فرشته / و سروده های دیگر


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
09-Aug-2010
 

 

فرشته

چه شود اگر که روزی ،  ‌تو  بسان خشم_ توفا ن
شکنی سکوت دیرین ، که ز جان شوی خروشا ن

به گذار و کوی و میدان ، چو فرشته رخ نما یی
که ‌رها دهی دیاری ، ز حصار و بند_  د یوا ن

و فرو کشی ستمگر ،  ز فراز_ برج_عا ج ا ش
فکنی به باد برج ا ش ، که شود چو خاک یکسان

چه شود که ‌پرکنی شهر ، همه از عطر_ شقایق
وبه رقص ، گیسوان را ،  زشعف دهی تو افشان

تن_ خویش  را  سپاری ، به  پناه_ جامه ای شیک
نه به آنکه جبر گوید ، چه به پوش یا به پوشان

به  صفای_صبح_صادق ، به  سلا م_گرم_عاشق
به  پیام_جام_حا فظ ، که دمی  شوی  ‌غزلخوان

چه  شود  ترانه گویی ،  به  زبان  و لحن_آزاد
و  کلا می عاشقانه  ، فکنی  نثار_ یاران

به بساط_هرچه وادی ، به بری  نشاط و شادی
وز باده مست گردی ، چو روی  به  کوی_ مستا ن

چه شود اگر که روزی ، چو فرشته رخ نمایی
و ‌رها دهی دیاری ،  ز حصار و بند_ دیوان

دکتر منوچهر سعادت نوری

 پا ینده ایران
الا ا یر ا ن ، مبرهرگز ز یاد ت / رهی جز عشق تو ، دیگر ندانیم
که ای پاینده ایران ،چون نژاد ت/ برای خاطرت جان می فشانیم
ز بهر_ حفظ خاک_ پا کزا د ت / تبا ر_ د شمن از ایران برانیم
گرا مید ا شت و یژه نمادت / د رفش کا و یا ن ، هر جا نشا نیم
به پاس شیوه ی نیکونهادت/همه سوجشن و شادی گسترانیم
و د ر آ زا د مهد سبز و شا د ت / سر و د_ ملی_ ا یرا ن بخوانیم
دکتر منوچهر سعا د ت نوری
فروردین ١٣٨٥

سرزمین
برای دکترمهوش شاهق
همیشه قلب من' با یا دآنجا ست / درون رگ رگ آن خا ک زیبا ست
که قوم آرین منزل بر آن سا خت/ خجسته نا م ا یر ا ن ازهمانجاست
د یا ری ' قا فله سا لار د ا نش /و رنگین پرچم ا ش ' پا ینده بالاست
همیشه یا دمن' بر قلب آنجا ست
که آنجا آسما ن' صاف ست ومینا ست
و تا سوی خلیج_ نیلی_ فا رس / کنا ر_ آن خزر' دیرنده دریا ست
ندیدم بهتر از آن سرزمینی / و آنجا بهترین نقطه به دنیا ست
دکتر منوچهر سعادت نوری
٢٥فروردین ١٣٨٥

 نوروز دلفروز
نوروز_ دلفروز پر ا کند عطر عید
گل شد ‌پد ید و بلبل_ شیدا ز ره رسید
گر سال کهنه  هیچ به جزغم نیا فرید
بنگر به سال نو که زشا دی دهد نوید: دکتر منوچهر سعا دت نوری

 صبح طربنا ک
درطربنا ک ، صبح_ روز_ قیا م/ سینه چا کا نه ، غرق_ فریا د ‌یم
زن و مرد و جوان و پیر، همگا م/سوی_ محو_ بسا ط_ بید ا د ‌یم
دکتر منوچهر سعادت نوری / نوامبر ٢٠٠٨

 پیام
ای که ایرانی و فرزند دیار کهنی / ای که آ زا ده ، ر‌ها، ازهمه ی ما و منی
نور ایزد ، همه تاریخ ، درون _ دل ‌تو / ای که بر همزن _ هر ‌توطیًه ی اهر منی
آتن و تازی و تاتار به فرمان ‌تو بود*/ای که هرعهد و زمان، فا‌تح و دشمن شکنی
چنگ و دندان ‌تو رزمنده‌ی صدلشگرخصم/مشت سنگین ‌تو،کوبنده‌ی هربددهنی
وقت آنست ، که با سلسه ی ریب و ریا/ بستیزی و به پا ، تازه کنی ، ا نجمنی
ای که هرعهد و زمان ، فا‌تح و دشمن شکنی / ای که ایرانی و فرزند دیار کهنی
دکتر منوچهر سعادت نوری / اردیبهشت ١٣٨٤

