در ویدئو زیر به توضیح مفصل تری به این مورد پرداخته ام
نمایش فیلم جنجالی و توهین آمیز در رابطه با محمد پیامبر اسلام که اخیرا در یوتیوپ پخش شد موجبات خشم و کینه بخشی از مردم را در کشور های اسلامی بوجود آورد و متاسفانه در بسیاری از کشور های اسلامی تحرک تازه ای به گروه های تندرو و بنیادگرای اسلامی داد تا به بهانه توهین به شخصیت مورد احترام آنها و پیام آور دیانت اسلام به حملاتی بر علیه سفارت خانه های ایالات متحده در چند کشور مختلف اقدام نمایند که در نتیجه یکی از اولین حملات در شهر بن غازی در لیبی به کشته شدن سفیر و سه همکار دیگر ایشان در این شهر منجر گردید.
شکی نیست که نمی توان و نباید از سانسور تحت هیچ عنوانی دفاع کرده و به خود سانسوری از وحشت حملات دسته های متعصب مذهبی به هر دلیل و بهانه ای پناه برد.
در ادبیات، هنر و هر حوزه دیگر از اندیشه جای نقد و حتی طنزهای بسیار تند همیشه باید محفوظ مانده و هیچ کسی حق ندارد هنرمندان را به بهانه اینکه هنر آنها و یا نقد و طنز هنری آنها مایه خوشامد دیگران نمی شود از آفرینش هنری و یا اندیشه باز داشت. اما هر اثری را هم نمیتوان تحت این عنوان مورد تایید قرار داد و گرنه بسیاری از خشونت ها در تاریخ جنبه های هنری و طنز را هم در درون و پشت پرده هنر پنهان داشته اند. در تاریخ بشر بسیاری آثار هنری و تراوشات اندیشه تولید شده اند که در خدمت تحقیر و توهین به گروه های قومی و زبانی و یا جنسیتی و یا نژادی بوده است، در فرهنگ خود ما ایرانیان کم نداریم جوک ها و لطیفه هایی که جز تحقیر ملی و قومی و یا تحقیر جنسیتی و زبانی و دینی، هیچ چیز دیگری در آنها نمی توان یافت.
پس تحت این عنوان که به آزادی اندیشه و یا آزادی فکر پای بند هستیم، نمی توان خشونت کلامی را توجیه کرد و چه خوب است که اتفاقا مقابل چنین خشونتی را درست همان وقتی که به مخالفین ما می رود بگیریم وگرنه در دور بعدی نوبت خود ما هم خواهد رسید. خشونت مثل بیماری مسری است که به شدت در همه جا پراکنده شده و فضای زندگی مسالمت آمیز را برای همه ما مسموم و غیرقابل زندگی می کند. ما ایرانی ها بارها در این دام افتاده ایم و باز هم خطر آن هست که برای باری دیگر در همین دام افتاده و از همین سوراخ به قول معروف گزیده شویم. تاریخ ما از دیرباز و تا همین دوران معاصر بهترین شاهد این مدعی است.
نباید از اینکه اسلام و رهبران دینی و شخصیت های مورد احترام مردم مسلمان مورد بی مهری قرار می گیرند و یا به آنها توهین می شود به این دلیل که در کشور ما حکومت دینی بر پاست خوشنود شد و یا در مقابل این شکل از خشونت کلامی به بهانه آزادی بیان سکوت کرده و یا از آن دفاع کرد. دفاع از کسانی که به عقاید دیگران توهین می کنند و فضای آرامش زندگی آنها را بهم می ریزند و با کلام خود آنها را آزار و شکنجه می دهند، به نوعی دفاع از شکنجه و آزار دیگران است و سکوت در این موارد نیز همراهی با آزاردهندگان می باشد. خشونت کلامی کمتر از خشونت بدنی نیست و دوام درد و جراحت های آن به مراتب بیشتر از خشونت و شکنجه فیزیکی و بدنی است. من سالهای طولانی است که درد شلاق هایی را که بازجو ها بر پاهایم کوبیدند را فراموش کرده ام ولی هنوز فحاشی ها و خشونت های روحی و روانی آنها هر روزه وجودم را آزار می دهد و زخم هایش التیام نیافته و برایم آن آزارهای روحی و روانی که از کلام آنها جاری می شد، فراموش شدنی نیست. درد و زخم های کف پاهایم شاید بیشتر از یکی دو ماه بیشتر آزارم ندادند، اما روحم هنوز بعد از بیست و اندی سال مجروح باقی مانده است.
