اینجا بودم
و کسی ندانست
مست بودم
و کسی ندانست
سرگردان بودم
گریه کنان به پریشانیم
و کسی ندانست
ماه را پاره میکردم
به ستاره ها دست می آویختم
خود را بی آوا میافتم
و کسی ندانست
بر توک پا راه میرفتمم
بی داستان ، بی برگشت
برای اولین بار رها شده
بی سرنوشت ، بی پیراستگی
و کسی ندانست
و تو
تو مرا ندیدی
وجودم انکار کردی
چو روحی حیران
به گدائی یک نگاه
رفتم از اینجا
و کسی ندانست
اورنگ
Juin 2011