شهرام عزیزم، جاسوس یک الی دو جانبهء دلبندم:
از وقتی تو رفتی ، این غرب لعنتی از آن جهنمی که قبلا بود هم بدتر شده. یادش بخیر، آن چند هفته ای که تو بودی و ما هم بودیم و سی آی ای هم بعضی وقتها بود و بعضی وقتها نبود، مثل خواب و خیال گذشت. واقعا بعضی وقتها فکر می کنم که خواب می دیدم.
به قول حافظ جان که گفت: راستی خاتم فیروزهء بواسحاقی، خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود، تو هم خیلی مستعجل بودی ها، ناقلا!
یک روز صبح تو را با هدفون و تی شرت و پر از انرژی مشغول تند تند خبر دادن از وضعیت نارنجی الی قرمزت میدیدم، قیافت عینهو نوه عموم وحید بود که یک کمی از بچگیش هایپر بود و مجبور شدند بعد از سوم راهنمایی ببرنش بازار بذارنش سر کار چون معلوم بود این یکی انیشتین فامیل نخواهد شد.
درست روز بعد، تو را با کت و شلوار و با آن طمانینه و وقار جلوی کتابخانه و بساط شطرنج و آن طرف تر هم آن کرهء زمین آنتیک می دیدم که شمرده و مثل یک دانشمند بسیار با ارزش و هسته ای چیز دیگری می گفتی. (راستی، راستشو بگو کلک، اون کرهء زمینه واقعا بار بود؟ توش مشروب هم بود؟ اگر هم بود نوش جونت شهرام جان! لابد تا به حال فهمیده ای که هر گیلاس مشروب دویست، سیصد کالری داره، نه؟)
شهرام جان باور کن توی این غربت (همون دیازپورا)، ظرف این سالها ما خیلی دانشمند ایرانی دیدیم. یکی سفینه فضا می کرد، یکی خودش توی سفینه مینشست میرفت فضا، یکی محاسباتش را می کرد، یکی اختراع میکرد، یکی شرکت فن آوری اداره می کرد، یکی فیزیکدان بود و یکی شیمیدان، اما هیچیک از این دانشمندهای ایرانی، نه جدیدی ها و نه قدیمی ها، و نه خیلی خیلی قدیمیها، هیچکدوم به پای تو نرسیدند. یعنی افتخاری که تو نصیب ایران و جهان کردی لنگه نداشت و قابل مقایسه با هیچکدام از این اختراعات و اکتشافات دیگه نبود. واسه همینم خوشحالم که جمهوری اسلامی سینه سپر کرد و تا تو را تحویل نگرفت وا نداد.
میدانم که خودت خوب می دانی چقدر مورد حسد واقع شده ای. وقتی این ملت راه میرفتن و به تو می خندیدن من خیلی لجم می گرفت. می گفتم چقدر بخیلین! تا حالا دانشمندی که ارزش دزدیده شدن را داشته باشه ندیدین؟ این شهرام امیری هم دانش داره و هم جَنَم. از این ور آمریکایی ها به خاطر اطلاعات بسیار با ارزشش می دزدنش، از اونور انقدرهنوز با ارزشه که ایرانی ها برای پس گرفتنش اصرار می کنن و بعدش هم با سلام و صلوات می برنش ایران که بره سر خونه و زندگیش و سر تحقیقش که انشاءالله به کوری چشم این غربی ها، برنامهء هسته ای ایران را تا بیست درصد که هیچ، تا صد درصد غنی سازی پیش ببره.
شهرام، آخر تو چرا انقدر دیر پیدات شد و چرا انقدر زود رفتی؟ نمیشد سر این مامورهای سی آی ای را زودتر به طاق می کوبیدی و یه کم بیشتر به ما اینجا حال میدادی؟ باور کن هنوز جا داشتی یه پنج، شش تا ویدیوی دیگه درست بکنی و چند مدل دیگه حرف بزنی. من مطئنم تا این دور و برها بودی، تو میتونستی چند بار دیگه چند مشت محکم دیگر بردهان این استکبار جهانی بکوبی و یه درس خوبی بهشون بدی.
