علی گدا به درک واصل شد

این یک کابوس است و چیزی جز کابوس نیست.

از خواب پریدم و ساعت الکترونیکی روی میز کنار تخت را نگاه کردم.  هنوز حتی نیمی از خواب خود را طی نکرده بودم.  بیرون هوا طوفانی بود و شیشه ها را تکان می داد.  شام یک کنسرتِ صدف خورده بودم که هنوز سوءِ هاضمه اش خفه ام می کرد.  صدای آژیر اتوموبیلی از راه دور بگوش می رسید.  روی تخت مدتی بیحرکت دراز کشیدم تا حالم بهتر شد، بعد به توالت رفتم و مثانه ام را خالی کردم.  در رسانه ها خبری از مرگ خامنه ای نبود.  چند کلمه یادداشت نوشتم و دو باره به بستر رفتم.

روی چارپایه ای ایستاده بودم و طنابی دور گردنم و روپوشی دور سرم بود.  به سختی نفس می کشیدم.  به مأمور اعدام اعتراض کردم که در عدل اسلامی روپوش رو سر محکوم  نمی اندازند.  یک پله آورد و کنارم گذاشت، از آن بالا رفت و با شمشیرش دو سوراخ در روپوش درست کرد.  زیر روپوش چشمهایم را با یک دستمال بسته بودند ولی همه چیز را بخوبی می دیدم.  از بدنم جدا شده بودم و در هوا معلق  بودم.  یک نفر با یک زبانِ بیگانه چیزهائی می گفت.  تا می توانستم نفس عمیق می کشیدم و آنرا نگه می داشتم.  ناگهان چند مأمور شروع به لگد زدن به پایه های چارپایه کردند، و بعضی دیگر سعی می کردند با دست آنرا از زیر پایم بکشند.  بعضی اوقات تعادل چارپایه می خواست از بین برود ولی سخت با پاهایم به مسند چارپایه فشار می آوردم و آنرا به حالت تعادل بر می گرداندم.  هر چه کردند موفق نشدند.

علی گدا فرمانده كل قوای جمهوري اسلامي ايران همراه با  قوچعلی  در حالِ سان ديدن از نیرو های مسلح، منجمله   سپاه ، نیروی زمینی ، هوائی، دریائی،  ژاندارمری، پلیس، بسيجي ها ، شامل  گردانهاي عاشورا، الزهرا ، و يگانهاي منتخب  اقشار و واحدهاي مقاومت و  بسيج دانش‌آموزي،  نیروهای کوماندو ،  لباس شخصی ها ،  لبنانیها ،  چاقو کشان،  و  شلاق زنان  بود.  قوچعلی در حال، سلام نظامی،  به علی گدا نزدیک شد و گفت مقام معظم رهبری، ام پی دی را نتوانستیم اعدام کنیم.  علی گدا برای دوربینهای عکاسی یکی دیگر از لبخندهای شیتانیش را زد و نیشهای کبرائیش را به آنها نشان داد ولی یواشکی در گوش قوچعلی گفت یکی از این موشك‌هاي بالیستيك را بردارید و بکنید توی کونش و آنرا امتهان کنید و ببینید اولاً منفجر می شود یا نه، بعد ببینید این بیمار چند شخصیتی را میتوان از بركت این انقلاب اسلامی تیکه پاره کرد یا خیر.  پس این موشکهای بالیستیک را برای چه میسازید؟

قوچعلی در حال کشیدن یک موشک بالیستیک روی زمین بود.  چند سرباز در اطراف او سعی کرده بودند به او کمک کنند ولی قوچعلی به آنها تشر زده بود که نه من خودم باید کونِ ام پی دی  را پاره کنم.  معلوم بود که از حرف علی گدا خیلی ناراحت شده است.  عرق از سر و کونش می بارید.  یکی از سربازها گفت جناب سروان لطفاً اجازه بدهید کمک کنیم.  ناگهان قوچعلی یک شمشیر دو سر از غلافش بیرون کشید و سر سرباز را از تنش جدا کرد.  سر سرباز چند بار در هوا چرخید و وقتی به زمین افتاد مثل یک هندوانه دو تیکه شد.  یکی از سربازها در گوش دیگری پچ پچ کرد.

چرا دو تیکه شد؟
آخه شمشیرش دو سره.

قوچعلی گفت تا شما باشید که دیگه بمن جناب سروان نگوئید.

قوچعلی هی سعی می کرد موشک بالیستیک را بکنه تو کونم، و من هی سعی می کردم ورجه وورجه کنم و مانع اینکار بشم، و در عین حال نمی خواستم تعادلم را از روی چارپایه از دست بدهم و بیُفتم پائین و از طناب آویزان شوم.  هی روی چارپایه فشار می آوردم.  صدا و سیما ناگهان اعلام کرد که علی گدا به درک واصل شد.

ساعت الکترونیکی می گفت دو و شانزده، باد شدیدی از بیرون به پنجره می زد.  بی بی سی خبری از مرگ علی گدا نداشت.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!