باد میان موهایت ایستاده بود
و من دیگر نه راه پیش و
نه راه پس از خطوط رنگ پریده ی انگشتان تو
خودم را بلد نبودم
وگرنه خط خطی این چروک
هیچ شبیه چشمهای من نبود.
نه !
سر به سرم می گذارد این باران
وگرنه چند بار بی چتر و بابونه نوشتم
بی تو به سر
نه !
سر به سرم می گذارد این باد
وگرنه راه خانه ما از شمال بود و
تو جنوب دامن مرا پیاده راه افتادی.