به نظرم میان نقد و طنز با شکنجه روحی و روانی پیروان ادیان تفاوت زیادی است و آنچه در این فیلم دیدم بیشتر به شکنجه کلامی مسلمانان شباهت داشت تا به یک نقد هنری. این نوع کارها نقد هنری نیستند، بیشتر به کار شکنجه روانی می آیند.
اما جالب است که دقت کنیم که درست آنچه را امروز بر علیه محمد در فیلم های ساخته شده توسط افراطیون مسیحی و کلیمی می بینیم همان روشی است که یادآور آنچه که مسلمانان افراطی بر علیه اقلیت های دینی طی تمام دوران گذشته می کردند، است.
پس از مشاهده این فیلم یاد حجتیه ای ها افتادم و رفتاری را که آنها با بهائی ها می کردند، انگار همین دیروز بود، حجتیه ای ها و بچه مسلمانها که با سنگ و چوب به جان بچه بهائی ها افتاده بودند و هر چه از دهانشان بیرون می آمد نثار بهاء الله و عبدالبها و یا عباس افندی می کردند، آنچه در این فیلم به محمد نسبت می دهند انگار کپی شده همان افاضاتی است که دیروز و حتی همین امروز هنوز مسلمآن ها حق خود می دانند که نثار پیامبران بابی و بهائی کنند و انگار نه انگار که به مقدسات دیگران توهین می کنند.
به قول معروف هرچه عوض داره که نباید گلایه داشته باشه، چطور شد، پیغمبر شما پیغمبر است و توهین به او و مسخره کردن او احساسات شما را جریحه دار می کند ولی پیغمبر دیگران، پیغمبر نیست.
با دیدن این فیلم به یاد فحش هایی افتادم که نثار عمر می کردند، خلیفه دوم مسلمین و شخصیت مورد احترام جامعه اهل سنت، از مادر او می گفتند تا هر چیز دیگر و با آتش زدن عروسک هایی که به اصطلاح عمر بودند، جشن عمر سوزان راه می انداختند و همه اینها در یک کشور اسلامی انجام می شد که اتفاقا به زور شمشیر عمر مسلمان شده بودند.
اما خطای سیاسی بزرگی است که به خاطر دشمنی با نظام حکومت دینی در ایران در تایید این نوع آزارها و شکنجه های روحی و روانی که بر مسلمانان می رود، قلم بزنیم.
نباید مخالفت ما با حکومت دینی ما را به تایید آزارهای روحی و روانی مردم مسلمان سوق دهد.
تایید و یا تشویق این نوع پروژه ها درست شبیه آن است که رفتار حجتیه ای ها را بر علیه مردمان بهائی تایید و تشویق کنیم.
اما از همه مهمتر این است که نباید در تجهیز مردم به کمک بنیادگراها آمد، تحریکاتی از این قبیل همان چیزی است که آنها برای تجهیز مردم به آن محتاجند و پنهان در پشت یک جنگ مذهبی به جنگ سیاسی خود با مخالفینشان بار عاطفی و دینی می دهند، نباید اجازه داد آنها از احساسات دینی و عاطفی مردم مسلمان حربه جنگ و کشتار بیافرینند.
آیا بهتر نیست به این نوع شکنجه های روانی پایان دهیم؟
با احترام،
رضا فانی یزدی
سیزدهم سپتامبر ۲۰۱۲