مدرسه فمینیستی: خانم نوشین احمدی خراسانی در «صیغه و عقوبت رابطه جنسی» نكات مهمی را درباره این رابطه جنسی پیش كشیدهاند كه قابل توجه است. ایشان همچنین خواستهاند كه «ابعاد ناشناخته یا كمترشناخته شده این موضوع» با مشاركت دیگران باز شود. این نوشتار در پاسخ به این دعوت تنظیم شده است. در این نوشتار، صیغه نه به صورت یك پدیده مستقل و بلكه به عنوان بخشی از كلیت ساختار رابطه جنسی زن و مرد در ایران مورد بررسی قرار گرفته است – حسین باقرزاده
خلاصه: صیغه بخشی از ساختار رابطه جنسی زن و مرد در ایران را تشكیل میدهد. برای بررسی پدیده صیغه باید به شناخت و كالبدشكافی این ساختار كه سیاست جنسی حاكم را بر اساس سنت/فقه/قانون تعریف كرده است پرداخت. در این ساختار به جنسیت زن و مرد دو نقش كاملا متمایز در رابطه جنسی با یكدیگر داده شده است. نهاد ازدواج تعریف شده در این ساختار یك رابطه كاملا یك طرفه است، رابطه ای كه از سوی زن بسته است و از سوی مرد باز. در هر زمان زن فقط با یك مرد میتواند رابطه داشته باشد ولی مرد میتواند با چند زن رابطه جنسی برقرار كند. تعدد زوجات یكی از لوازم این ساختار است. ولی محدود كردن آن به عدد دلبخواهی «4»، اصل «باز بودن» رابطه جنسی از سوی مرد را نقض میكند. صیغه یكی دیگر از لوازم این ساختار است كه تناقض اخیر را نیز رفع میكند. نهاد صیغه اصولا برای تأمین آزادی جنسی نامحدود مرد تعبیه شده است و نمیتوان از آن به عنوای وسیلهای محترمانه برای به قاعده درآوردن روابط جنسی خارج از ازدواج بین زن و مرد بهره گرفت.
ازدواج از دید سنت/فقه/قانون بر خلاف مفهوم لغوی و متعارف آن به معنای پیوند زناشویی یك «زوج» نیست. این جا دو انسان برابر نیستند كه به هم میپیوندند و یك زوج را تشكیل میدهند. زن و مرد دو نقش كاملا متفاوت در این به هم پیوستن ایفا میكنند. مرد جنسیت زن را به مالكیت خود در میآورد و زن جنسیت خود را به مرد واگذار میكند. این رابطه كاملا یك طرفه است. نقش مرد مفهوم باز بودن را در خود دارد و نقش زن مفهوم بسته بودن. یعنی زن به وفاداری جنسی در برابر مرد متعهد میشود، ولی از سوی مرد هیچ تعهدی بر وفاداری جنسی وجود ندارد. زن تنها با یك مرد رابطه جنسی برقرار میكند، ولی مرد میتواند با زنان متعدد رابطه داشته باشد. نامیدن این رابطه به عنوان «ازدواج» یك نامگذاری غلط است. این رابطه بر خلاف آن چه كه ازمفهوم متعارف ازدواج بر میآید، یك رابطه از دو طرف بسته نیست. اصطلاح ازدواج حتا در مواردی به كار میرود كه ممكن است ما با یك «زوج» روبرو نباشیم (مرد میتواند با چند زن به اصطلاح «ازدواج» كند).
