پاسخ به پرسش های خانم شهلا بهاردوست
نظرتان در مورد ۲۲ بهمن ۱٣٨٨ و آنچه که در این روز گذشت چیست؟
تظاهرات ۲۲ بهمن امسال از چند نظر قابل تامل بود. برای اولین بار دستگاه حکومتی همه تلاشش را مبذول کرد که حداکثر نیروهای ممکن را به صحنه بیاورد. این صحنه گردانی در تظاهرات امسال متوجه چند نکته اساسی بود.
الف: اینکه جمهوری اسلامی ایران و انقلاب بهمن که منجر به برپایی نظام حکومت دینی در ایران گردید، هنوزامکانات حضور و سازماندهی اش در کشور در سطح میلیونی است و علیرغم تمام تبلیغات داخلی و خارجی از امکانات مردمی برخوردار بوده و قدرت سازماندهی میلیونی دارد. این موضوع به این دلیل در این مرحله برای حکومت و بخصوص رهبری آن از درجه بالای اهمیتی برخوردار است که،
اولا: نظام در داخل کشور از طرف بخش قابل توجهی از مردم کشور پس از انتخابات دوره دهم مشروعیتش به چالش کشیده شد و زیر سوال رفته است.
دوما: بخش قابل توجهی از مسئولین سی سال گذشته نظام نیز عملکرد نظام و رهبری آن را به چالش کشیده و در نتیجه آن بزرگترین شکاف تاریخی در رهبری نظام اسلامی در تمام ساختارهای آن و در بدنه هوادار آن شکل گرفته است.
سوما: رژیم در عرصه بین المللی در چند زمینه جدی از جمله مساله اتمی و نقض حقوق بشر، مواجه با بحران جدی است.
پس در نتیجه مخالفت آشکار مردم و بخشی از رهبران سی ساله گذشته با رهبری کنونی نظام اسلامی باعث شد که رهبری نظام تمام هم و غم خود را معطوف به آن نماید که ۲۲ بهمن را هرچه با شکوهتر برگزار کرده و با حضور میلیونی مردم در آن نه تنها در عرصه بین المللی نشان دهد که حکومت هنوز از حمایت میلیونی مردم برخوردار است که به طرفداران خود در داخل کشور نیز اطمینان خاطر دهد که هنوز از قدرت سازماندهی میلیونی برخوردار بوده و علیرغم مخالفت بخشی از رهبران سی ساله گذشته نظام و حضور اعتراض آمیز مردم در اعتراض به تقلب انتخابات در چندماهه گذشته، اساس نظام و شعارهای اولیه آن و رهبری و قانون اساسی آن مورد تایید عمومی بوده و از حمایت آشکار میلیونی برخوردار است.
فراخوان همگانی به شرکت در تظاهرات ۲۲ بهمن از طرف رهبری نظام اسلامی از طرف دیگر اولتیماتوم و خط و نشانی بود به مخالفین و بویژه رهبری جنبش سبز در داخل کشور که با شرکت خود در تظاهرات ۲۲ بهمن التزام خود را به نظام، رهبری آن و قانون اساسی ابراز نمایند و عملا نشان دهند که زیر چتر کلی نظام و در یک بدن واحد در مقابل مخالفین نظام در داخل و خارج از کشور ایستاده و یکپارچگی نظام را به نمایش بگذارند.
به نظرم رهبری نظام در این مورد موفق بود. یعنی اولا جنبش سبز نمود و حضوری در تظاهرات ۲۲ بهمن نداشت. دوما رهبری نظام موفق گردید که بدنه جنبش سبز را در تظاهراتی که خود تدارک آن را دیده بود بدون کمترین حضور سبز و اعتراضی جمع کرده و در مقابل دوربین های داخلی و خارجی در صفوف هواداران خود به نمایش بگذارد و پای سخنرانی رئیس جمهورش آقای احمدی نژاد در میدان آزادی بکشاند.
