در افق دور دست
پشت برگ بنفشه
قطره شبنم به زمین میفتد
ماه گرم تابستان
با گلایه از زمان میمرد
در افق دور دست
برکه آب لرزان
در انتظار طوفان
میشمرد چکه های آب
در انتهای ناودان
در افق دور دست
بعد ازآن جنگل انبوه
پائین رودخانه اندوه
با هراس سحر و جادو
با وعده روشنی روز
در افق دور دست
مشکل بی جوابم , چشمدر چشم
به ریشه خود مینگرد در انعکاس برکه
و در حلقه های گرد شروع باران
سایه مرا میدید در روشنی ساعقه
اورنگ
Avril 2011