کار از کجا خراب شد؟

فجایعی که در طول حیات جمهوری اسلامی رخ داده است به تدریج بخش‌هایی از هواداران این نظام را به اندیشه واداشته و بسیاری از آنان را به بازنگری در علقه ایدئولوژیک و سیاسی خود به نظام کشانده است. امروز کمتر نیرویی را از میان کسانی که در جریان انقلاب فعال بودند (به جز اقلیت کوچکی که هنوز در قدرتند) می‌توان یافت که حاضر باشد از جمهوری اسلامی دفاع کند و کارنامه آن را بستاید. در واقع می‌توان گفت که هواداران جمهوری اسلامی امروز به کسانی خلاصه شده است که یا در قدرت سهیمند و یا انقلابی پس از انقلابند. ولی در این بازنگری وجدان که در سطح ملی رواج یافته است، اتفاق نظری در نقطه آغازین «انحراف» جمهوری اسلامی دیده نمی‌شود. و این سؤال هم‌چنان باقی است که کار در جمهوری اسلامی از کجا خراب شده است.

پاسخ به این سؤال برای هر گروه و جریانی معمولا از یک «ضربه» آغاز می‌شود. آخرین ضربه‌ای که به ریزش جدیدی از نیروهای هوادار جمهوری اسلامی منجر شد، انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته بود. مهندسی بسیار رسوای این انتخابات و سرکوب شدیدی که پس از آن به کار افتاد چشمان افراد تازه‌ای را به واقعیت جمهوری اسلامی باز کرد و آنان را به صف مخالفان یا منتقدان نظام کشاند. برای اینان جمهوری اسلامی از این انتخابات به بعد (و یا حد اکثر، از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴) به انحراف رفته، و پیش از آن ظاهرا اشکالی در کار این نظام دیده نمی‌شده است. غالب اصلاح‌طلبان و به خصوص آنانی که در یکسال و نیم گذشته مستقیما تحت سرکوب قرار گرفته‌اند، اما، از این مرحله فراتر رفته‌اند و سابقه «انحراف» را به آغاز دومین دهه انقلاب یعنی پس از فوت آیت الله خمینی نسبت می‌دهند.

برای بسیاری از اینان هنوز دهه اول انقلاب دوران طلایی جمهوری اسلامی بشمار می‌رود. آنان خود را پیروان واقعی آیت الله خمینی معرفی می‌کنند و از دهه اول انقلاب چنان سخن می‌رانند که گویی در آن ایام آزادی بیان و نشر و طبع و تشکل و تحزب و اجتماع و تظاهرات مسالمت‌آمیز وجود داشته است؛ سرکوب و خشونت در کار نبوده، و کسی به خاطر عقیده یا گرایش سیاسی مورد تعقیب قرار نمی‌گرفته است؛ سرکوب زنان و اقلیت‌های قومی و عقیدتی وجود نداشته و قوانین عادلانه همه جا حکم‌فرما بوده است؛ قوه قضاییه مستقل و قانونی عمل می‌کرده، مجلس شورای اسلامی آزادی عمل داشته، و نمایندگان مجلس منتخبان واقعی مردم ایران بوده‌اند؛ و از همه مهمتر این که اعدام فقط مجازات جانیان حرفه‌ای بوده و کسی به دلیل عقیده یا فعالیت سیاسی‌اش به دار یا جوخه اعدام سپرده نشده است. یعنی از هیچ یک از چیزهایی که درسال‌های اخیر از حکومت سر زده و به حق مورد اعتراض قاطبه اصلاح‌طلبان قرار گرفته در دهه اول انقلاب اثری نبوده است.

مقطع تاریخی سال ۱۳۶۸ که برای اصلاح‌طلبان آغاز انحراف جمهوری اسلامی تلقی می‌شود البته فقط با فوت آیت الله خمینی مصادف نیست. این مقطع، هم‌چنین آغاز به کنار زدن تدریجی جناح چپ حاکمیت آن زمان، که عموما به خط امام معروف بود و بعدا اصلاح‌طلب شد، نیز بشمار می‌رود. و همین ضربه تاریخی است که اصلاح‌طلبان را واداشته تا آن مقطع زمانی را به عنوان شروع بیراهه رفتن نظام حاکم معرفی کنند (به خصوص به نسل جوان) و همه فجایع پیش از آن را ندیده بگیرند. اصلاح‌طلبانی که خشونت‌های رژیم حاکم و به خصوص شکنجه‌ها و اعدام‌های جوانان تظاهر کننده امروز را به حق محکوم می‌کنند، چگونه است که هنوز نمی‌توانند در محکومیت اعدام‌های هزاران جوان در سال ۱۳۶۷ سخنی بگویند؟ و اگر برای محکوم کردن فجایع دهه اول انقلاب محظور سیاسی یا امنیتی دارند، آیا برای طلایی تصویر کردن آن دوران ده‌ساله نیز اجبار یا الزامی وجود دارد؟

