قتل دلارا دارابی دردناك بود. نه به خاطر این كه او زیبا بود، گرچه زیباكشان یكی از لطیفترین احساسات انسانی را به مسلخ میبرند؛ نه به خاطر آن كه او هنرمند بود، گرچه بیهنران ِ هنرمندكش كمر به قتل گوهر انسانیت بستهاند؛ نه به خاطر این كه او جوان بود، گرچه جوانكشی انتقامی است كه مهر باطل خوردگان از آینده و آیندهسازان میگیرند؛ و نه به خاطر این كه او احتمالا بیگناه بود، گرچه جرم او هیچگاه در دادگاهی عادلانه به اثبات نرسید. قتل دلارا دارابی دردناك بود، به خاطر این كه او یك انسان بود. یعنی اگر دلارا زشترو بود و هنری نداشت و سنی از او گذشته بود و مجرم هم بود نیز قتلش باید دل هر انسانی را به درد میآورد. قتل عمد انسان، هر انسانی، دردناك است؛ و وقتی انسانی اسیر و دست بسته و بیدفاع در محیطی تحت كنترل، به نام قانون كشته میشود انسانیت نیز با او كشته میشود. اعدام نه فقط عملی ضد انسانی است و بلكه چون نوعی اسیركشی است جبونانه نیز هست. علاوه بر این، كشته شدن دلارا دارابی به خاطر جرمی نبود كه به او منتسب شده بود. او ظاهرا به عنوان مهرهای در رقابت كثیف سیاستمداران حاكم برای كنترل قدرت قربانی شد – رقابتی كه گفته میشود قربانیهای دیگری را هم ردیف كرده است.
اعدام دلارا ناگهانی بود. او چند سال را در زندان گذرانده بود. حكم مجرمیت او همانند بسیاری دیگر در ایران بدون رعایت كمترین استانداردهای یك محاكمه عادلانه صادر شده بود و ارزش قانونی نداشت. نه به ادعاهای او كه اقرارش به قتل در اثر یك فریب بوده توجهی شد و نه به این واقعیت كه چپ دست بوده و ضربههای وارده به مقتول نمیتواند كار یك چپ دست باشد. احساس لطیف او كه از خلال آثار هنریاش بیرون میزد بسیاری را در ایران و جهان تحت تأثیر قرار داده بود. افراد و گروههای زیادی برای نجات او از اعدام تلاش میكردند. اجرای حكم او چند بار به تعویق افتاد. آخرین بار همین دو سه هفته پیش بود كه آقای شاهرودی رییس قوه قضائیه كه از قدرت و اختیارات زیادی برخوردار است دستور داد كه اجرای حكم را برای دو ماه به تعویق بیندازند. توجیه این دستور هم این بود كه در این فاصله شاید بتوان خانواده مقتول را راضی كرد كه از قصاص بگذرند. ولی مجریان حكم نه این مهلت را رعایت كردند و نه قانون را كه الزام میكند اجرای حكم را ۴۸ ساعت پیشتر به وكیل و خانواده محكوم اطلاع دهند. آنان ظاهرا برنامههای دیگری داشتند و انگیزههای دیگری هم. برنامهها و انگیزههایی كه بیش از این كه به قانون و عدالت مربوط باشند به سیاست و قدرت ارتباط داشتند. دلارا البته نه اهل سیاست بود و نه با قدرت رابطهای داشت. ولی جان او میتوانست به عنوان مهرهای در بازی قدرت به كار رود، و ظاهرا چنین نیز شده است.
