۱
بود آنجا
همه دیدندش
بود آنجا
همه دیدندش
بر کف زمین ناهنجار
ناهموار
و مرغان گرسنه می پروازیدند
گرد سرش
شحنه بانگ بر آورد “ولش کنید!”
“جسد را طعمه مرغان تیز پنجه کنید!”
***
اکنون که مرده ای
خوش آمدی
بفرمایید! کمی به خواب من قدم رنجه کنید
بفرمایید! تا چند قرن، عقل ما را شکنجه کنید
۲
بر این گودال آب پیاده رو
بی محابا پای بنه!
که هفت پشت آن
به شادترین آدم برفی زمستان پیش میرسد
۳
دیریست بر آنم
که قامتت را ترجمه کنم
و هنوز که هنوز است
در هیچ دیکشنری
معنی چشمان تو را نیافته ام
زمستان ۸۹