ناگهان ، توفان فتد ، بر سر زمین
برکند از بن ، بنای_ جهل و کین
آتشی آید ، به سو زد جاهلین
هم به خشکاند ، تبار کاهلین
بردگان _ هادی زرق و ریا
بس گریزان ، ا ز یسار و از یمین
بندگان _ وادی صد ق و وفا
مستقر ، بر مسند _ علم و یقین
از تبسم ، چهره ها گیرد حیات
زندگی ، با عشق و شادی ها قرین
منظر و رخسار_ زن ، یابد نشاط
هم مقا م و منزلت ، بر او بهین
بس سرود_ عشق ، بارد ز آ سمان
چونکه عشق است ، برترين آ ئین و دین
حافظ_ آ ینده بين ، خوانده ست عیان
حق نجسته ست ، دست_ اهریمن* ، نگین
دکتر منوچهر سعادت نوری
* اشاره به این سروده ی “حافظ” است:
من آن نگین سلیمان ، به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او ، دست اهرمن باشد
همای ، گو مفکن سایه ی شرف ، هرگز
در آن دیار که طوطی ، کم از زغن باشد … : حافظ
بر گرفته از مجموعه سرودههای زنجیرها