خانهُ روستائی خواهد ماند , هرچند بیزار از میدان است
یک شماره در خیابان جدید شهر خواهد داشت
اما بر سر نهری که خانه را در آرنج خود گرفته بود، چه خواهد آمد؟
من به عنوان کسی که نهر را میشناخت
قدرت و انگیزه اش را میدانست، میپرسم
من تمام طول انگشتم را در نهر کرده بودم
و گذاشته بودم از روی بند آن بپرد
گُلی در نهر افکنده بودم
تا جریانهایش را در پیوندگاهشان آزمایش کنم
امکان دارد چمنزار از رشد در زیر آسفالتهای شهر سیمان شود
درختان سیب را شاید به شعلهُ اجاق بفرستند
به چه راه دیگر میتوان یک نیروی جاودانی را از بین برد
دیگر به آن نیازی نیست؟ از سرچشمه باید جلوی آن را گرفت
بار زغال در آن باید ریخت؟
نهر در عمق سیاه چال فاضلاب زیر سنگ پرتاب گشته بود
تا در تاریکی متعفن آن هنوز زندگی کند و جاری باشد
فقط شاید چون فراموش کرده بود از ترس رود
تنها نقشههای قدیمی خواهند دانست که چنین نهری آب هم داشت
اما من فکر میکنم که شاید ازهمواره پایین نگه داشتن نهر
اندیشههایی برخاسته اند که این شهر نوساخته را
هم از کار و هم از خواب باز میدارند.
آناهید حجتی
ترجمهُ شعر رابرت فراست
A BROOK IN THE CITY