سوما با موضع گیری های بسیاری از شخصیت های درجه اول جنبش سبز در روزهای پیش از ۲۲ بهمن با تکیه بر اینکه انقلاب، قانون اساسی و امام فصل الخطاب بوده و خط قرمز جنبش سبز هستند به نمایش وحدت خود جامه عمل پوشانده و عملا نشاندهنده تفوق آنها در خنثی کردن حضور سبزبه عنوان یک نیروی مخالف گردید.
فراخوان رهبران جنبش سبز برای شرکت در تظاهرات ۲۲ بهمن، در حقیقت به نوعی کرنش در مقابل اولتیماتوم رهبری بود و به گونه ای بیانگر پیامی آشتی جویانه که فاقد کمترین دستاوردی برای جنبش سبز شد. اساسا دعوت مردم به تظاهراتی که از پیش از طرف رهبری نظام برای قدرت نمایی سازماندهی شده بود، یک اشتباه تاریخی از طرف رهبران جنبش سبز بود.
در رابطه با تظاهرات ۲۲ بهمن از پیش دو نگرش متفاوت وجود داشت که هر دو آنها توهمی بیشتر نبود.
یکی اینکه تصور می کرد که جمعیت انبوه سبز قرار است در نمایش قدرت خود در ۲۲ بهمن کار را به گونه ای یکسره نماید. دیدگاهی پوپولیستی که ۲۲ بهمن ٨٨ را با ۲۲ بهمن ۵۷ یکی گرفته بود و با چاپ عکس و تصویرهای روزهای تظاهرات سال ۵۷ گمان بر این داشت که حادثه ای تاریخی در صدد تکوین بوده و ۲۲ بهمن نقطه عطف آن خواهد بود.
دیدگاه دیگر که به نظر بیشتر از طرف بخشی از رهبران اصلی جنبش سبز و اصلاح طلب کشور به طور ضمنی مطرح می گردید حکایت از آن داشت که با پذیرش پیام و اولتیماتوم رهبری برای شرکت سبزها در تظاهرات موافقت نموده و این موافقت در حقیقت بیانگر آن است که آنها با گروه های به اصطلاح برانداز خط و مرز کشیده و اتهام ساختارشکنی و ضدانقلابی و برانداز را از خود رفع می نماید.
این دیدگاه بر این باور بود که شرکت بی رنگ جنبش سبز و پذیرش اولتیماتوم رهبری و حضور خاموش در تظاهرات ۲۲ بهمن شاید زمینه های آشتی و گفتگو را فراهم نموده و امکانات مذاکره و سازش را که قبلا بارها از طرف نیروهای میانه و بخشی از اصولگرایان طرح شده بود را ممکن نماید.
پیام ها و مصاحبه های پیش از ۲۲ بهمن برخی از رهبران جنبش سبز در داخل بیشتر متوجه این دیدگاه است نگرشی که هدفش آشتی و پیدا کردن راه حلی برای بحران کنونی است.
این نگرش گرچه دچار تصور پوپولیستی فروپاشی نظام و یکسره کردن کار رهبری در ۲۲ بهمن نبود و از این لحاظ باید گفت که اوضاع سیاسی کشور و توازن قوا را بسیار عاقلانه تر ارزیابی کرده بود. اما با حضور بی رنگ جنبش سبز در کنار نیروهای سازماندهی شده بیت رهبری در خیابانها، آنچه را که رهبری نظام اسلامی بدنبالش بود را برایش متحقق ساخت. نمایش قدرتی که خیابانهای ایران را صحنه حضور میلیونی مردمی کرده بود که ظاهرا به دعوت رهبری نظام و برای بزرگداشت انقلاب و حفظ نظام دینی با رهبری آن بیعت می کردند. رهبری موفق شد با کمک تصمیم نادرست رهبران سبز به تشویق شرکت در تظاهرات نشان دهد که پس از سی سال هنوز نظام اسلامی قادر است که در سالگرد انقلاب اسلامی اش میلیونها هوادار خود را در خیابانهای پایتخت و دیگر شهرهای کشور به دفاع از خود سازماندهی کرده و قدرت نمایی کند.