 با الها م از سروده ی اديب الممالک فراهاني*

 درچين  و ختن  ولوله ازهیبـت مابود/در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
هند از کف هندو ،ختن از ترک ستـانديم/مائيم که از خاک برافلا ک رسانديم
امروز گرفتار غـم و محنت و  رنجيم /در  داو ، فره باخته اندر شش و پنجيم
اي و ا سطه ی رحمت حق بهر خدا را / زين خاک بگردان ره طو فا ن بلا را

  فرا خوان

نور ، بر آشیانه‌  می ‌تابد
دور ظلمت ، دگر نه می پاید

این فراخوان ، نهال می کارد
بس چه نیرو ، کنار هم آرد

چشم دنیا ، درون آن کاود
خا ك ایران ، ترا نه می خواند

بعد یک عصر و عهد ناهنجار
‌  پهنه ی سرزمین ایزد یار     

فر و جاه دوباره می جوید
نسل آگاه و بخرد و بیدار

با فراخوان ، نهال می کارد
چشم دنیا ، درون آن کاود

منوچهر سعا دت نوری
نوامبر ۲۰۰۴

بتخا نه

ا ی  نشسته به کنج آ ن خا نه / مشو ا ز ا ین زما نه ، بیگا نه
روزگا ری ‌تو در جها ن بودی /صاحب ارج و قدر، جا نا نه
یا د کن ، روزها ی تابان را / لحظه ها ، شاد بود  و فر زا نه
بنگرآنجا که داشت هرسوی اش / شمع و بلبل، گلی و پروا نه
ا ین خرا به دگر، نه خا نه ی تست/ با ید ت نو شود ترا خا نه
معرکه خیمه بسته کاشانه/ عاطفه گشته کذب و افسانه
ای بسا بت.که معرکه پرداز/ شده کاشانه همچو بتخانه
مشو ا ز ا ین زما نه ، بیگا نه / بر كن ا ز بن ، اساس بتخا نه

منوچهر سعا دت نوری
 نوامبر ۲۰۰۵

ای ایران

ای مهد پر گهر ،  ز تو عشق ا ست حا لی ام
 بی عشق تو ، فسرد ه  و کز خویش خا لی ام

هرکنج ات ای د یا ر كهن ، خا نه ی من است
یک پا جنوبی ام * ،  که چو یک سر شما لی ام

منوچهر سعادت نوری
ژانویه ۲۰۰۶
با الهام از سروده ی لاله ی ایرانی*
کا شا ن ، نه ، ا هل  گوشه ا ی  ا ز آ ن حو ا لی ام
یعنی که هم جنوبی ام و هم شما لی ام
در تار و پود خاطره های ام نشسته است
گرد و غبار کودکی و خردسالی ام : لاله ایرانی

 آ زرده
 
شد یم  آ زرده  و دلخسته ، آنسان / که یا بیم مرد ما ن را،  بس هرا سان
و مانده ، وحشت دنیا به ا نسان / چو حرف  ازعشق ، دیگر نیست  آسان
 
دکتر منوچهر سعا دت نوری
سپتامبر  ۲۰۰۱


پر ند ه چه می خوا ند

به رویا بود و بس در گفتگو بود/ در آن شب کزستا ره نور و سو بود
و او بر جقه ای ، تا بان و مشهود/ بسا ن ماه ، در شب ،  آ رزو بود

شبی آ بی ، همه یاد و همه ژرف / و او در‌ ها له ای ، از ریزش برف
نوائی ، چون بلورین چکه ی آب / همه ، آهنگ_ تار ، و بربط و  د ف

تو ‌گوئی ، چون ‌پرنده در د ل شب / که بر سینه  ، غمی سنگین نهفته
همی خوا ند  که  فرد ا ، جا م زرین / نو ید_ برهه ی_  نا هید * گفته

