خوش آمد می گویم به پاییز افسرده،
خوش آمد می گویم به روانداز مه
که با پیچ و خم میرود
از راه نورهای وارفته
وروزهای تاریک
خوش آمد می گویم
به شب های پرصدا
و به زوزه بادهایی
که بوی شنی رود را
به شهر می آورند
خوش آمد می گویم
به برگ های زرد سرخ
که دایره وار بال زده
پرواز میکنند
و به گل سرخ خسته
غوطه ور در فکر خیسِ با ران
خوش آمد می گویم
به خواهرم که زندگی میکند
در اشگ
بالای ابرها
و درختان شعله ور را
با نام صدا میزند
و اصرار دارد که من
قدم بزنم در دشت ها
قدم میزنم با موهای تر افتاده ام
تا عطر وبوی درختچه ها را
با خیسی اش بالا کشد
قدم میزنم
با چشم های بسته تا
تجربه سبک باد را
جذب کنم، قدم مبزنم
قدم مبزنم، دست هایم
خواب گلی وحشی را می بینند
که اغوا خواهم شد
برای چیدنش
در سپیده دم
در امتداد رود
راه هموار است
با عشق و اشتیاق
و در مسیر افسردگی
خوش آمد می گویم
به کسانی که محبوبی را
از دست داده اند
میدوم سوی دختری
که جنبش اندامش
شبیه خواهرم ست
مانند شعله ای در پیش
راه میرود و دانه های
عشق برای کلاغ ها
می پاشد .
©آزاده آزاد