این تصمیم نادرست شاید بزرگترین زیان را به جنبش سبز طی چندماه گذشته وارد آورد تا آنجا که نه تنها رهبری را تشویق به مذاکره و سازش نکرد که از فردای تظاهرات ۲۲ بهمن، عوامل و عناصر وابسته به ایشان با تکیه بر تظاهرات ۲۲ بهمن و ادعای وجود حمایت مردمی از نظام و رهبری، دامنه تهدیدات و اعتراضات خود را نسبت به جنبش سبز و رهبری آن گسترش داده و بحث سازش و مذاکره که پیش از تظاهرات ۲۲ بهمن بطور جدی در سطوح میانی رهبری در نظام مطرح بود به یکباره به حاشیه رفته و فراموش گردید تا جاییکه در بیانیه پایانی مجلس خبرگان و دیدار رهبری با اعضا و ریاست این مجلس تا حذف کامل آنها و عدم صلاحیت حضور آنها در چارچوب نظام پیش رفت.
رهبری جنبش سبز متاسفانه در محاسبه خود دچار اشتباه تاریخی شده و نه تنها کمترین نصیبی از شرکت به دعوت در تظاهرات ۲۲ بهمن نبرد که نیروی خود را در خدمت رهبری نظام گذاشته و موجبات گستاخی هرچه بیشتر ایشان را در سرکوب فراهم آورد.
آنچه برای سبزها از شرکت در تظاهرات ۲۲ بهمن باقی ماند، خاطره شنیدن شعارهایی است که از بلندگوهای حکومت در گوششان طنین انداز شد و عکسهای یادگاری که در کنار بسیجی ها و لباس شخصی ها از طریق خبرگزاری های جهانی به سراسر دنیا ارسال گردید و آنها را که بی رنگ در کنار سپاهیان و بسیجیان و لباس شخصی ها و طرفداران حکومت در خیابانهای شهر رژه می رفتند به عنوان حامیان میلیونی حکومت در سالگرد انقلاب اسلامی برای دنیای خارج و داخل به نمایش گذاشت.
نقاظ ضعف و قدرت جنبش سبز در مرحله کنونی چیست؟
مهمترین نقطه ضعف جنبش سبز، فقدان سازماندهی و رهبری است. متاسفانه طی سی سال گذشته در کشور ما و بویژه در نتیجه سرکوب وحشیانه حکومت و تلاش آن در فروپاشی و بی اعتبار کردن سازمان ها و احزاب سیاسی مخالف، تفکری ضد تشکیلاتی و ضد رهبری در جامعه ما شکل گرفته است. ریشه های این تفکر محصول مدرن شدن جامعه نیست که برخی از جوانان و یا روشنفکران تازه به دوران رسیده وبرخی از دست پروردهگان رژیم اسلامی طی سالهای گذشته به آن دامن زده اند. نظام اسلامی پس از سرکوب گروه های سیاسی مخالف خود از همان فردای پس از انقلاب در یک سری پروژه های به اصطلاح روشنفکرپسندانه، فضایی را در جامعه ما فراهم آورد که به تشکیلات گریزی و عدم اعتماد به رهبری سازمان های سیاسی منجر گردید.
این پروژه ها در حقیقت ادامه سرکوب و اعدام و مصاحبه های تلویزیونی رهبران احزاب و اعترافات تمام دروغ آنها بود.
نظام جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای شکل گیری خود در دو پروژه موازی یکی سرکوب مخالفین و دیگری از بین بردن زمینه های شکل گیری اپوزیسیون مخالف خود در آینده آگاهانه عمل کرده و همچنان می کند.
هر دو پروژه فوق یک هدف واحد را تعقیب کرده و همچنان می کند، و آن ایجاد بی اعتمادی به احزاب و سازمان های سیاسی و رهبری آنهاست.