این واقعیت كه نهاد ازدواج بر اساس سنت/فقه/قانون بر باز بودن رابطه جنسی مرد و بسته بودن رابطه جنسی زن بنا شده به خوبی در خطبه عقد ازدواج منعكس شده است. ازدواج با اجرای خطبه عقد رسمیت مییابد. ازدواج «قراردادی» است كه بین زن و مرد صورت میگیرد و بر اساس آن زن در برابر ارزش مالی معینی خود را به مرد «نكاح» میكند، و مرد این قرارداد را میپذیرد. وقتی زن خود را در مقابل مهر به نكاح مرد در میآورد عملا تمامیت خود را در اختیار او گذاشته است. در صورتی كه پذیرش آن از سوی مرد هیچ به معنای در اختیار گذاشتن تمامیت متقابل خود به زن نیست. یعنی زن به انحصار مرد درآمده است، ولی مرد در انحصار زن نیست. زن به ازای این كه خود را انحصارا در اختیار مرد قرار داده است یك امتیاز مالی از مرد میگیرد. مرد، اما، پولی «داده» (یا تعهد كرده) و زنی «گرفته» است، و میتواند اگر باز هم هوس كند و امكان مالی آن را داشته باشد این معامله را با زن یا زنان دیگری نیز تكرار كند.
ولی این تنها در خطبه عقد نیست كه ازدواج به سطح یك معامله بین زن و مرد كاهش مییابد و آزادی جنسی مرد در برابر محدودیت جنسی زن به نمایش در میآید. این امر حتا در فرهنگ زبانی ما نیز به نحوی منعكس شده است. در این جا نیز در نهاد ازدواج دو انسان برابر نیستند كه به هم میپیوندند و یك زوج را تشكیل میدهند. در این نهاد، مرد «زن میگیرد» و زن «شوهر میكند». به عبارت دیگر، نهاد ازدواج در این فرهنگ عمدتا برای تأمین نیاز جنسی و تولید نسل مرد كه در «زن گرفتن» خلاصه میشود ایجاد شده است. مرد به زن نیاز دارد، پس آن را «میگیرد». از سوی دیگر، زن برای این آفریده شده است تا نیاز مرد را تأمین كند و «به شوهر داده شود» یا «شوهر كند».
در فرهنگ سنتی حاكم بر ایران، رابطه زن و مرد بر اساس آزادی جنسی نامحدود مرد از یك سو، و پیوند و تقید زن به یك مرد شكل گرفته است. در این رابطه، مرد هیچ تعهد وفاداری جنسی به زن ندارد، در صورتی كه زن با عقد ازدواج یا صیغه به وفاداری جنسی به مرد متعهد میشود. از این رو است كه در این فرهنگ ازدواج به مفهوم پیوستن یك زوج به یكدیگر معنا پیدا نمیكند. خانواده در این ساختار از «زوجها» تشكیل نمیشود. خانواده ساختاری حرمباره است كه در آن زن به یك مرد پیوند خورده است و به او تعهد دارد، ولی مرد با یك یا چند زن میتواند رابطه برقرار كند، بدون این كه این رابطهها از سویمرد متضمن تعهد یا وفاداری جنسی باشد.
در واقع، همین خصوصیات نهاد ازدواج بر اساس سنت/فقه/قانون یعنی زن: خود را در اختیار مرد گذاشتن و مرد: زنی را به كنترل گرفتن است كه اجزای دیگر رابطه زن و مرد در نهاد خانواده، از حق حضانت و طلاق گرفته تا سفر و انتخاب مسكن، را تعیین میكند. وقتی زنی خود را در برابر صداق معینی به نكاح مردی در میآورد تمامیت خود را در یك رابطه یك طرفه در اختیار او گذاشته است و از این رو هر تصمیمی در باره زندگی آینده او هم در اختیار مرد قرار میگیرد. به این دلیل است كه نهاد ازدواج تعریف شده از سوی سنت/فقه/قانون به خودی خود متضمن هیچ حق برابر با مرد برای زن نیست (و تنها با قید شروط اضافی ضمن عقد ازدواج میتوان به برخی از آنها دست یافت). انتظار این كه این حقوق به نحو دیگری تعریف شود و نهاد ازدواج به خودی خود نوعی برابری حقوقی زن و مرد را در بر گیرد در ساختار تعریف شده بر اساس سنت/فقه/قانون بیمعنا است.
