شنیدم قرار است بامدادان
بیابان لوت، تیر باران شود!
مبادا بمیرد خدا! لب – تشنه ای
بکن چارهای ، تیر، باران شود
***
آمد به خوابم و صبح از بسترم ارغوان شکفت
گل پیر و پژمرده من به ناگه زمستان شکفت
و یک تار مویی که از خواب به جا مانده بود
سپردم به گلدان، ز گلدان بهاران شکفت
پاییز نود