مخالفت با تحزب و تشکیلات و بی اعتمادی به رهبری و توانایی های افراد به اشکال گوناگون به بدنه جامعه تزریق می گردد.
رژیم از همان ابتدا از یک طرف بدست بازجویان و عوامل سرکوب خود احزاب و سازمانهای سیاسی را تحت تعقیب قرار داده و سرکوب می کرد و رهبران آنها را پس از شکنجه های وحشیانه در مصاحبه های تلویزیونی در تلویزیون های سراسر کشور و در حسینیه های زندانها مجبور به اعترافات دروغین نموده و تشکیلات سیاسی گروه های مخالف را متلاشی می کرد.و از طرف دیگر، به گونه ای موازی بدست تعدادی از روشنفکران وازده و بریده از فعالیت سیاسی و برخی از توابین گروه های سیاسی پروژه های بی اعتبارسازی احزاب سیاسی در کشور را به پیش می برد تا آنجا که سیاست زدگی به معنی عدم همکاری با سازمانهای سیاسی و فعالیت تشکیلاتی را به مد روشنفکری روز تبدیل کرده و تشویق به تشکیلات ستیزی و مخالفت با حزب و سازمان سیاسی را به ارزشی روشنفکرانه مبدل کرد.
این پروژه که در چند دهه گذشته با سرمایه گذاری کلان حکومت حمایت شده و محصولش تعداد بی شماری کتاب و مقاله و مصاحبه تحت عنوان مطالعات تحقیقاتی در داخل و خارج بود بخصوص در دوران آقایان هاشمی وخاتمی مورد تشویق و مدیریت بوده است.
آخرین نمونه از این مطالعات طی یکی دو سال گذشته انتشارچندین مجموعه چند جلدی است که تحت مدیریت وزارت اطلاعات و مرکز اسناد انقلاب اسلامی به ریاست آقایان روح الله حسینیان و اژه ای و شریعتمداری به کمک تیم هایی متشکل از توابین و بازجوها در رابطه با تاریخ شکل گیری و فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان چرکهای فدائی خلق ایران و خزب توده ایران تهیه و منتشر شده است.
اهدف نظام اسلامی از پروژه های فوق تنها و تنها یک چیز بوده و هست. شکل گیری یک باور اجتماعی: باور به اینکه احزاب و سازمانهای سیاسی مخالف حکومت اسلامی همگی مزدور، جیره خوار و مواجب بگیر بیگانه و رهبران آنها افرادی زبون، ترسو و منحرف بوده و قابل اعتماد نیستند. این باور متاسفانه در کشورما تا حدودی شکل گرفته است تا آنجا که حتی بسیاری از فعالین سیاسی و روشنفکران کشور ما و بویژه بخش قابل توجهی از جوانان بزرگ شده در دوران سی ساله گذشته آشکارا مخالف تشکل و سازماندهی بوده و پذیرای رهبری سیاسی تشکیلاتی نیستند. این مخالفت گاه اشکال پیچیده تری یافته و در دفاع از به اصطلاح شبکه های افقی و فاقد رهبری تئوریزه شده و می شود که عملا شکل گیری یک شبکه سازماندهی شده سیاسی با رهبری موثر در مقابل حکومت دینی را نا ممکن می نماید.
جنبش سبز نیز هنوز در گرو همین باور است.
اینکه ما به رهبری احتیاج نداریم، یا همه مردم رهبر هستند، و یا سازماندهی لازم نیست و یا هر جوانی که شالگردن سبز به گردن انداخته و در خیابانهاست رهبر جنبش است، بیشتر محصول همین پروژه سی ساله تشکل گریزی و بی اعتمادی به رهبری است که همچنان به آن آگاهانه و یا ناآگاهانه دامن زده می شود.
