من آن شاعر نیستم
جویای نامی با بد گفتن ز «تازی»
من نه آن نویسنده
که از سنِ زن محمد بنالم
گر صدها سال پیش خلیفه چهار زن داشت
من اهمیت نمی دهم به ازدواجاتش
اگر اعراب آمدند بعد از یزدگرد
اینها همه در کتابها نوشته گشته
اما دگر سالها از مرگ یزد گرد رفته
گر زنی مسلمان چادر بخواهد بپوشد
خصوصأ گر زشت و بد اندام باشد
من بخیل پارچه نیستم ,
چادرت خوش خواهر
گر مرد مسلمان دنبال گوسفند است
تا کند خونش جاری
این را هم می پذیرم
من نه شاکی از تازی
نه خشمی به محمد دارم
تنها می گویم :
مجیدها , هنگامه ها , نسرین ها را زنده گذارید
زنده و آزاد
من کاری به کارِ تازی ندارم
دردِ دل من از برخی ایرانیان ارتجاعی است