فرشته
چه شود اگر که روزی ، تو بسان خشم_ توفا ن
شکنی سکوت دیرین ، که ز جان شوی خروشا ن
به گذار و کوی و میدان ، چو فرشته رخ نما یی
که رها دهی دیاری ، ز حصار و بند_ د یوا ن
و فرو کشی ستمگر ، ز فراز_ برج_عا ج ا ش
فکنی به باد برج ا ش ، که شود چو خاک یکسان
چه شود که پرکنی شهر ، همه از عطر_ شقایق
وبه رقص ، گیسوان را ، زشعف دهی تو افشان
تن_ خویش را سپاری ، به پناه_ جامه ای شیک
نه به آنکه جبر گوید ، چه به پوش یا به پوشان
به صفای_صبح_صادق ، به سلا م_گرم_عاشق
به پیام_جام_حا فظ ، که دمی شوی غزلخوان
چه شود ترانه گویی ، به زبان و لحن_آزاد
و کلا می عاشقانه ، فکنی نثار_ یاران
به بساط_هرچه وادی ، به بری نشاط و شادی
وز باده مست گردی ، چو روی به کوی_ مستا ن
چه شود اگر که روزی ، چو فرشته رخ نمایی
و رها دهی دیاری ، ز حصار و بند_ دیوان
دکتر منوچهر سعادت نوری
پا ینده ایران
الا ا یر ا ن ، مبرهرگز ز یاد ت / رهی جز عشق تو ، دیگر ندانیم
که ای پاینده ایران ،چون نژاد ت/ برای خاطرت جان می فشانیم
ز بهر_ حفظ خاک_ پا کزا د ت / تبا ر_ د شمن از ایران برانیم
گرا مید ا شت و یژه نمادت / د رفش کا و یا ن ، هر جا نشا نیم
به پاس شیوه ی نیکونهادت/همه سوجشن و شادی گسترانیم
و د ر آ زا د مهد سبز و شا د ت / سر و د_ ملی_ ا یرا ن بخوانیم
دکتر منوچهر سعا د ت نوری
فروردین ١٣٨٥
سرزمین
برای دکترمهوش شاهق
همیشه قلب من' با یا دآنجا ست / درون رگ رگ آن خا ک زیبا ست
که قوم آرین منزل بر آن سا خت/ خجسته نا م ا یر ا ن ازهمانجاست
د یا ری ' قا فله سا لار د ا نش /و رنگین پرچم ا ش ' پا ینده بالاست
همیشه یا دمن' بر قلب آنجا ست
که آنجا آسما ن' صاف ست ومینا ست
و تا سوی خلیج_ نیلی_ فا رس / کنا ر_ آن خزر' دیرنده دریا ست
ندیدم بهتر از آن سرزمینی / و آنجا بهترین نقطه به دنیا ست
دکتر منوچهر سعادت نوری
٢٥فروردین ١٣٨٥
نوروز دلفروز
نوروز_ دلفروز پر ا کند عطر عید
گل شد پد ید و بلبل_ شیدا ز ره رسید
گر سال کهنه هیچ به جزغم نیا فرید
بنگر به سال نو که زشا دی دهد نوید: دکتر منوچهر سعا دت نوری
صبح طربنا ک
درطربنا ک ، صبح_ روز_ قیا م/ سینه چا کا نه ، غرق_ فریا د یم
زن و مرد و جوان و پیر، همگا م/سوی_ محو_ بسا ط_ بید ا د یم
دکتر منوچهر سعادت نوری / نوامبر ٢٠٠٨
پیام
ای که ایرانی و فرزند دیار کهنی / ای که آ زا ده ، رها، ازهمه ی ما و منی
نور ایزد ، همه تاریخ ، درون _ دل تو / ای که بر همزن _ هر توطیًه ی اهر منی
آتن و تازی و تاتار به فرمان تو بود*/ای که هرعهد و زمان، فاتح و دشمن شکنی
چنگ و دندان تو رزمندهی صدلشگرخصم/مشت سنگین تو،کوبندهی هربددهنی
وقت آنست ، که با سلسه ی ریب و ریا/ بستیزی و به پا ، تازه کنی ، ا نجمنی
ای که هرعهد و زمان ، فاتح و دشمن شکنی / ای که ایرانی و فرزند دیار کهنی
دکتر منوچهر سعادت نوری / اردیبهشت ١٣٨٤
با الها م از سروده ی اديب الممالک فراهاني*
درچين و ختن ولوله ازهیبـت مابود/در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
هند از کف هندو ،ختن از ترک ستـانديم/مائيم که از خاک برافلا ک رسانديم
امروز گرفتار غـم و محنت و رنجيم /در داو ، فره باخته اندر شش و پنجيم
اي و ا سطه ی رحمت حق بهر خدا را / زين خاک بگردان ره طو فا ن بلا را
فرا خوان
نور ، بر آشیانه می تابد
دور ظلمت ، دگر نه می پاید
این فراخوان ، نهال می کارد
بس چه نیرو ، کنار هم آرد
چشم دنیا ، درون آن کاود
خا ك ایران ، ترا نه می خواند
بعد یک عصر و عهد ناهنجار
پهنه ی سرزمین ایزد یار
فر و جاه دوباره می جوید
نسل آگاه و بخرد و بیدار
با فراخوان ، نهال می کارد
چشم دنیا ، درون آن کاود
منوچهر سعا دت نوری
نوامبر ۲۰۰۴
بتخا نه
ا ی نشسته به کنج آ ن خا نه / مشو ا ز ا ین زما نه ، بیگا نه
روزگا ری تو در جها ن بودی /صاحب ارج و قدر، جا نا نه
یا د کن ، روزها ی تابان را / لحظه ها ، شاد بود و فر زا نه
بنگرآنجا که داشت هرسوی اش / شمع و بلبل، گلی و پروا نه