باید از کسانی که ادعا می کنند که جنبش سبز به رهبری احتیاج ندارد ویا مخالف سازماندهی جنبش در یک بدن واحد می باشند پرسید که کدام تجربه تاریخی وجود دارد ویا در کجای دنیا سراغ داریم که تحول در ابعاد یک کشور برای تغییر یک نظام حکومتی بوجود آمده باشد و فاقد رهبری و یا سازماندهی و شبکه ی لازم بوده باشد.
بسیاری از مثالهایی که دوستان ما در تایید جنبش های اجتماعی بدون رهبری و با شبکه های افقی می آورند، موضوعشان یک تحول ساختاری در یک نظام حکومتی نبوده است.
مثلا جنبش ضد جنگ در سالهای گذشته و یا جنبش طرفداری از محیط زیست و یا حتی جنبش زنان و یا جنبش های حقوق بشری مثل جنبش ضد اعدام و یا ضد شکنجه و غیره همه و همه جنبش هایی هستند که اولا یک موضوع مشخص را مورد توجه قرار داده اند و مطالبه شان از یک حکومت است که مثلا فلان جنگ را پایان دهد و یا اعدام و شکنجه را متوقف کند و یا در قوانین خود موارد تبعیض در مورد جنس و یا نژاد معینی را حذف نماید. جنبش ضد جنگ به عنوان یک نمونه موفق طی سالهای گذشته که با تکیه بر اینترنت و به گونه ای شبکه ای و افقی در سراسر جهان به یک سازماندهی عظیم میلیونی موفق گردید اساسا نه نیازی به یک تشکیلات عمودی داشت و نه نیازی به یک رهبر و یا ارگان رهبری، چرا که هدفش نه تغییر یک نظام حکومتی و جایگزین کردن آن بود و نه هدفش جایگزین کردن جنگ سالاران با رهبران جنبش ضد جنگ.
اما برای تغییر یک نظام حکومتی و جایگزین کردن آن با یک نظام دیگر و اطمینان به اینکه تغییر امکان پذیر بوده و نظام جایگزین امکان استمرار و حیات را خواهد داشت، شرط لازم و ضروری تشکل سازمان یافته اپوزیسیون و حضور رهبری در مقام مدیریت جایگزین می باشد. پس بنابراین عدم تشکل و فقدان رهبری رسمی نه تنها امتیازی برای جنبش سبز نیست که بزرگترین ضعف کنونی آن می باشد.
نقطه قوت جنبش اما بدنه بزرگ جنبش اعتراضی است.
جنبش سبز گرچه سازمان ندارد اما حاصل جمع جنبش های دیگری است که توانایی سازماندهی میلیونی را در سراسر کشور دارند، جنبش زنان، جنبش دانشجویی وجوانان، جنبش معترضین سرکوب شده و ناراضی سی ساله گذشته احزاب و سازمان های سیاسی و اقلیت های قومی ،ملی و مذهبی و جنبش اصلاح طلبانه بخشی از یاران دیروز نظام اسلامی هرکدام به تنهایی بخش قابل ملاحظه ای از جامعه ما را در بر می گیرند. حرکت متشکل،سازمان یافته و آگاهانه این جنبش ها در هماهنگی با یک دیگر تحت یک رهبری واحد و منسجم می تواند به بزرگترین جنبش اجتماعی مطالباتی – سیاسی در جامعه ما منجر شده و به بیداری و تحرک جنبش صنفی مزد و حقوق بگیران در سراسر کشور منجر گردد، جنبشی که دیگر هیچ مانعی را بر سر راه خود بر نخواهد تافت.