گفته شد كه ازدواج به این تعریف یك رابطه كاملا یك طرفه است، رابطه ای كه از سوی زن بسته است و از سوی مرد باز. در هر زمان زن فقط با یك مرد میتواند رابطه داشته باشد ولی مرد میتواند با چند زن رابطه جنسی برقرار كند. این رابطه مرد با چند زن میتواند در درون ساختار ازدواج (كه دیگر به دلیل این كه از یك زوج میگذرد كاملا بی معنا است) تكرار شود و ما شاهد «تعدد زوجات» (یك اصطلاح بی معنای رایج دیگر) باشیم. ولی آیا میتوان این تعدد را محدود كرد؟ و اگر آری، به چند؟ گفته شده است كه در جامعه پیش از اسلام، حدی برای تعدد زوجات وجود نداشته است. اكنون نیز تقریبا تمامی جوامع غیر اسلامی كه تعدد زوجات را مجاز و عملی میدانند (از مورمونها در آمریكا گرفته تا بسیاری از جوامع آفریقایی)، حدی برای آن قایل نیستند. این امر كاملا منطقی به نظر میرسد: اگر نهاد ازدواج رابطهای بسته از سوی زن و باز از سوی مرد باشد، و مرد بتواند با زنهای متعددی این رابطه را برقرار كند هیچ دلیل منطقی، روانشناسی یا زیستشناسی برای محدود كردن آن وجود ندارد.
در اسلام، اما، این رابطه به چهار زن با یك مرد محدود شده است. این محدودیت تنها به دلیل یك ضرورت اجتماعی ایجاد شده است تا نهاد ازدواج از یك نرم خاص برخوردار باشد. عدد «4» نیز كاملا دلبخواهی است، و گزینش این عدد هیچ پایه منطقی، روانشناسی یا زیستشناسی و یا حتا اجتماعی ندارد. یعنی معلوم نیست چرا تعداد زنهایی كه مرد میتواند همزمان به عقد دایم داشته باشد چهار تعیین شده است و نه كمتر و نه بیشتر. در هر صورت، این محدودیت با فلسفه رابطه جنسی زن و مرد در سنت/فقه/قانون در ایران تعارض دارد. علاوه بر این، آزادی نامحدود جنسی مرد اقتضا میكند كه او بتواند فارغ از تعهدات معمول در ازدواج دایم نیز به رابطه جنسی با زن دسترسی داشته باشد. و این جا است كه صیغه به عنوان لازمه اجتنابناپذیر ساختار رابطه جنسی زن و مرد در جامعه ایران مطرح میشود. در صیغه نیز همانند نكاح دایم، زن خود را انحصارا در اختیار مرد میگذارد (با این تفاوت كه برای مدتی تعیین شده از پیش)، و مرد بدون تعهد وفاداری به زن او را برای آن مدت در اختیار میگیرد.
یعنی صیغه تفاوتی ماهوی با ازدواج به تعریف سنت/فقه/قانون ندارد، و تعیین مدت یك جنبه فرعی آن است (به همین دلیل، اگر در عقد صیغه مدت ذكر نشود صیغه به ازدواج دایم تبدیل خواهد شد). صیغه ادامه و لازمه منطقی ساختار رابطه جنسی زن و مرد در شرایطی است كه از یك سو رابطه جنسی از سوی مرد باز شناخته شده و از سوی دیگر در قالب ازدواج دایم این رابطه به صورت تصنعی محدود شده است . در این ساختار، اگر صیغه وجود نداشت جای سؤال و تعجب بود. در واقع اگر سنت صیغه را به كنار بگذاریم (كاری كه سنیان كردهاند) به یك تناقض فلسفی در رابطه جنسی زن و مرد گرفتار شدهایم. یعنی پاسخ این سؤال روشن نیست كه اگر رابطه جنسی یك مرد با چهار زن پذیرفتنی است چرا رابطه او با پنج زن پذیرفتنی نباشد. همان طور كه در بالا گفته شد هیچ دلیل منطقی، جامعهشناسی یا زیستشناسی برای رقم جادویی «4» در رابطه مرد با زنان متعدد وجود ندارد.
