چو ریگی در کف جویبار
مست از زلالی آب
گیج از تلاطم امواج
خیره از درخشش آفتاب
میروم به سوی این دریا
تا نماند بدل حرف ناباب
بی هراس از سابش سنگها
پیگیر سپیدی مهتاب
میروم برای زنده بودن
جهشی برای فرار از خواب
از ریگ تا به شن ساحل
زندگی میرود چون شهاب
اورنگ
Sept 2009