ادامه و حرکت جنبش سبز در روزها و هفته های آینده را چگونه می بینید؟
به نظرم نباید دچار توهم شد. جنبش سبز قرار نبوده و نیست که در کوتاه مدت معجزه بیافریند. منتظورم از معجزه یعنی یک تغییر ناگهانی در ساختار حکومت و یا تغییر حاکمیت و یا چیزی شبیه برکنار کردن رهبر و حتی کنارگذاشتن شورای نگهبان و یا نظارت استصوابی. جنبش سبز گرچه در چند روز پس از انتخابات یک فرصت استثنایی برای چانه زنی و مذاکره بدست آورد ولی متاسفانه با نداشتن استراتژی درست و یا توهم رهبری آن را در اینکه جنبش در روزهای آینده فراگیرتر شده و موجبات تسلیم همه جانبه رقیب را فراهم می آورد، موفق نشد که از فرصت استفاده نماید. شرایط حالا کاملا تغییر کرده است. بخش قابل ملاحظه ای از مدیران و مسئولین و فعالین سیاسی از جناح های میانی و مردد بین دوطرف در چندماهه گذشته تکلیف خود را تعیین کرده اند و در کنار رهبری نظام قرار گرفته اند. برجسته ترین شخصیت های رهبری در نظام از جمله آقای هاشمی رفسنجانی و بسیاری از اصولگرایان اکنون دیگر با صراحت از جنبش سبز فاصله گرفته و یا در مقابل آن قرار گرفته اند. رهبری و حامیان نظامی –امنیتی ایشان با تجربه یاد گرفته اند که چگونه جنبش را خنثی نموده و راه تحلیل و کنترل آن را فراهم کنند. پس تصور اینکه حادثه ای عجیب در شرف تکوین باشد بسیار غیرقابل پیش بینی است، اما جنبش در همان حال که فروکش کرده است و از قدرت ماهها و روزهای اولیه برخوردار نیست اما هنوز توان ادامه حیات و تجدید قوا داشته با یک استراتژی درست و آگاهانه خواهد توانست که از موقعیت ها و فرصت های آینده بهره گرفته و بار دیگر به تجدید قوا و سازماندهی مجدد در عرصه های گوناگون مقابله در مقابل حریف صف آرایی نماید.
هدف جنبش در روزهای آتی نباید رجزخوانی در مقابل حریف باشد. جنبش باید به تجدید سازماندهی منابع قدرت خود بپردازد.
کمپین آزادی برای زندانیان سیاسی و رهبران دستگیر شده جنبش، یکی از اساسی ترین اهداف جنبش است که غفلت از آن و بی توجهی به وضعیت زندانیان و خانواده های آنها بیشتر خسارت را از چندین جهت به جنبش وارد می آورد.
اولا جنبش از رهبری و مدیریت کادرهای اصلی خود محروم شده و عملا دچار بحران در مدیریت و برنامه ریزی خواهد بود. دوما بی توجهی به این امر و فراموش کردن زندانیان و خانواده آنها تنها موجبات دلسردی آنها را فراهم خواهد کرد که حضور و اشتیاق فعالیت دیگران در حلقه های نزدیک تر به رهبری در سازماندهی جنبش را دچار تردید می نماید.
برای آزادی زندانیان بهتر است کمپین وسیعی در تمام سطوح جامعه سازماندهی کرد. موضوع آزادی آنها باید در هر سخنرانی، هر مجلس و هر دیداری از اولویت درجه اول برخوردار باشد. خانواده های آنها باید از همه کمک های لازم برخوردار گردیده و احساس تنهایی و فراموش شدن نباید حتی برای لحظه ای به آنها منتقل گردد. شعارهای کلی و بزرگ نمایانه گرچه به لحاظ پوپولیستی مورد تشویق برخی از گروههای مخالف قرار می گیرد، اما تا زمانی که جنبش قابلیت آزادی زندانیان خود را ندارد، طرح چنین شعار هایی بیشتر به یک شوخی سیاسی و رجزخوانی شبیه بوده و بهتر است از آنها دوری کرد.