شهرام جان، می خواستم بگویم که خیلی از کسانی که این دور و برها زندگی می کنند انقدر خنگ اند که تا آخرش هم نفهمیدند جریان آمدن و رفتن تو اصلن چی بود. اینها یه هسته ای و یه غنی سازی و یه چیزایی شنیده بودند و خلاصه حسابی گیج شدند این وسط و نفهمیدن که تو اگر هم جاسوس جمهوری اسلامی بودی و با برنامه ای اینجا آمده بودی، اون برنامه اصلن به قضیهء اتمی ربطی نداشت، اما تا دلت بخواد به قضیهء صهیونیست ها مربوط بود. اینها نه حرفهای دکتر عباسی یادشون میاد و نه فرمایشات روزنامهء کیهان و نه هیچکدام دیگر از علما را که معتقدند هالیوود در تسخیر صهیونیسم است.
بنابراین هیچکس نفهمید که ماموریت اصلی تو، شرمنده، ببخشید، گلاب به روتون، شاشیدن به هرچی تفکر و تخیل در خصوص جاسوسی و جاسوسیت و جواسیس و عملیات جاسوسی در غرب بود. این ماموریت باید بدوا به نحوی اجرا میشد که هر آنچه فیلم جیمزباندی و پلیسی و جنایی و بله، جاسوسی بود که در آن یک آدم های بسیار عاقلی برنامه ریزی می کردند که اسرار نظامی و بله، هسته ای کشور های دیگر را بدزدند و برای این کار از لباس های مبدل، زنان زیبا ولی خطرناک، مردان شیکپوش و کاراته کار، تکنولوژی های اختراع شده در آزمایشگاههای اختصاصی و فوق سری، اسلحه های آنچنانی و …. استفاده می کردند می بایست خنثی می شد و(ببخشید)، اصطلاحا “به گا می رفت.” هدف این (ببخشید) “به گا دادن” این تفکرات این بود که صنعت فیلمسازیِ انحصارا صهیونیست آمریکا را کاملا (ببخشید) ” به گا” بدهد تا اولا کلیهء فیلمهای جاسوسی و نظامی وهسته ای که در حال حاضر در حال ساخت هستند از حیز انتفاع ساقط بشوند، و ثانیا هر آنچه قبلا دیده شده بود نیز با تمسخر و انزجار به کنارگذاشته شود و دیگر از آن یادی نشود. تازه تا هالیوود بیاید و بفهمد که چه غلطی باید بکند و حالا دیگر باید چه نوع فیلمی بسازد، ضرر مبسوطی به کمر صهیونیسم بین المللی خورده است که ممکن است دیگر نتواند از آن قد علم کند.
شهرام جان، دستت درد نکند، خسته نباشی، دست مریزاد! می شن اَ کام پی لیشد! تو تونستی جلوی چشم جهانیان، عملیات جاسوسی را در حد سناریو ها و سریال های تخمی/تخیلی و مبتدل وزارت اطلاعات، حسین شریعتمداری و صدا و سیمای جمهوری اسلامی پایین بیاری و ضایعش کنی! حتی اگر درست در همان زمانی که تو “جاسوس هفته” بودی ، در کنار تو بعضی از خوشگل ترین جواسیس تاریخ هم ظهور کردند، که ظاهرا بر عکس تو، همکار و همسایه و دوست را سالها فریب داده بودند و در این مملکت به آسانی زندگی کرده بودند، هیچکدامشان نتوانستند مانند تو از دست ماموران سی آی ای فرار کنند و به دفتر منافع کشورشان در واشنگتن بروند و با عزت و احترام به مملکتشان برگردند. آنها را مثل یک مشت جاسوس در ازاء یک مشت جاسوس دیگر در اروپا تعویض کردند و به اصطلاح بر خلاف شما که می شن اَ کام پی لیشد شدید، آنها میشن تِرِکمون شدند.
بعد از هنرنمایی های تو دوست عزیز، دیگر از این پس هیچکس باور نمی کند که ماموران امنیتی آمریکا عرضهء ربودن و یا محافظت از کسی را داشته باشند. پس هالیوود هم دیگر نمی تواند فیلمش را بسازد. قطعا دکتر حسن عباسی و حوزهء علمیهء قم از اینکه تو توانستی به کل ایدهء جاسوسی در سراسر جهان یک ترکمون هسته ای بزنی و در همین حال هالیوود را هم با خاک یکسان بکنی از تو ممنونند. من هم به سهم خودم از یکی دوماه تفریح و تفنن پای یوتیوب از تو ممنونم. مواظب خودت باش شهرام جان. سلام خدمت خانم بچه ها.