ا ین خرا به دگر، نه خا نه ی تست/ با ید ت نو شود ترا خا نه
معرکه خیمه بسته کاشانه/ عاطفه گشته کذب و افسانه
ای بسا بت.که معرکه پرداز/ شده کاشانه همچو بتخانه
مشو ا ز ا ین زما نه ، بیگا نه / بر كن ا ز بن ، اساس بتخا نه
منوچهر سعا دت نوری
نوامبر ۲۰۰۵
ای ایران
ای مهد پر گهر ، ز تو عشق ا ست حا لی ام
بی عشق تو ، فسرد ه و کز خویش خا لی ام
هرکنج ات ای د یا ر كهن ، خا نه ی من است
یک پا جنوبی ام * ، که چو یک سر شما لی ام
منوچهر سعادت نوری
ژانویه ۲۰۰۶
با الهام از سروده ی لاله ی ایرانی*
کا شا ن ، نه ، ا هل گوشه ا ی ا ز آ ن حو ا لی ام
یعنی که هم جنوبی ام و هم شما لی ام
در تار و پود خاطره های ام نشسته است
گرد و غبار کودکی و خردسالی ام : لاله ایرانی
آ زرده
شد یم آ زرده و دلخسته ، آنسان / که یا بیم مرد ما ن را، بس هرا سان
و مانده ، وحشت دنیا به ا نسان / چو حرف ازعشق ، دیگر نیست آسان
دکتر منوچهر سعا دت نوری
سپتامبر ۲۰۰۱
پر ند ه چه می خوا ند
به رویا بود و بس در گفتگو بود/ در آن شب کزستا ره نور و سو بود
و او بر جقه ای ، تا بان و مشهود/ بسا ن ماه ، در شب ، آ رزو بود
شبی آ بی ، همه یاد و همه ژرف / و او در ها له ای ، از ریزش برف
نوائی ، چون بلورین چکه ی آب / همه ، آهنگ_ تار ، و بربط و د ف
تو گوئی ، چون پرنده در د ل شب / که بر سینه ، غمی سنگین نهفته
همی خوا ند که فرد ا ، جا م زرین / نو ید_ برهه ی_ نا هید * گفته
دکتر منوچهر سعادت نوری
ژوییه ۲۰۰۵
ناهید* شکل پارسی امروزی از نام « آناهیت » در پارسی میانه و «آناهیتا» از پارسی باستان است / معنی آن « نا آلوده » یعنی پاک یا بی آلایش و یا « نا خشمگین » یعنی آرام و با آرامش است / در فرهنگ ایران باستان آناهیتا ایزدبانوی آبها است / همچنین در منظومه ی شمسی، ناهید یکی از نامهای سیاره ی دوم از خورشید است / نا م دیگر ا ین سیاره زهره و نا م ا روپا یی آ ن « ونوس » است
***
نامرد ی و ریا ، شده سرمشق و آرمان
بغض_ زمین چواشک ، ببارد ز آسما ن
نامرد ی و ریا ، شده سرمشق و آرمان
اندوه ، مانده بر دل_ انبوه_ مرد مان
انسان ، به سوگ_ عشق نشسته ست این زمان
دکتر منوچهر سعا دت نوری
***
جاده سازان
این خط جا د ه هاکه به صحراخزیده اند / بس مردمان به خون دل آنراکشیدهاند
آنان ، درعمق_ سرد_ سکوت آرمیدهاند / لیکن ، به اوج سبز حماسه رسیدهاند
منوچهر سعا دت نوری
د ر سی ا ز پنج توپ
زندگی جز زمین ورزش نیست/ که برآن پنج توپ* در بازیست
ابتدا کار ویاروفامیل است/ و سپس توپ ها که در ذیل است
تندرستی که سبزوشادان است/ راستی چرخش اش به میدان است
کار , آن توپ_ اول بازی ست/ گاه سخت است و گاه لاستیک است
گرزبازی دمی شود خارج/ بازگشت اش دوباره نزد یک است
چارتوپ دگرهمه شیشه است/ شکننده، ظریف وباریک است
زندگی جز زمین ورزش نیست/ که برآن پنج توپ در بازی ست
آن زمان کز حکایت هرتوپ/ دل وجان گشت عالم و آگاه
شیوه ی تازه ای شود مرسوم/ زندگانی به عدل یابد راه
منوچهر سعا دت نوری
Montreal 2001
Read More*: An Article on The Lesson of Five Balls [1] by MSN
برای پریا
فرشته ی شفا
عصری که شنبه بود ودرون پر ریش / تو صبح وآفتاب برافکندی
بهتر زهر فرشته به با ل_ خویش / ما را به پیشگا ه_ شفا راندی
با آ ن بیان نرم وزنوشین بیش / چندان پزشک و نرس فراخواندی
ای آنکه با سروش_ شفا همکیش / هر د م کنا ر_ما به وفا ماندی
تا درفضا ی آبی_ گرگ ومیش / جا ن شد رها ز رنج_ فزا یندی
شادان درون ماشد ه بیش ازپیش /این بی گمان چومایه ی خرسندی
بر تو ، بسا سپا س و زپیشا پیش / شکر خدای را که تو فرزندی
دکتر منوچهر سعا دت نوری
Saturday August 26, 2006 / Montreal
Anthology of CHAINS [2]
xxx
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Links:
[1] //legacy.iranian.com/main/main/blog/m-saadat-noury/lesson-five-balls
[2] //legacy.iranian.com/main/main/blog/m-saadat-noury/chains