کافی است به بیانیه‌ها و اظهارات رهبران و فعالان اصلاح‌طلب جنبش سبز در یک سال و نیم گذشته نظری بیندازیم تا این واقعیت را ببینیم. در کمتر بیانیه‌ای است که از دهه اول انقلاب و دوران رهبری آقای خمینی با احترام و نوستالژی یاد نشده باشد، و همه خرابی‌ها و نابسامانی‌ها به دوران پس از آن نسبت داده نشده باشد. این برخورد حتا در بهترین و صادقانه‌ترین گفتارها و نوشتارهای از خودانتقادی کسانی که مورد سرکوب حاکمیت قرار گرفته‌اند دیده می‌شود. برای نمونه، می‌توان به متن زیبا و پر احساس مصطفی تاج‌زاده که در خرداد گذشته از درون زندان تحت عنوان «پدر، مادر، ما باز هم متهمیم!» منتشر شد مراجعه کرد. آقای تاج‌زاده معتقد است که دو «نظام» جمهوری اسلامی وجود دارد – یکی آن که ظاهرا در دهه اول انقلاب (بالفعل یا بالقوه) وجود داشته و نظام آرمانی ایشان بوده، و دیگری آن چه که فعلا هست که با آن کاملا متفاوت است.

آقای میرحسین موسوی در مصاحبه اخیر خود با روزنامه اینترنتی قلم سبز اظهار داشته است که «جریان حاکم در آستانه انتخابات بیست سال برای یکدست کردن کشور» و «تصفیه حساب کامل با همه نیروهای رقیب … طراحی و تلاش کرده بود» و «اقتدارگرایان به دنبال حذف کردن همه فضای ملی از منتقدین و معترضین بودند؛ فضایی شبیه کره شمالی با کمی بزک مردمسالاری». معلوم نیست که آقای موسوی با چه معیاری معتقد است که تصفیه حساب با «همه» نیروهای رقیب یا حذف «همه» فضای ملی از منتقدین و معترضین فقط از سال ۱۳۶۸ شروع شد و پیش از آن ایران جمهوری اسلامی مهد مردمسالاری (بدون بزک) بوده و همه «نیروهای رقیب» و «منتقدین و معترضین» بدون واهمه در ایران دهه اول انقلاب فعالیت می‌کرده‌اند – دورانی که روزنامه فروشان نوجوان به اعدام گرفتار می‌شدند و مخالفت با قانون بدوی و وحشیانه قصاص حکم ارتداد و مهدورالدم بودن از سوی آیت الله خمینی را به دنبال می‌آورد.

این نوع از برخورد به گذشته و بازخوانی سیاسی تاریخ البته مختص اصلاح‌طلبان نیست و در فرهنگ سیاسی ما شیوع دارد. کافی است از سال ۶۸ به عقب برویم و شروع سیاست سرکوب در جمهوری اسلامی را به روایت‌های مختلف بخوانیم. مجاهدین خلق که از خرداد سال ۱۳۶۰ مورد سرکوب نظام‌یافته جمهوری اسلامی قرار گرفتند (پیش از آن، تنها موارد پراکنده از سرکوب آنان دیده می‌شد) از این نقطه به بعد نظام حاکم را ضد مردمی خواندند. برخی از سازمان‌های چپ مانند حزب توده و فداییان اکثریت که تا یکی دو سال پس از آن با رژیم حاکم مماشات می‌کردند پس از این که خود نیز به صورت مشابهی گرفتار شدند حاضر شدند رژیم را محکوم کنند. این سازمان‌ها همراه با بسیاری از گروه‌های دیگر مشکل چندانی با اعدام‌های بی‌رویه سران رژیم شاه یا متهمان کودتای نوژه نداشتند و حتا آن‌ها را تأیید می‌کردند و خواهان اعدام‌های «انقلابی» بیشتری می‌شدند.