استراتژی جنبش سبز نباید بر پایه توهم پوپولیستی بنا گردد. جنبش سبز شایسته است که با یک تحلیل واقع بینانه از توانایی های خود و ظرفیت های تغییر در شرایط موجود برای تحقق شعارهای اصلی جنبش بطور گام به گام برنامه ریزی نموده و از تصویرسازی ها توهم آمیز تغییرات ناگهانی که بیشتر موجبات دلسردی در آینده را فراهم خواهد آورد، اجتناب نماید.
راهکارهای پیشنهادی شما چیست؟
بخشی از پاسخ به این پرسش را در پاسخ به پرسش پیشین بیان کردم. نکته دیگری که به نظرم بهتر است مورد توجه قرار گیرد اینست که جنبش سبز متناسب با شعارها و مضمون برنامه سیاسی خود از موقعیت ها و فرصت های سیاسی بهره گیری نماید.
برای توضیح بیشتر این مساله چند مثال می زنم.
رهبری جنبش سبز و بسیاری از هواداران جنبش مثلا برای روز ۱٣ آبان که در تاریخ کشور به “روز گروگانگیری و تسخیر لانه جاسوسی” معروف شده است دعوت به تظاهرات همزمان نمودند. همه می دانیم که اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری کارمندان آن یک حرکت نادرست سیاسی بود که در سالهای بعد بیشترین خسارت را متوجه کشور و مردم ما نمود و هنوز هم داریم خسارت آن را می پردازیم. گروگانگیری کارمندان سفارت امریکا نه تنها در آن روزها به کودتای رادیکالیسم انقلابی خط امامی ها بر علیه دولت لیبرال مهندس مهدی بازرگان منجر گردید که به بحران سیاسی مناسبات بین المللی در روابط ایران با دنیای غرب و بویژه امریکا منجر گردید. بحرانی که در نتیجه آن بیشترین خسارات مالی، جانی، اعتباری و حقوقی را به نظام و مردم در کشور و اعتبار جهانی ایرانیان در خارج از کشور تحمیل نمود.
حالا باید از رهبران جنبش سبز و هواداران این جنبش پرسید که جنبش سبز را با بزرگداشت این روز چه کار است؟ تسخیر سفارت یا به قول خط امامی های آن روز، لانه جاسوسی، یکی از صفحه های تاریک و سیاه تاریخ معاصر کشور ماست که بیشتر رهبران کنونی جنبش و بسیاری از رهبران آن روز انقلاب از جمله شخصیت عالیقدر و پدر معنوی جنبش سبز آیت الله العظمی منتظری نیز آن را اشتباه و نادرست ارزیابی کرده اند. جنبش سبز چرا در این روزها درکنار برگزارکنندگان بزرگداشت آن حضور پیدا می کند.
نظامی – امنیتی ها این روز را بزرگ می دارند چرا که هنوز از بحران حاصل از آن ارتزاق کرده و هنوز بر ادامه همان بحران مشروعیت سیاسی و حکومتی خود را در ایران و ماجراجویی های منطقه ای خود را توجیه می نمایند. بزرگداشت این روز به چه کار جنبش سبزمی آید؟
جنبش سبز نباید دچار پوپولیسم شده و هرجا که رژیم صف آرایی می کند و از هر آخوری که رژیم ارتزاق می نماید و هر جا که مردم جمع می شوند، حضور پیدا کرده و تصور نماید که هر جمعیتی و با هر شعاری را می توان به نفع جنبش سبز مصادره نمود.
مثال دیگر تظاهرات مردم در روز عاشورا است.
جنبش سبز را شایسته نیست که روزهای بزرگداشت مراسم مذهبی را به صحنه تقابل سیاسی تبدیل نموده و از همان روش شریعتمداری ها که بدنبال صحنه آرایی عاشورا و تقابل یزید و امام حسین در خیابانهای تهران هستند استقبال نموده و با عوض کردن آدرس ها، آنها را یزیدی و خود را حسینی قلمداد کنند.
