فصل روئيدن و عاشق شدن بلبل
با عطر گل سنبل و گرمي آتش آريا رسيد
شب تاريک زمستا ني از اختر و ماهش روشن
وز شرار گل لاله همه خشگي صحرا
شورش داغ دل فرهاد شد
باغچه کوچک خانه که پر زخم خزان بود
از نفسهاي بهاري سبز
عود در خانه همه دود شد و
اگر هم گنهي بود همه پاک شد
ياس پيچيد پرو بالش را به تن نرم درخت مجنون
و دل غافل مجنون ز غم آزاد شد
نرگس از سينه خاک سر بر آورد و
بوي خوش او باعث روئيدن عشق
در دل هر سر بي باک شد
نفسي تازه کن ار کهنه غمي در دل توست
دل بدريا بزن و همسفر فصل بهار
قاطي رقص پر از عطر گل باد شو.