اول این چند بیت وصف الحال این دوران را بخوانید و بعدش عرض مختصری تقدیم حضورتان میشود، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
کار باشیخ ، حریفان به مدارا نشود
نشود یکسره تا یکسره رسوا نشود
در ِ تزویر و ریا باز شد این دفعه چنان
بایدش بست ، پس از بسته شدن وا نشود
سلب ِ آسایش ِ ما مردم از اینهاست ، چرا
سلب آسایش و آرامش از اینها نشود؟
گو به آخوند مُصر تر زمگس، زحمت ما
کم کن ، این غوره شود باده و حلوا نشود
کار عمامه در این مُلک ، کُلَه ورداریست
نیست آسوده کس ، ار شیخ مکلاّ نشود
شادروان عارف قزوینی، تصنیف و غزلسرا و مبارز خستگی ناپذیر دوران مشروطیت این قطعه را گفته، آیا پس از نزدیک به صد سال وضع ایران و ایرانی تغییر ماهوی کرده است؟
آیا هنوز که هنوز است در به همان پاشنه نمی چرخد؟
آیا نباید قید این صنف، چه معمم هاشان و چه مکلاهاشان، را زد و امید به آنها نبست؟