دیکتاتوری و سرمایه بوجود آورنده دیکتاتوری بی تفاوت کردن و ظالم کردن مردمان است.
برای تثبت یک دیکتاتوری مردم بایست بی تفاوت باشند و بمن چه بمن چه بگویند تا اقلیت ظالم بتوانند خود را به مردم که اکثریت هستند تحمیل کنند. البته اگر قرار باشد که دیکتاتوری پشتوانه اکثریت را در اختیار داشته باشد که در آنصورت دمار از روزگار اقلیت در خواهد آورد.
دولتهای قدرتمند یک سری غارتگران و دیکتاتور را به سر مردم سوار میکنند بخصوص بر سر مردم دنیای سوم و تا مادامیکه این دیکتاتور ها سهم آنان را میدهند و آنان را در منافع غیر انسانی شریک میسازند حرفی نیست و موضوع داخلی است ولی اگر قرار شد که دیکتاتور سهم ارباب را ندهد و بخواهد همه را خودش بالا بکشد در آنصورت دیگر موضوع داخلی نیست. ولی تا مادامیکه دیکتاتور مردم را میچاپد و میکشد ولی منافع دست اندرکاران و سرمایه داران بین المللی و دزدان میلیارد تامین است موضوع داخلی است و ربطی به دیگران ندارد. مثال آن همان صدام خودمان است که تا مادامیکه منافع سودا گران مرگ و غارتگران بین المللی تامین بود موضوع داخلی بود ولی هنگامیکه او به منافع آنان حمله ور شد دیگر حساب داخلی در میان نبود و بکشور لشگر کشی شد. تامادامیکه صدام مردم را میکشت و میبست و به سرآنان بمب شمیایی میریخت و جوانان ایرانی و عراقی را از بین میبرد و کردها و شعیان را نابود میکرد و صدمه میزد موضع داخلی بود ولی آن هنگام که به کویت حمله کرد دیگر داخلی نبود و این بار منافع قدرتهای بزرگ میرفت که از بین برود و بخطر افتاده بود. دیدید که به وی حمله کردند واعدامش نمودند.
دوستی داشتم که در یک دبیرستان خصوصی سطح بالا دبیر غیر رسمی بود یعنی مثلا لیسانس آزاد داشت از دانشگاه تهران و نه از دانشسرای عالی. چون آن مدرسه حقوق خوبی میداد دبیران رسمی استخدام وزارت فرهنگ یا آموزش و پرورش هم بفکر افتادند که با پارتی بازی و حفظ همه شرایط دولتی و دبیر بودن رسمی خود از طریق سیستم که میشنا سند به آن مدرسه منتقل شوند تا علاوه بر دریافت حقوق و مزایای دولتی حقوق دومی هم از آن مدرسه بگیرند. و با داشتن رابطه توانستند به آن مدرسه بیایند. و توانستند که دو حقوق کامل بگیرند.
حالا در برابر آنان معلمانی بودند که تنها استخدام مدرسه بصورت روز مزد یا با شرایط کارگری بودند. و تنها یک حقوق دریافت میکردند. و چون پارتی در دستگاه نداشتند یک حقوق بگیر ملی تابع وزارت کار بودند. داشتن د و حقوق کامل زیر دندان دبیران تازه وارد مزه کرده بود و حالا آنان در تلاش بودند که بهر نحوی زیر آب دیگران را بزنند و آنان را از کار بیکار نمایند تا بتوانند دوستان و فک و فامیل خود را جایگزین آنان بنمایند و بهر نحوی بود معلمان استخدام شده توسط مدرسه را بده کردند و برایشان اینقدر زدند و پا پوش درست کردند که اولیای مدرسه خصوصی آنان را اخراج کرد و مدرسه یکدست به دست معلمان تازه وارد رسمی افتاد آنان نیز با آوردن پسر عمه دختر خاله و سایر اعضای خانواده خود و فامیل سببی ونسبی شوهر خواهر وشوهر عمه وغیره کل مدرسه را یکدست کردند. و یک دیکتاتوری واقعی بوجود آوردند. همه را با حمله بیرون راندند و خودیهای خود را سر پست و مقام گذاشتند.
این است که از ماست که برماست این جریان مال سالهای حکومت شاه بود و دوستم گفت بهر دری که زدم همه بی نتیجه بود در وزارت آموزش پرورش یک مشت آدم بی تفاوت نشسته بودند که حرفهای مرا اصلا نمیفهمیدند و مقامات بالا هم گوششان به این حرفها بدهکار نبود و یک بمن چه جانانه تحویل میدادند. تمامی نامه نگاریهای من که این ظلم است و بیداد که من یک شغل خود را از دست بدهم و دیگری که یک شغل تمام وقت دارد یک شغل تمام وقت دیگر هم بگیرد موثر نبود. پس لازمه یک دیکتاتوری یک بی تفاوتی همگانی و پر ریشه است.