بسیاری از این نیروها البته پس از گذشت زمان، اشتباهات پیشین خود را پذیرفته‌اند و امروز از سیاست‌های خود در سال‌های اول پس از انقلاب دفاع نمی‌کنند. ولی هنوز برخورد سیاسی به تاریخ و حقوق بشر در فرهنگ سیاسی ما به چشم می‌خورد. برای مثال در بسیاری از پیکارهای ضد جمهوری اسلامی که بر مبنای کارنامه حقوق بشری آن صورت می‌گیرد از جنایات یا اعدام‌ها یا قتل عام‌های «دهه ۶۰» سخن می‌رود. در این که در دهه ۶۰ جنایات و اعدام‌ها و قتل عام‌های گسترده و بی نظیری صورت گرفته است حرفی نیست. ولی چرا سال ۱۳۶۰ مبدأ این وقایع بشمار می‌آید؟ آیا پیش از آن اعدام و جنایتی صورت نگرفته بود؟ و آیا اعدام بیش از یک سد متهم کودتای نوژه که صرفا به استناد یک جمله خمینی به ریشهری که «حکم آنان قتل است» صورت گرفت، مصداق یک قتل عام سیاسی بدون رعایت موازین حقوقی و قانونی نبوده است؟ در این صورت آیا درست‌تر این نیست که در دوره‌بندی جنایات جمهوری اسلامی به جای دهه ۶۰ از دهه اول انقلاب سخن بگوییم که از تیرباران‌های پشت بام مدرسه رفاه در بهمن ۵۷ تا قتل عام وسیع تابستان و پاییز سال ۶۷ را در بر می‌گیرد و یک دوره ده ساله کامل را شکل می‌دهد؟

پذیرش این که اشکال کار جمهوری اسلامی نه از خرداد ۱۳۶۰ یا پس از مرگ خمینی و یا هر زمان دیگر، و بلکه دقیقا از روز اول استقرار این نظام شروع شده، به دلایلی که در بالا به آن‌ها اشاره شد کار ساده‌ای نیست. بسیاری از نیروهای سیاسی ما به گذشته خود تا حد زیادی برخورد انتقادی کرده‌اند (از فعالان چپ گرفته تا کسانی مانند آقای تاج‌زاده)، و این خود مایه تحسین است. ولی غالب این نیروها هنوز نتوانسته‌اند بپذیرند که پروژه جمهوری اسلامی از پایه ضد دموکراتیک و واپسگرا بوده، و باید آن را نفی می‌کردند (کاری که شاپور بختیار و معدودی از روشنفکران مانند مصطفی رحیمی کردند). و امروز هم پس از سی و دو سال که از آن روزها می‌گذرد، با تجربه سی و دو سال حاکمیت خشونت و سرکوب و جهل و خرافات، هنوز بسیاری در برابر پذیرش این واقعیت و اشتباه تاریخی خود مقاومت می‌کنند.

جامعه ما که دوران مخوف و وحشتناکی را در سه دهه گذشته پشت سر گذاشته است به نوعی «بیداری ملی» نیاز دارد، و بدون آن نمی‌توان به برون رفت از این دوران و پشت سر گذاشتن آن چندان امید بست. تا هنگامی که مخالفان حکومت نتوانند پروژه جمهوری اسلامی را از اساس نفی کنند، و بلکه هر یک مقطع خاصی از حیات این نظام را مبنای «انحراف» آن بشناسند، این بیداری ملی به دست نخواهد آمد. باید پذیرفت که مردم ایران در سال ۱۳۵۷ یک اشتباه تاریخی بزرگ را مرتکب شدند (آری، مردم می‌توانند به صورت جمع نیز اشتباه کنند) و همه کسانی که مردم را به این سو راندند در این حرکت مسئول بوده‌اند. باید به این نکته نیز توجه کرد که پذیرش این اشتباه به معنای این نیست که مخالفت با رژیم شاه اشتباه بوده است. استبداد سلطنتی باید می‌رفت – ولی نه به بهای حمایت از حرکتی که تحت رهبری روحانیت انحصارطلب قرار داشت و می‌رفت تا استبداد آخوندی را جای آن بنشاند.

Iran Emrooz

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!