منصوب به خیام است: “آمد شدن تو در جهان چیست بگو
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد”
هرگز مگسی سخن چنین نغز نگفت.
یک واژه ز یک حکمت پرمغز نگفت.
ترسم قلم سحر سرای خیام
این نکتۀ خوشنمای پالغز نگفت.
خورشید خزان از افق خاور خاست
انوار نشاط جلوه اش بی کم و کاست
گفتم ز غم خزان و یاران؛ گفتا:
“با خنده غم زمانه می باید کاست”.
هر جزء وجود جایگاهی دارد
در حوزۀ هست پایگاهی دارد
در عالم نیکوی چه از شام و پگاه
از جانب دلبرم نگاهی دارد
سوم آبانماه 1391
اتاوا