به بهانه ی روز پدر در کانادا 21 جون 2011, به سیلویا پلات (1932-1963) که صدایش تسخیرم کرده است—آنگونه که انسان ماه ماده را— صدایی که صدایم هیچ به پر مو شکش نمی رسد
و
به خاطره ی زنده ی پدرم عبدالرضا احمد آخوندی (1305-1354) و حاج عبدالرضا شیدمهر (1354-1379) نقش شده روی سنگ قبرش—حرام زاده ای که همواره دوستش خواهم داشت و همواره خواهمش کشت.
پدر حرام زاده می کشمت امشب
پدر حرام زاده
می کشمت … خواهرم کش
پدر پدر پدر جان
خواهرم که انقدر
شبیه
شبیه توست
می کشمت امشب حرام زاده
در روزت
پدر
ای وزوزه روی زنانگی مادرم
ای ناشزه گو-تمکین گو-ناشزه
شز شز وز وزه مادر زن
پدر حرام زاده ی شهر حرم
شمع دزد
زده در عنفوان جوانی از ضریح
و زوار ، و زندانی و مذ
مذ مذ هب وز وزه
آقا
ای بی ضریح حرام زاده
رضا عبدالرضا رضا
زر دوست زندانی زر
پدر پدر پدر جان
خواهرم کش
ناشزه گو وز وزه مادر زن
که من
شدم محبوب تو
تو که نامت را دادی به من
و سند خانه ات را
خانه ام
در خیابان زنجان
زن زن زن جان
که زاده شدم درش
از تو
پدر
ای حرام زاده
خواهرم کش ناشزه گو وز وزه
می کشمت
خوش چهره
خوش بیان خوش دست
نافذ چشم دختر کش
آخ چرا
دستهایمان انقدر شبیه هم است؟
و دستهای خواهرم
و نوزادم
دست دست دست سه دست
بلندش کردی
و پنجره شب بود پنجره
“الان پرتش می کنم بیرون
اگر از مادرت
طرفدار طرفدار طرفداری
کنی
می کشمت امشب پدر
نه خواهش می کنم نه نوزاد نه پدر
نه پنجره
دستهای تو دست مرتعش من
دستهای خواهرم سه دست
پدر
حرام زاده
که طرفدار و هوا
هوا هوا خواهمت
و می می می کشمت
بی انصاف قاضی
کورِ شباهت بی شبهه
چشمهایش
آخر چرا
انقدر شبیه توست؟
و دستهایش
و صورتش
خواهر خواهر خواهرم سه خواهر
پدر
حرام زاده
پریا خوان
نمی ترسین پریا؟
نمی ترسین یه لقمه ی خام بکندتون؟
این حرام زاده که اوانژلینم کرد و کشت
این کلبه خراب کن
کلبه ی عمو تم
تم تم تم
کلبه ی من
که به نامم کرد
این حرام زاده ی خواهرم کش
این ناشزه گو وزوزه ناشزه
اوانژلین کش
مادر زن
پدر
آقا
پدر جان
حرام زاده
بله به امام رضا قسم که هر دختری
دوست دارد بخوابد با او
و هر زن ایرانی
با “آقا”
و شکار شود در کمند باز عمامه
و عبا
روی عورت
و خاطر خواه
خاطر خواه
سه بار خاطر خواه آخوند شود
آخوند مثل خ
و خ مثل خمینی
در نه سالگی
و بخوابد با پدر ملت
تا خم خم خش کند خمینی
با آن چشمان کور پر نفوذش
و آن ابروهای خشن
بله به خدا قسم که هر زنی دلش می خواهد مثل پلک
بخوابد
زیر خشونت این ابروها
در نه سالگی که تکلیف می شود
و می رود جماران دیدن آقا
با عموی آخوند ش که مثل خ
و خ که مثل خون عادت ماهیانه
و خ
که مثل خمینی است
و من چه خودم را
پرت کردم
طرف دست دست دست آقا
که رفت زیر عبا
و پسم زد
پس پس پس
پسم زدی از پنجره
پدر
پس امشب می کشمت
با آنکه بارها دعاها دعاها
می کردم که قلبت خوب شود
حرام زاده
خواهرم کش آقا آقا آقا جان
که خ مثل خواهرم
و خ مثل خواهرت در عراق
سال 56 نجف
حرام زاده در حرم
حرم حرم حضرت علی
و خ مثل خمینی
که زیر خمش
می خواستم بخوابم
خ مثل خمینی که در حرم
مثل کینه ای در تاریخ
منتظر نشسته بود
و تو حرام زاده
آقا
خواهرم کش ناشزه گو وز وزه
می کشمت امشب
تا خوشگل شوم مثل گوگوش
و گول بخورم از یک جگر گفتن
از یک گوگولی گوگولی گوگولی گو
و از ز مثل زن ایرانی
که آنقدر زجر کشیده
و انقدرضجه توی دلش مانده که بیاندازد
هر ماه روضه ی حضرت زینب
و به جای امید بند یک روضه خوان شود
بند تو آقا
خواهرم کش
با شباهت بی شبهه اش
خ مثل خواهر
خواهر خواهر
خواهرم کش
حرام زاده
آقا
تمام شد
می کشمت
پدر
نیلوفر شیدمهر
23 جون 2011
See Sylvia_Plath’s Daddy