سنت ازدواج به مفهوم لغوی آن كه به معنای رابطه انحصاری بین دو نفر با تعهد وفاداری جنسی متقابل به یكدیگر برقرار میشود (و در جامعه عرفی ایران كم و بیش معمول است) در سنت/فقه/قانون ایران شناخته شده نیست. در ازدواج به مفهوم لغوی آن (كه در اكثر جوامع معمول است)، زن و مرد با شأن برابر به هم میپیوندند و هر گونه رابطه جنسی یكی از آن دو با فرد سومی تخلف محسوب میشود. در ازدواج تعریف شده بر اساس سنت/فقه/قانون در ایران، اما، زن و مرد هم شأن نیستند و تعهد وفاداری جنسی یك طرفه است. عدم تعهد وفاداری جنسی از سوی مرد به این معنا است كه او حق تمتع از زنان دیگر را برای خود محفوظ نگه میدارد، و سنت/فقه/قانون طبیعتا بایستی راه تأمین این حق را برای او باز بگذارد. از این رو، چندزنی و صیغه (كه مكمل یكدیگرند) لازمه سیاست جنسی حاكم بر ایران و ارزش نابرابری است كه سنت/فقه/قانون برای زن و مرد در رابطه جنسی آنان با یكدیگر قایل شده است. به این ترتیب، سنت صیغه به خوبی در ساختار كلی روابط جنسی زن و مرد حاكم بر ایران معنا میدهد. در فقدان صیغه، اصل آزادی جنسی مرد كه بنیاد سیاست جنسی در جامعه ما را تشكیل میدهد مخدوش میشد. نفی این سنت تنها با تغییر بنیادین سیاست جنسی در ایران و بازتعریف نهاد خانواده و ازدواج به مفهوم لغوی آن یعنی رابطه انحصاری بین دو نفر با تعهد وفاداری جنسی متقابل به یكدیگر امكان پذیر است.
البته علاوه بر علت وجودی سنت صیغه به عنوان امتداد منطقی نهاد خانواده در ایران، میتوان از نقش كاربردی آن در انواع دیگر روابط جنسی بین زن و مرد نام برد. یكی از شایعترین این كاربردها، رسمیت دادن به كار زنانی است كه كار جنسی میكنند (در برابر مابهازای مالی خود را در اختیار مردان قرار میدهند). این كار در تمام جوامع كم و بیش رواج دارد و خارج از چهارچوب ازدواج صورت میگیرد. در این جا نیز ما شاهد یك تفاوت فاحش هستیم: در روابطی كه بدین گونه خارج از چهارچوب ازدواج صورت میگیرد، هر دو طرف از تعهد جنسی آزاد هستند، یعنی نه مرد و نه زن هیچیك خود را انحصارا در اختیار دیگری نمیگذارد (هر یك از آن دو ممكن است همخوابه دایم داشته باشد و یا در فواصل همخوابگی با این فرد با افراد دیگری همخوابه شود). در صیغه نیز مرد از همین نوع آزادی عمل و عدم تعهد برخوردار است، ولی زن برای مدت تعیین شده تعهد دارد كه انحصارا خود را در اختیار مرد بگذارد (و پس از آن هم مدتی را به عنوان عده از ارتباط با مردان دیگر اجتناب كند). یعنی در مقایسه با كارگران جنسی، زنی كه صیغه میشود باز هم از شأن و مرتبهای پایینتر برخوردار است و حتا به اندازه یك كارگر جنسی از آزادی عمل در ردیف مردی كه با او میخوابد برخوردار نیست (موقعیت زن در نهاد صیغه در واقع چیزی بین یك كارگر جنسی و یك برده جنسی است). نقش اصلی صیغه در این نیست كه به كار كارگران جنسی رسمیت میدهد و به آنان مشروعیت میبخشد بلكه در این است كه آنان را در معامله جنسی با مرد به منزلت پایینتری میراند و آزادی عمل آنان را در برابر مرد (در مقایسه با یك كارگر جنسی) میگیرد. یعنی نقش صیغه در این جا نیز عمدتا به محدود كردن انحصاری زن به یك مرد، در عین تأمین آزادی جنسی نامحدود مرد خلاصه میشود.
