عمو سیروس

عمو سیروس همکلاسی دایی ها بود ولی درسش که تموم شده بود با یکی از همکلاسی هاش عروسی کرده بود و رفته بود شمال یک باغچه خریده بود تو یک مدرسه درس می داد سبزی می کاشت و مرغ و خروس و بوقلمون نگه می داشت

بابا می گفت چه آدم لطیفی

دایی جون بزرگه می گفت عجب خری

دایی جون کوچیکه هیچی نمی گفت

دایی ها آدم های سیاسی مهمی بودن

من عاشق عمو سیروس بودم

تابستونا عمو سیروس ما رو دعوت می کرد شمال

ما برای همه جوجه ها و مرغ و خروس ها و بوقلمون ها اسم می ذاشتیم

و تابستون سال بعد الکی می گفتیم آهان این همون خورشید خانومه اون که آقا نوک سیاس

صبح ها از زیر مرغ ها تخم مرغ بر می داشتیم هی نیمرو می خوردیم

هی دریا می رفتیم و توی آب دریا جیش می کردیم و غش غش دور از چشم مامان باباها می خندیدیم

عمو سیروس و بابا هی برامون کتاب می خوندن و قلقلکمون می دادن و باهامون کشتی می گرفتن

فریبا جون که زن عمو سیروس بود هی میرزا قاسمی می پخت

مامان عمو سیروس یه ماهیایی می پخت که ترش بودن و کله شون به تنشون چسبیده بود و آدم رو می ترسوندن

بعد هی به عمو سیروس نگاه می کرد می گفت قوربان پسر زندگیمه والا

عاشق کباب ماهیه

ما راه می رفتیم به جوجه ها می گفتیم قوربان پسر قوربان دختر غش غش می خندیدیم

عمو سیروس یک پسر چهار ساله داشت

اسمش کاوه بود

من وقتی داشتم یواشکی جیش کردنشو نگاه می کردم فهمیدم که اِ ایستاده هم می شه جیش کرد

ولی هر چی تمرین کردم نشد که نشد

کلی طول کشید تا فهمیدم یک کارایی هست که فقط پسرها می تونن بکنن

مثلا ایستاده جیش کردن

کلی از اون روزا گذشت

دایی ها هنوز با آدم های مهم رو قایم می کردن یا خودشون قایم می شدن

یکی از دایی ها داشت می رفت خارج

ما مثلا نمی دونستیم

چون بچه بودیم دهنمون لق بود

عمو سیروس رو گاه گاه می دیدیم

عمو سیروس و بابا تخته بازی می کردن و برای هم خط و نشون می کشیدن و هر کی می باخت مجبور بود ظرف ها رو بشوره

آخرش هم همیشه با هم ظرف ها رو می شستن

عمو سیروس و بابا همیشه می خندیدن

کلی از اون روزا گذشت

اوضاع به قول دایی جون بزرگه خر تو خر شده بود

دایی جون شناسایی شده بود و دیگه نمی شد دوستاشو قایم کنه

مادربزرگ هی دعا می خوند

پدربزرگ هی راه می رفت و زیر لبی فحش می داد

دایی جون یک بار که حسابی گیر کرده بود زنگ زد به عمو سیروس

گفت چند تا از دوستای مهمشو می فرسته خونه عمو سیروس که قایم شن

عمو سیروس یک خر لطیف بود

اون ها تو خونه عمو سیروس قایم میشن و بعد فرار می کنن

هر کی از یک جا سر در میاره

سوییس هلند فرانسه سوئد

عمو سیروس ولی قایم نمی شه و فرار نمی کنه

صبر می کنه تا بیان در خونه اش رو بزنن و بگیرن ببرنش

دایی جون بزرگه وقتی فهمید کله اش رو گرفت وسط دو تا دستاش

گریه هم کرد یواشکی فکر کنم

بابا وقتی فهمید بلند بلند گریه کرد

مامان رو مبل از حال رفت

پدربزرگ رفت بیمارستان چون قلبش گرفت

مادربزرگ لپش رو چنگ زد و رو اون یکی مبل از حال رفت

دایی جون کوچیکه دیگه ایران نبود

فریبا جون و مامان عمو سیروس تا یک سال براش غذا و لباس می بردن زندان

بعدش فهمیدن عمو سیروس رو فردای روزی که گرفته بودن تیربارون کردن

با سی نفر دیگه

پنج صبح

دایی جون بزرگه الان با دولت قراردادهای گنده می بنده و پول های گنده در می یاره

دایی جون کوچیه رفته یک جای سرد دور و با هیچ کس حرف نمی زنه و هی مولانا می خونه وگلهای رنگارنگ گوش می کنه

کاوه ازدواج کرده ماما می گه یگ گاوداری گنده داره

فریبا جون دیگه ازدواج نکرده و ماما می گه انگار به زور می خنده همیشه

اگه برین تو اون کوچه باریک پر از درخت های خوشبو تو اون شهر ساحلی

یک پیرزنی دم در یک خونه نشسته به هر مرد جوونی که رد می شه می گه قوربان پسر زندگیمی والا کباب ماهی برات پختم سر اجاقه

راحت بخواب عمو سیروس

چیزی عوض نشده

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!