برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها

زنی به گوشۀ زندان، چراغِ خانۀ ماست
وجودِ مُشتعلی شعلهء شبانۀ ماست

 

چو رو شنای شرف زان سوی حصار ستم
پیام و پرتو خورشیدِ جاودانۀ ما ست

 

صدای بستۀ او را اسیر نتوان داشت
که کوبش دل و آواز عاشقانۀ ماست

 

ستوده باد عزیزی که نام نسرینش
نشانۀ شرف و شاهدِ زمانۀ ماست

 

بمان که اهل زمین از تو بهرمند شوند
چنین که یاد تو در نغمه و ترانۀ ماست : محمد جلالی چیمه (م. سحر)
پاریس ۱۰ آذرماه ۱۳۹۱

در این زمانه ی بد
در این زمانه ی دشمن خو
بمان برایمان نسرین

بمان برای مادر، مادر میهن
بمان برای مردم خاموش
بمان برای ملت ایران
بمان برایمان نسرین

 

بمان برای نیما، برای مهرآوه
بمان برای هزاران هزار نیما و مهرآوه
بمان برای همسر، همراه و یار، رضا خندان
شجاع، فروتن، بیباک
و مثل خودت عاشق
عاشق تو، عاشق نیما، عاشق مهرآوه
عاشق این مردم
عاشق این خاک

 

بمان برای فرداها
برای روزهای خوب، آفتابی
بمان برای شادی
برای بهار، بهار آزادی
بمان برای آواز
بمان برای سرود
بمان برای دشت، برای جنگل، برای رفتن_ رود

بمان برای زمزمه ی باد، ترانه ی باران
بمان برای پیمان جاودانه ی یاران

بمان برای فردایِ رعد، غُرّش طوفان
بمان برای رگبار، رگبارهای تند بهاری
بمان برای شستن این لکه های چرک
بمان برای آفتاب آزادی

بمان برای بازگشتِ لک لکان مهاجر
بمان برای پایکوبی یاران در میانه ی میدان

در این زمانه ی بد
در این زمانه ی دشمن خو
بمان برایمان نسرین : بهمن امینی
پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۱

درد ِ وطن نشسته در اعماق این نگاه ، نسرین بی گناه
این رنج ملت است نه جورشکنجه گاه ، نسرین بی گناه

 

این جای پای توست بر گُرده ستم ، این گونه آشکار
رنج ِ موکلان ِ گرفتار و بی پناه ، نسرین بی گناه

 

فریاد ملتی است در بستر دروغ ، زنجیره فساد
با سفره های خالی و پیمانه های آه ، نسرین بی گناه

 

در جلوه ی تبسم هر چهره روشن است ، فرجام این غروب
عصری که هر چه بود ویران شد و تباه ، نسرین بی گناه

 

دیگر صدای ظلم ندارد کرانه ای ، راهی به خانه ای
قدری درنگ کن ، با راهیان ِ راه ، نسرین بی گناه

 

بگذار همرهان تو از باغ بگذرند ، فردا که در شود
این بخت ِ واژگون ، در حفره سیاه ، نسرین بی گناه

 

خورشید را ببین ، ای دخت ِ آهنین ، ای جانِ ماندگار
چون می کند طلوع ، بر بال ِ این پگاه ، نسرین بی گناه : داریوش لعل ریاحی
يکشنبه ۱۴ آبان ۱٣۹۱ 

 

ترا با شحنه و عسگر نه بینم
به زندان اوین ، در بر نه بینم

ترا خواهم درون جامه ای شیک
شکنج چا د رت برسر ، نه بینم

برای دوری از ” نیما ” و ” آوه ”
ترا غمگین و بس مضطر ، نه بینم

ترا خواهم که رقصان و خروشان
گرفتارت به درد_ سر ، نه بینم  

ترا خواهم رها ، همراه_ “خندان”
ترا با شحنه و عسگر نه بینم

 

دکتر منوچهر سعادت نوری

مجموعه ی گل غنچه های پندار

 

About this Blog

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!