موج مخالفت با مجازات اعدام در ایران در حال گسترش است. این موج به خصوص در مورد اعدام بزهكاران خردسال در یكی دو سال اخیر شدت گرفته است. افزایش وحشتناك آمار اعدام در دو سه سال اخیر به گسترش موج ضد اعدام كمك كرده است. جمهوری اسلامی ایران اكنون دو امتیاز برجسته جدید در آدمكشی را در جهان از آن خود كرده است. یكی این كه ایران تنها كشوری است كه بر خلاف جریان جامعه انسانی در سطح جهان به جای كاهش اعدامها در دو سال اخیر با درسد بالایی آن را افزایش داده است. دوم این كه تنها كشوری است كه پیگیرانه به اعدام بزهكاران خردسال ادامه میدهد و عنوان پر افتخار «آخرین اعدامكننده كودكان» در جهان را به خود اختصاص داده است. جمهوری اسلامی ایران البته افتخارات مشابه دیگری را نیز قبلا كسب كرده بود كه همچنان ادامه دارد: دومین كشور اعدام كننده جهان به لحاظ عددی بعد از چین (كه اكنون به لحاظ سرانه از چین نیز جلو زده است)؛ بزرگترین سنگساركننده جهان؛ و بزرگترین اجراكننده مجازاتهای خشن و ضد انسانی دیگر در جهان، از شلاق و بریدن دست و پا گرفته تا چشم از حدقه درآوردن و سایر خشونتهایی كه به نام حدود یا قصاص صورت میگیرد. بدون تردید، این خشونتها و شدت آنها در سالهای اخیر بیش از هر چیز دیگر به گسترش جنبش حقوق بشری و از جمله حركت ضد اعدام كمك كرده است.
همان طور كه در نوشته پیشین اشاره شد، گسترش جنبش ضد اعدام اكنون به جایی رسیده است كه حتی در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری نیز جا باز كرده و دست كم یكی از نامزدهای انتخاباتی یعنی آقای كروبی خواستار قطع اعدام بزهكاران خردسال شده است. این موضع ظاهرا بهانهای به دست یك جناح رقیب كه از رییس جمهور فعلی حمایت میكند داده تا از آن به عنوان وسیلهای برای كوبیدن كروبی استفاده كند. به این دلیل از هنگام پخش بیانیه كروبی در این باره، توپخانه تبلیغاتی این جناح یعنی روزنامه كیهان به كار افتاده و با حمله به كروبی یك پیكار قلمی تند علیه او را به راه انداخته است. در این پیكار، روزنامه كیهان البته طبق معمول از تمام توان فحاشی و لجنپراكنی و ادبیات لمپنی خود كمك گرفته و از هیچ حربه زبانی برای كوفتن رقیب فروگذار نبوده است. ولی این زرادخانه قلمی برای كیهان و كیهانیان در مقابله با اردوی كروبی ظاهرا كافی نبوده و آنان را واداشته است تا از حربههای دیگری نیز در این پیكار كمك بگیرند. یكی از این حربهها، استفاده از جان انسانهای اسیری است كه میتوان از آنها همچون مهرههایی در دعواهای جناحی حاكمیت بهره گرفت.
در این جا ظاهرا چون كروبی خواستار قطع اعدام بزهكاران خردسال شده است، جناح رقیب كه كنترل بسیاری از ارگانهای قضایی و امنیتی را در دست دارد به راحتی میتواند با سلاخی یك یا چند بزهكار خردسال عملا پاسخ او را بدهد. پاسخی كه میخواهد به مردم بگوید قدرت عملی این جا است و كروبی حتا اگر به ریاست جمهوری برسد از تأمین چنین قول و قرارهایی عاجز خواهد بود. و واقع نیز این است كه مجموعه زیر نظر رییس قوه قضائیه اگر حرف او را نمیخرد و علارغم دستور او كار خود را انجام میدهد، چگونه میتوان انتظار داشت كه حرف و خواست رییس جمهور كه قاعدتا نباید و نمیتواند در قوه دیگری دخالت كند در كار آنان تأثیر داشته باشد؟ كروبی و تیم حامی او احیانا میتوانند از پس تعرضات قلمی كیهان و كیهانیان برآیند و هر ناسزای آنان را به جد یا طنز پاسخ دهند. ولی در برابر قدرت سلاخی و آدمكشی آنان چه میتوانند بكنند؟ كیهان و كیهانیان با قربانی كردن دلارا دارابی و امثال او یك واقعیت بسیار تلخ و وحشتناك را به یاد كروبی و هواداران او میآورند – واقعیتی كه جمهوری اسلامی سه دهه تمام برای نشان دادن قدرقدرتی خود به رخ مخالفان خود كشیده است. واقعیتی كه بر حربه اعدام متكی است و اسیرانی كه میتوان هر زمان برای اثبات قدرقدرتی حاكمان و ارعاب مردم قربانی كرد.