از كاربرد صیغه در مشروع كردن تماسها و ارتباطهای جوانان پیش از ازدواج نیز نام برده شده است. در این جا نیز به دلیل سیاست جنسی حاكم و نگاه جنسی دوگانه سنت/فقه/قانون به زن و مرد، سنت صیغه نمیتواند كارآیی داشته باشد. یكی از برآیندهای این نگاه، ارزش خاصی است كه جامعه برای بكارت دختر، و نه پسر، قایل میشود (اصولا در فرهنگ لغت ما چیزی به نام «باكرگی پسر» وجود ندارد). این ارزشگذاری نتیجه مستقیم رابطه نابرابر جنسی زن و مرد در قالب ازدواج (تعلق انحصاری زن به مرد، و آزادی بی حد جنسی مرد) است. بكارت دختر مهم است، چون انحصاری بودن او را (در ازدواج اول) تضمین میكند. بكارت پسر مهم نیست (یا اصلا معنا ندارد)، چون او همیشه باید از آزادی جنسی برخوردار باشد. از این رو، دختر نمیتواند همانند پسر پیش از ازدواج رابطه جنسی برقرار كند – بدون این كه پس از آن به دروغ زبانی یا عملی (دوختن پرده بكارت) متوسل نشود. به این دلیل، دختری كه بخواهد پیش از ازدواج دایم از طریق صیغه با پسری رابطه برقرار كند، برای آینده خود ریسك بزرگی را متحمل شده است، علاوه بر این، او به این ترتیب وارد رابطهای یك طرفه شده است: خود را انحصارا در اختیار یك پسر قرار دادن بدون این كه پسر به لحاظ اجتماعی یا قانونی ملزم به رابطه انحصاری با این دختر باشد (او میتواند همزمان دختران دیگری را صیغه كند). برای جوانانی كه میخواهند به عنوان انسانهای برابر با هم ارتباط برقرار كنند، صیغه پاسخ مناسبی نیست.
سیاست جنسی حاكم و نگاه جنسی سنت/فقه/قانون به زن و مرد در ایران دو نقش كاملا متفاوت جنسی را برای آنها تعیین كرده است. زن در عمل جنسی همواره باید مقید به یك مرد باشد، ولی مرد لازم نیست از نظر جنسی خود را به یك زن (در واقع، به هیچ تعداد زنی) مقید كند. این نوع برخورد، ازدواج را از یك قرارداد طرفینی (زوج) به یك نهاد حرمبارهای مبتنی بر آزادی بی حد و حصر جنسی مرد و تقید جنسی زن درآورده است. صیغه امتداد منطقی این نهاد بشمار میرود و یكی از عناصر تأمینكننده آزادی جنسی مرد است. صیغه در واقع تنها به منظور تأمین همین نیاز اخیر ساخته شده است و پاسخ هیچ مشكل دیگر اجتماعی در رابطه زن و مرد نیست. برای مشكلات دیگر اجتماعی در این خصوص، از سالم كردن و به قاعده درآوردن كار كارگران جنسی گرفته تا تسهیل برقراری روابط سالم بین جوانان پیش از ازدواج، راه حلهای به مراتب محترمانهتر و انسانیتری میتوان پیدا كرد.
From: The Feminist School site