جنگیدن با باورهای مذهبی مردم کاری بیهوده است.
در برابر عظمت خیره کننده جهان هستی چه در بزرگی و چه در کوچکی که منصفانه عقل و دانش آن در برابر این عظمت مثل قطره ای در دریاست و یا مغز ما در درک کامل این عظمت و بی نهایتی مثل عقل مورچه ای در برابر محیط خودش است. هیچکس تا کنون نتوانسته است که راز این دنیا و راز بقا را بداند و فاش کنند و آنان هم که ندانسته اند ره افسانه زدند.
دین میآید و با یک زبان ساده برای مردم جوابهایی به سوال های مردم میدهد و هر که هم آن جواب ها را قبول نکند و یا حتی شک کند به کافر و مرتد تبدیل میشود.
قبولی بی چون و چرا برای جوابهای ادیان الزامی است و گروهی هم کاملا آنها را بدون شک و شبهه ای باور دارند حالا شما چطور میخواهید با این باورها مبارزه کنید و باصطلاح ریشه دین را بکنید؟ دین آرامش میآورد دل جوانان را به حوریان و غلمانهای بهشتی شاد میکند برای مردم فقیر بهشت میسازد که در آن جویهای عسل و شیر در جریان است. کاخهای افسانه ای که رایگان به مردم عرضه میشود. دخترکان حوری بلورین که همیشه دوشیزه باقی میمانند و اکنون میگویند که حتی آنان هم حجاب کامل در بر میکنند. مومن ها به دین ها بیشتر عمر میکنند و رضایت بیشتری از زندگی دارند. حالا اگر کمونیست ها دین را حشیش و تریاک میدانند این خود یک بحث دیگری است.
ما با عقل و دانش خود نمیدانیم که عاقبت ما چه خواهد شد چرا زاده شده ایم و چرا از بین میرویم ولی دین ها برای این پرسش ها پاسخ هایی دارند. شما به دنیا آمده اید تا ذکر خدا را بگویید به مردم خدمت کنید خمس وزکوت بدهید تا گناهان شما بخشوده شود و به بهشت بروید. دین در کودکان ریشه کرده است . دویست بهایی را اعدام میکنند برای اینکه حاضر نیستند که از دین خود برگردند. کودک و یا نوجوان بهایی را به پای چوبه دار میبرند وی حاضر نیست که از دین پدر و مادرش دست بکشد. دختر هفده ساله طناب دار را میگیرد و میبوسد و بر گردن نازک وکودکانه اش می افکند.
نه دختر و زن دیگر بهایی در انتظارند که گردنهای بلورین خود را به دست طناب دار بسپارند و شعر میخوانند و سرود ترانه سر میدهند و برای معبود خیالی خود جانفشانی میکنند معبودی بنام خدا که ندیده اند. کسانی که آنان را اعدام میکنند هم به همان خدایی که آنان برای اعدام میشوند اعتقاد دارند؟
درست مثل کودکی دیگر که این بار مسلمان است و با ذوق وشوق برای مصاحبت حوریان بهشتی روی مین های منفجره با خوشحالی میدود تعدادی زن و دختر جوان بهایی شیرازی که تک تک به طناب دار اسلامی آویخته شدند و همگی آنان میدیدند که چطور دوست آنان در بالای طناب دار دست و پا میزند و بدور از خانواده خود جان میدهد. باز هم حاضر نشدند که به ترک دین رضایت بدهند؟ آیا شما میتوانید خود را جای آن دخترکان و زنان جوانی بگذارید که در عنفوان جوانی و یا حتی کودکی خود را تسلیم مرگ بر چوبه دار کردند وناظر مرگ تدریجی دوستان خود بودند؟ آیا این نیروی عظیم دین را شما چطور میخواهید کنار بگذارید؟
خانمی به دوست من میگفت من ترا خیلی دوست دارم میدانم که هدف تو بهایی کردن من و مثلا نجات من است و اینهمه بخود زحمت میدهی که مرا بهایی کنی ولی بدان اگر خود حضرت محمد و همراه حضرت علی و سایر امامان هم همگی با هم به دیدار من بیایند و بگویند که بهاالله و باب راست و از طرف خدا هستند من حاضر نیستم که دین ناب محمدی را با دین بهایی عوض کنم.
من عمری به آنان ایمان داشته و برایشان نماز ود عا خوانده ام من به حضرت علی عشق میورزم چگونه آنان را با حضرت های شما بهاالله و باب و عبدالبها معاوضه کنم نه جانم اینکار دوست مهربانم امکان ندارد. بی دین کردن با دین ها دردی از جامعه دوا نخواهد کرد. مردمی که قرنها با یک دین و یک بهشت و جهنم خیالی سر کرده اند و با امید حوریان مه پیکر حتی آرزوی مردن را دارند شما میخواهید آنها را از دین منصرف کنید و یا دین دیگری برایشان هدیه دهید.
همسر دوست من که یک مسیحی متعصب است میگفت اگر خود حضرت مسیح هم بگوید که حضرت محمد شما یک پیامبر واقعی است و از طرف خدا آمده است من قبول نخواهم کرد. پس بایست مردم را به دین و مذهب آبا اجدادی خود واگذار کرد شاید تنها راه تعویض دین همانا شمشیر بران آخته صفویان باشد که مردم سنی ایران را شیعه کردند ویا اعراب شمشیر زن که با زور مردم ایران را مسلمان کردند. آنان که نخواستند مسلمان بشوند به کشورهای دیگر رفتند.
اگر نظر اصلی تمام دین ها خوبی مهربانی و گفتار و رفتار نیک باشد پس هیچ فرقی بین دین ها نیست پس چرا بخواهیم دین را بجای هم قرار دهیم یا آنها را حذف کنیم. البته مورد دین فروشان و شیادان بی دین به ظاهر دیندار فرق میکند. آنان به هیچ چیز ایمان ندارند جز شهوت و ثروت و قدرت و دین برای آنان وسیله ای است برای رسیدن به آن آرزو ها.