و به این ترتب، دلارا به عنوان مهرهای كه در دست كیهانیان اسیر بوده در این نمایش قدرت قربانی میشود تا مردم ایران دچار این توهم نشوند كه نظامی انسانی در چهارچوب جمهوری اسلامی در راه است – یا دست كم این پیامی است كه كیهانیان میخواهند به مردم ایران بدهند. برای كسانی كه از دلارا به عنوان مهرهای در این جهت استفاده كردهاند مهم نبوده كه او جوان است، كه ممكن است مجرم نباشد، كه اگر جرمی مرتكب شده در سنین نوجوانی بوده و بر اساس ارزشهای جامعه بشری و تعهدات بینالمللی ایران اعدام او در حكم قتل و جرم است، كه او هنرمند است و روحی حساس دارد، كه با كشتن او نه فقط پدر و مادر و خانوادهای برای عمری به عزا مینشینند كه دل هزاران نفر دیگر نیز كه دلارا را شناختهاند و یا آثار هنری او را دیدهاند به درد میآید. نه، هیچ یك از اینها برای قاتلان او اهمیت نداشته است، و نه حتا توجه به آموزههای قرآنی مورد ادعایشان در حرمت جان انسان و احتیاط در ریختن خون او.
كشته شدن دلارا علاوه بر خانوادهاش به خصوص برای آسیه امینی و محمد مصطفایی دو وكیلی كه با تمام قوا در پی نجات او از مرگ بودند دردناك بوده است. این دو تن در سالهای اخیر تلاش خستگیناپذیری برای كمك به زندانیان محكوم به اعدام و به خصوص نوجوانان و كسانی كه در خطر سنگسار هستند به عمل آوردهاند. در مواردی این تلاشها در نجات افرادی از مرگ مؤثر بوده است. ولی دردناكتر از این نیست كه با تمام نیرو برای جان انسانی تلاش كنی و قول و قرارهایی برای تعویق اعدام بگیری و ناگهان بشنوی كه علارغم این قول و قرارها طرف را كشتهاند. این وضعیت به خصوص برای آقای مصطفایی چند باز اتفاق افتاده است. ولی او همچنان به تلاش انسانی و انساندوستانه خود ادامه میدهد. همین امروز سه شنبه نیز كه او برای نجات جان دو بزهكار خردسال دیگر به دادگستری مراجعه كرده بود دستگیر شد و مورد بازجویی قرار گرفت. و واقعا چه دره عمیقی است بین انسانهایی كه توان و وقت خود را وقف نجات انسانهایی از مرگ میكنند با آنانی كه از جان انسان به عنوان مهرهای برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود بهره میگیرند و به این منظور دست به آدمكشی میزنند.
دلارا ظاهرا تنها و آخرین قربانی مبارزه قدرت در حاكمیت در جریان رقابت انتخاباتی جاری نیست. امیر خالقی و صفر انگوتی دو نوجوان دیگری هستند كه ناگهان معلوم شد قرار است صبح چهارشنبه {۱۶ اردیبهسشت) اعدام شوند. همین مسئله بود كه امروز (سه شنبه ۱۵) آقای مصطفایی را به نزد سخنگوی قوه قضائیه (علیرضا جمشیدی) كشاند. علاوه بر این، آفتاب یزد روز دوشنبه نوشت كه قرار است یك نفر دیگر در رشت سنگسار شود. این شهر دو ماه قبل نیز شاهد یك سنگسار بوده كه تازه سخنگوی قوه قضائیه آن را تأیید كرده است. این سخنگو بارها از توقف اعدام نوجوانان و سنگسار سخن گفته است. ولی واقعیت آن است كه علارغم این اظهارات، ماشین اعدام و سنگسار و خشونت جمهوری اسلامی همچنان مشغول كار است و بیوقفه قربانی میگیرد. مواضع كسانی مانند آقای كروبی در این مورد البته قابل تحسین است، ولی بخش عمده اصلاحطلبان هنوز به این جنبش انسانی نپیوسته است. علاوه بر این، به فرض موفقیت آقای كروبی در رأیگیری ۲۲ خرداد این سؤال باقی میماند كه چه تضمینی وجود دارد كه او بتواند خواست حداقلی خود در این زمینه را به مرحله عمل برساند؟ سؤالی كه تا تحقق این فرض، پاسخ آن معلوم نخواهد شد.
From: Iran Emrooz