جنبش سبز شایسته است که با احترام به مذهب و شعائر دینی بطور کلی مراسم دینی را از مضمون تقابل سیاسی خارج نماید. حال اگر طرف مقابل از این عرصه سودجویی می نماید بگذار چنین کند. رهبران جنبش سبز و سازماندهندگان این جنبش در داخل و خارج کشور بهتر است از همین حالا نشان دهند که از مذهب، فرصت های مذهبی و علائق دینی مردم برای تحمیل سیاست های خود و تقابل با حریف سیاسی فرصت جویی نمی کنند.
جنبش سبز بهتر است روزهای خود، فرصت های خود، و مکان های حضور خود را خود تعیین نماید و از حضور در میدان ها و فرصت های حضور رقیب پرهیز نماید.
همکاری اپوزیسیون چه تاثیری در روند پیشبرد جنبش و همبستگی مردم با هم خواهد داشت؟
مسلما همکاری اپوزیسیون موجبات تقویت هر چه بیشتر جنبش سبز را فراهم خواهد کرد. جنبش سبز محصول مجموعه ای از جنبش های سیاسی-مطالباتی و اجتماعی سی ساله گذشته در کشور ماست. اپوزیسیون نظام اسلامی در طول سی ساله گذشته مراحل گوناگونی از تولد و شکل گیری و رشد و نمو خود را طی کرده است، یک روزی بخشی از جنبش کنونی پوزیسیون و بخش دیگری اپوزیسیون بود، یا به قول آن روزها عده ای انقلابی و عده ای ضد انقلابی بودند. امروز مفهوم انقلاب و ضد انقلاب در هم ریخته و بسیاری از انقلابیون دیروز از نظر رهبری وهمراهان نظامی – امنیتی ایشان ضد انقلابند. آنچه امروز لازم است مورد توجه ما قرار گیرد اینست که صف بندی های سی سال پیش نباید خود را هنوز به ما تحمیل کنند. امروز دیگر شایسته نیست از انقلاب و ضد انقلاب و یا حامیان امام خمینی و مخالفین ایشان و یا طرفداران قانون اساسی و یا مخالفین آن صحبت کرد.
امروز بحث اصلی جنبش سبز، تغییرات دمکراتیک و اصلاح طلبانه در ساختارهای نظام اسلامی است برای تغییر به یک نظام نسبتا دمکراتیک که در آن حداقل آزادی های شناخته شده متعارف رعایت گردد، انتخابات آزاد باشد، ایران برای همه ایرانیان باشد، مخالف حق اظهار بیان و اجتماعات داشته باشد، فرصت های برابر برای همه شهروندان فارغ از تعلقات جنسیتی، قومی و مذهبی فراهم گردد. حقوق بشر رعایت گردد و همه ما شهروندانی با حقوق برابر شهروندی در مقابل قانون باشیم.
اگر جنبش سبز هدفش تحقق مضامین بالاست پس همه باورمندان به آن باید امکان همکاری و مساعدت با یکدیگر را داشته باشند و اجازه ندهند که اختلافات سی ساله گذشته مانع از همکاری آنها شود.
رهبران جنبش سبز، بویژه شخصیت های برجسته سیاسی چون آقایان موسوی، کروبی و خاتمی باید از ادبیات سی ساله گذشته نظام فاصله بگیرند. بحث انقلابی و ضدانقلابی بحث رنگ باخته است که فقط به کار نظامی-امنیتی ها می آید.
رهبری جنبش سبز شایسته نیست که با تقسیم بندی های قلابی که فقط به کار رهبری نظام برای سرکوب هرچه بیشتر مخالفین خود می آید از شکل گیری یک جبهه وسیع سبز ممانعت به عمل آورد.
از طرف دیگر، مخالفین سنتی نظام نیز نباید تصور کنند که بدون همکاری با جبهه وسیع اصلاح طلبان داخل که جدی ترین نیروی تحول دمکراتیک در آینده کشور هستند قادرند کمترین قدمی در راستای تحولات دمکراتیک در کشور بردارند.
رضا فانی یزدی
پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۸