دکتر منوچهر سعادت نوری
ژوییه  ۲۰۰۵

ناهید* شکل پارسی امروزی از نام « آناهیت » در پارسی میانه و «آناهیتا» از پارسی باستان است / معنی آن « نا آلوده » یعنی پاک یا بی آلایش و یا « نا خشمگین » یعنی آرام و با آرامش است / در فرهنگ ایران باستان آناهیتا ایزدبانوی آب‌ها است / همچنین در منظومه ی شمسی، ناهید یکی از نامهای سیاره ی دوم از خورشید است / نا م دیگر ا ین سیاره زهره و نا م ا روپا یی آ ن  « ونوس » است

 ***

  نامرد ی و ریا ، شده سرمشق و آرمان

بغض_ زمین چواشک ، ببارد ز آسما ن
نامرد ی و ریا ، شده سرمشق و آرمان
اندوه ، مانده بر دل_ انبوه_ مرد مان
انسان ، به سوگ_ عشق نشسته ست این زمان
دکتر منوچهر سعا دت نوری

 ***

 جاده سازان

این خط جا د ه هاکه به صحراخزیده ‌اند / بس مردمان به خون دل آنراکشیده‌اند
آنان ، درعمق_ سرد_ سکوت آرمیده‌اند / لیکن ، به اوج سبز حماسه رسیده‌اند

منوچهر سعا دت نوری

د ر سی  ا ز پنج  توپ

زندگی جز زمین ورزش نیست/ که برآن پنج توپ* در بازیست
ابتدا کار ویاروفامیل است/ و سپس توپ ‌ها که در ذیل است
تندرستی که سبزوشادان است/ راستی چرخش اش  به میدان است
کار , آن توپ_ اول بازی ست/ گاه سخت است و گاه لاستیک است
گرزبازی دمی شود خارج/ بازگشت اش دوباره نزد یک است
چارتوپ دگرهمه ‌شیشه است/ شکننده، ظریف وباریک است
زندگی جز زمین ورزش نیست/ که برآن پنج توپ در بازی ست
آن زمان کز حکایت هرتوپ/ دل وجان گشت عالم و آگاه
شیوه ی تازه ای ‌شود مرسوم/ زندگانی به عدل یابد راه

منوچهر سعا دت نوری
Montreal 2001

 Read More*: An Article on The Lesson of Five Balls by MSN
 

برای  ‌پریا
فرشته ی شفا

عصری که شنبه بود ودرون ‌پر ریش / تو صبح وآفتاب برافکندی
بهتر زهر فرشته به با ل_ خویش‌ / ما را به ‌پیشگا ه_ شفا راندی
با آ ن بیان نرم وزنوشین بیش / چندان ‌پزشک و نرس فراخواندی
ای آنکه با سروش_ شفا همکیش / هر د م کنا ر_ما به وفا ماندی
تا درفضا ی آبی_ گرگ ومیش / جا ن شد رها ز رنج_ فزا یندی
شادان درون ماشد ه بیش ازپیش /این بی گمان چومایه ی خرسندی
بر تو ، بسا سپا س و زپیشا پیش / شکر خدای را که تو  فرزندی

 دکتر منوچهر سعا دت نوری

Saturday August 26, 2006 / Montreal


Anthology of CHAINS

xxx


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

THANK YOU ALL

by M. Saadat Noury on

WHO visited this thread. My thanks also go to Ladan Farhangi and Red Wine for their supportive comments and very interesting contributions.


Red Wine

...

by Red Wine on

آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ

بادپای جلوه در زین باد جولان در دماغ

حسن را از چهرهٔ زیبای او گل در طبق

عشق را از نرگس شهلای او می در ایاغ

صبر را آتش ز تاب سینها در استخوان

عشق را روغن ز مغز استخوانها در چراغ

حسن نوبنیاد شیرین را ظهور اندر ظهور

وز برای کوه کن جستن سراغ اندر سراغ

داده مرغ حیرتم را جای بر طاق بلند

آن که در ایوان حسنت بسته طاق از پر زاغ

باز راه سیر با اغیار سرکردی که رشک

لاله و گل را ز اشگم تر کند در باغ وراغ

محتشم از چشم تر آتش فشان در دشت غم

آن صنم دامن کشان با این و آن در گشت باغ


Ladan Farhangi

کوی مستان

Ladan Farhangi


کاشانه را ویرانه کن فرزانه را دیوانه کن
وان باده در پیمانه کن تا هر دو گردد بی‌خطر
چون دست او بشکسته‌ای چون خواب او بربسته‌ای
بشکن خمار مست را بر کوی مستان برگذر : مولوی


Ladan Farhangi

Wonderful

by Ladan Farhangi on

Thank you for sharing.