در همین جهان امروز دو نفر با داشتن دو مدرک تحصیلی مساوی و هوش و توان کاری و فکری مساوی یکی در بهترین شرایط است و بهترین شغلها را دارد و دیگری بیکار و سرگردان. یکی با داشتن پارتی و دوست و با شاید شانس بهترین موقعیت ها را دارد و دیگری در آرزوی یک حد اقل زندگی. یکی میلیارد ها دلار اندوخته است و یکی آهی در بساط ندارد. مقصود من انسانهای فوق عاده باهوش و زیاد از انداره تیز هوش نیست که به ثروت و مکنت فراوان میرسند بلکه انسانهای معمولی است که یکی با داشتن وضع خوب و رفیق و فامیل به بهترین شرایط دست مییابد و دیگری سر گرسنه بر زمین میگذارد.
حتمی شما هم انسانهایی را میشناسید که با در دست داشتن مدرک مساوی و با تجربه و توان کاری مساوی یکی بعلت داشتن پارتی در مقام و رتبه ای خوب است ودیگری در قعر چاه بی مروتی و بی انصافی. یک سری انسانهای زندانی و بدبخت و گرسنه و حتی بیکاره توانستند که به علف و اولوفی برسند و دیگران را کنار بزنند. حالا خود که تا چندی پیش دم از عدالت میزدند و میخواستند برای خلق کار کنند و ریشه ظلم و فساد و دزدی را برکنند. و شرایط مساوی و انسانی را برای همه فراهم کنند. حالا خود روی گذشته گان زور گو را هم سفید کرده اند. آنان با از بین بردن هم سنگران سابق خود برای یک سیستم بین المللی دانسته یا ندانسته کار میکنند که هدفش از بین بردن طبقه متوسط است.
نمونه اش هیتلر است که از خانواده فقیری به قدرت و شکوه و شوکت رسید ولی همان فرد دمار از روزگار طبقه متوسط و فقیر درآورد. پس آنچه ما را از بین میبرد همانا نداشتن وحدت ویک رنگی است و این که منافع آنی خود را به به منافع دراز مدت خود و مردم ترجیح میدهیم.
اگر همه ملت های خاورمیانه مثل ملل اروپا و یک آمریکا متحد شوند ویک دمکراسی نظیر آنچه در آنجا هست در اینجا پیاده کنند که متاثر از فرهنگ ما هم باشد و فقط تمدن صنعتی آنان را قبول کنیم و معیار های اخلاقی و مذهبی خود را حفظ کنیم مسلم است که همه ما به سعادت و نیک بختی خواهیم رسید. ولی اگر ما تنها به منافع آنی خود فکر کنیم و منافع عموم را در نظر نگیریم و تنها بخواهیم به یک گروه و به دوستان و فامیل خود امکانات بدهیم گروه رقیب هم مطمین همین کار را خواهد کرد و ما را کنار و قدرت مطلقه را برای خودشان میخواهند. و این کشمکش ها و این تغییر ها به نفع ما نیست و همه روزه کسانی بیجهت بخاک و خون میغلتند.
در صورتیکه اگر با انصاف و دوستی ومهربانی عملی کنیم کشور عزیزمان شاهد پیشرفت و تکامل خواهد بود . زودن بی تفاوتی و ظلم و فکر کردن به منافع آنی و شخصی ما را از کاروان تمدن عقب نگاه خواهد داشت.
داشتن یک دادگستری بیطرف با یک سری مامورین سیر و عادل. و نه بی تفاوت و پولکی. داشتن دانشگاه ها و مدارس فنی و حرفه ای و داشتن صنایع زیر بنایی و کشاورزی مدرن . احترام به رای اکثریت با وجود اشتباه بودن آن و تعلیم راه های خوب و جدید. پیوستن به کاروان کشورهای بی طرف و حمایت از سایر مردم ایران زمین که دارای همان گذشته و تاریخ هستند و کار در راهکار داشتن یک اتحادیه قوی از کشورهای خاورمیانه و عدل و داد و دوستی و مهر ورزی واقعی تنها میتواند شاهد پیروزی ما باشد. وگرنه بازیچه دستهای ابر سرمایه داران هستیم و آنان از این تفرقه ما حداکثر سو استفاده را خواهند کرد. جوانان مارا معتاد و گروه گروه میکنند و به جان هم میاندازند. تفرقه بیانداز و حکومت کن.
ما بایست همه فرزندان ایران زمین و ایران بزرگ و خراسان و توران را فرزند خود بدانیم و برای یک وحدت تاریخی و یک استقلال واقعی کار کنیم و دزدی فساد و خودخواهی و حرص را کنار بگذاریم و برای خاطر خدا و دوستی و محبت کار کنیم. دشمنان فریب خورده را عفو کنیم و یک دنیای دوستی و پراز صفا و صمیمیت بسازیم. دوران خلافت بنی امیه و بنی عباس بسر آمده است. ما احتیاج به مردان و زنان پاک انسان دوست و مردم پرست داریم. خدا پرستی بجز خدمت خلق نیست به عبا عمامه دلق نیست. میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است مزن بر سرناتوان دست زور که روزی بیفتی بپایش چو مور.
انسان شده چه ساده آدم شدن چه مشگل. بیایید در این دوران سازندگی به هم فکر کنیم و غمخوار هم باشیم و برای رفاه و سعادت همه قدم برداریم. از شر و فتنه پرهیز کنیم و از دزدی مال مردم و غارت اموال دیگران کنار برویم. همه را با چشم دوستی و انسانی ببینیم و فرقی بین انسانها نگذاریم که همه ما بنده وفرزند یک نفر هستیم.