یک لیوان شیر با کمی عسل و کره. نیم ساعتی هم روزنامه میخواندم، با دو چایی شیرین و یک فروند قند پهلو، تا شش و نیم. سپس، پیاده از کنار بلوار الیزابت قدیم (کشاورز) راه میافتادم به سمت شرکت. آنوقتها (۳۰ سال پیش) هنوز میشد در تهران پیاده روی کنی، بدون آنکه از آلودگی هوا به زمین بیفتی، یا یکی از “زورگیران” محل برویت چاقو بکشد!
همه کارمندان انواع اغذیه و اشربه به شرکت میآوردند، تا اینکه برادران “حراست” عصبانی شدند، و آغاز نمودند به جست و جوی کیفها و ساک ها. بعد از آن، بازار نسخه دکتر و گواهی طبیب داغ شد؛ که البته باید ۶ کپی میگرفتند و ۳ مدیر امضأ میکردند، تا بتوانند یک بطری آب و نصف ساندویچ لواش و پنیر و خیار، بیاورند تو.
مساله آب در تابستان معضل بود، تا اکتشاف “چشمه علی” توسط چند نفر از مهندسین حاذق. چشمه علیها چند “بیده” زمان شاه بودند که در توالتهای طبقه دوم تا هفتم، کشف شدند. اینها مورد مصرف چندانی نداشتند، بجز در ایام “ضیافت الله” رمضان که؛ امّت حزبالله زده و مفلوک میتوانست مخفیانه و بدور از چشم برادران حراست و “آنتن”های خبرچین، رفع عطش نماید.
“در ایران است تا ملا و مفتی … به روز بدتر از اینهم بیفتی” – ایرج میرزا.