چند هفته پیش درست بعد بعد از برگشت از مراسم اتحاد برای ایران در سن فرانسیسکو آمدم و مقاله ای نوشتم که من میخواهم بروم و با همسایه آمریکایی خود صحبت کنم، شما چطور؟ در آن مقاله پیشنهاد کرده بودم که هر کس در مکانهای عمومی نزدیک خودش هفته ای یک بار با چند دوست ایرانی خود در مکانهای عمومی جمع شویم و مراسم شمع افروزی برای همبستگی با مردم ایران ترتیب دهیم و به دین ترتیب با همسایهها و افراد محلی راجع با آنچه در ایران میگذرد صحبت کنیم. درست چند روزی نگذشته بود که اخبار شکنجههای فجیع در کهریزک را خواندم. من را به شدت منقلب کرد و گفتم از امشب برای ۱۰ روز هر شب در جلوی کتابفرشی شهرمان می ایستم. شب اول ۸ نفر بودیم، شب بعد ۱۸ نفر، شب سوم که شب چهلم ندا و دیگر قهرمانان از دست رفته بود، ۵۶ نفر شدیم. بد از آن هر شب ۱۵ تا ۲۰ نفر میشدیم. و همگی تصمیم گرفیم که آنرا هفتگی کنیم. و حالا هر پنج شنبه در مقابل کتابفروشی بارنس & نوبل در شهر والنات کریک، حوالی سن فرانسیسکو جمع میشویم. از این شبها گزارش کوتاهی دارم که شاید برایتان جالب باشد. بیش از همه امیدوارم که این حس را در شما زنده کند که این کار را در هر کجا دنیا که هستید بکنید. چند مثال زیر بخوبی نشان میدهد که همه مردم لزوما همه چیز را از طریق روزنامه و رادیو و تلویزیون تعقیب نمیکنند. حضور شما با نمادهای سبز و نام ایران و تکذیب دولت دروغگو و ضد مردمی ایران در اذهان عمومی تاثیر خود را خواهد گذشت. هر هفته امریکا ییها در کنار ما میایستندند و سوالهای بسیار جالبی میکنند. اغلب آنها میخواند بدانند که چگونه میتواند به مردم داخل ایران را حمایت کنند.
در میان آنها یک خانم آمریکایی به عکس ندا اشاره کرد و پرسید این تنها کاندیدا رییس جمهوری زنتان بود که با شلیک تیر او را در خیابان کشتند؟…با خنده تلخی گفتم نه! یک دانشجو بود که فقط به خیابان آمده بود تا اعتراض مردم را ببیند و شاید شرکت کند…بسیار متاثر شد و مرتب میپرسید ما برایتان چه میتوانیم بکنیم.
شاید از همه جالب تر داستان زن و شوهر آمریکای بود که با حرارت بسیار به سراغ من آمدند و بسیار ابراز نگرانی و همدردی با مردم ایران داشتند. آقای آمریکایی که معلوم بود اطلاعات زیادی داشت و حتی از ضعف رعایت حقوق اقلیتهای ایرانی به خوبی مطلع بود و از بهائی، کرد و بلوچ میپرسید، بعد از چند جمله ای با حالت بسیار خروشانی شروع به حمله به اوباما کرد. او میگفت اصلا باورم نمیشه که این مرد هیچ کاری برای شما نمیکند. من دیگر به خنده افتاده بودم و به او گفتم، شما انقدر ناراحت نباش به نظر من برخورد اوباما میتونه کمی محکم تر باشد ولی روی هم رفته با همین حالت آرامش که با اینها برخورد میشود و به آنها میگویند بیائید سر میز مذاکره دیگر جای دلقک با زی براشون نمیمونه! اوباما میخواد از این طریق بگوید ما ارباب دنیا نیستیم. و او باز اصرار داشت که اصلا قبول ندارم. خانمش در این میان میخندید و میگفت: هر شب پای اخبار میشیند و از دست اوباما شکایت دارد. حالا ببین این خانم ایرانی انقدر شاکی نیست که تو هستی!!!….در این میان او نگاهی به تابلو دست من که روی آن نوشته شده بود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران نیست کرد و از من پرسید:
گفتی هر هفته پنج شنبهها میایی اینجا؟ گفتم بله! میایی به ما بپیوندی؟
گفت بله و تابلو خودم را میاورم و روی آن مینویسم “اوباما رئیس جمهور من نیست!”
خانم امریکا یی دیگری ایستاد و گفت من همیشه فکر میکردم که ایرانیها دشمن آمریکاییها هستند؟ شما چطور فکر میکنید که اینجا در خیابان با مردم آمریکا میخواهید راجعبه مردم ایران صحبت کنید؟ همه با هم برای او توضیح دادیم که اینها فقط تبلیغات دولت ایران است که در درجه اول بزرگترین دشمن مردم ایران است. ولی مردم ایران با آمریکا و مردم آمریکا هیچ دشمنی ندارند. به فاصله کوتاهی عضلات صورتش از هم باز شد و گفت خوشحالم که این را میشنوم. ولی برای مردم شما بیشتر ناراحت شدم.
یک آقای آمریکایی ایستاد و اول ابراز همدردی و همبستگی کرد و بد با کمی احتیاط پرسید، نمی خواهم شما را ناراحت کنم، فقط یک سوال است که در اولین روزها در اخبار گفته شده ولی من از آن بیخبر ماندم: شما از کجا انقدر مطمئن هستید که در این انتخابات تقلب شده؟ از او بسیار تشکرو کردم و گفتم سوال بسیار خوبیست…و چندین مورد را برایش گفتیم: در چند ساعت ۴۰ میلیون رای خواندند، آنهم رایهای که دستی نوشته شده بود. رای مخدوشه نداشتیم، آقای کروبی از تعداد افرادی که در ستاداش کار کردند کمتر رای آورده، و او مرتب تعجب زده میگفت؟ چقدر احمقانه؟ چقدر مسخره؟ و باز تشکر کرد و ابراز همبستگی با مردم ایران.
بسیار اوقات بچههای جوان که الان در تعطیلات تابستان خود هستند و فقط برای قدم به زدن با دوستان خود بیرون آمدند کنجکاوانه میپرسند که چرا اینجا هستید؟ و بعد که داستان تلخ و شیرین مردم ایران را میشنوند بسیار تحت تاثیر قرار میگیرند. هفته پیش به جمعی از دختران گفتم اگر بخواهید میتوانید از فردا یه دستبند سبز به نشان همبستگی با ایرانیها با خود داشته باشید. آنها از این ایده خیلی استقبال میکنند.
They say: This is so cool. We will do that!
در این میان با اینکه این کار را یک نفره شروع کرده بودم، دوستان بسیار خوبی هم پیدا کردم که در این مسیر به من پیوستند و کمک بسیاری کردند و در اینجا از حمایت آنها صمیمانه سپاسگزارم.
ما این مراسم شمع افروزی را تا دسترسی به آزادی و دموکراسی در ایران ادامه خواهیم داد و یقین داریم که پیروزی از آن مردم قهرمان ایران است.
WALNUT CREEK, IN FRONT OF BARNS AND NOBLES,
EVERY THURSDAY, FROM 7:00 TO 9:00