از اینهمه مظاهر خلقت که در پهنه گیتی گسترده از جمادات و جانوران و گیاهان برگی از یک درخت را عاشقانه بررسی می کنیم تا سرود های ماندگار عشق را از آواز بلند یک برگ خاموش بشنویم و با عشق حرمت محیط زیست را پاس بداریم.
قسمت اول
برگ سبز
برگ مسیحا نفس آمد به بار
کز نفس اش تازه شود روزگار
سطح جهان بود مثال حباب
سبزه و برگ آمد و شد انقلاب
نیک نظر کن که در این ماجرا
راز دگر خفته و رمزی جدا
با همه عزت و فر و شکوه
کاه بود با مدد عشق کوه
معجز عشق است دراین رمز و راز
لفظ و سخن کوته و معنی دراز
گر نفس سبزه نبودی بجا
بر سر این خاک نبودیم ما
این نفس از جای دگر میرسد
از دم عیسای دگر میرسد
آنکه دم و حاصل دم او بود
آنکه نفس میدهدم او بود
جمله گیاهان جهان نیز دم
تازه کند از دم او دمبدم
اینهمه از گرمی انفاس اوست
رایحه ای خوش ز مزامیر دوست
در پس هر برگ که بینی عیان
خفته دوصد راز مگو در نهان
محشر کبراست در این برگ ریز
طرفه معماست در این برگ ریز
هر نفسی بسته به این برگ و پوست
زندگی ما همه مدیون اوست
چون نتوان بی نفس برگ زیست
غیر خداوند در این برگ چیست؟
جوشش عشق است که جان میدهد
هستی و مستی به جهان میدهد
برگ درختان به حقارت مبین
خفته بر ایشان شش روی زمین
محمود سراجی
م.س شاهد