مارک ورنون - عصر روشنگری انقلابی بزرگ دربارهی شیوهی تفکر بشر نسبت به اخلاق بود. از آن پس دو الگوی اصلیِ اخلاقی حضور گستردهی خود را بر جای گذاشتند: از یک طرف شاهد سیطرهی نگاه اخلاقی بودیم که امانوئل کانت با اصرار بر «تعهد» و وظیفه بنیان گذاشته بود و از سوی دیگر شاهد اخلاقی که سنگ بنای آن بر « لذت جویی» استوار شده بود.
ترکیبِ اخلاق مسئولانه و اخلاق سودجویانه همهی آن چیزی شد که دنیای معاصر از آن بهعنوان اخلاق «لیبرالیستی» یاد میکند؛ لیبرالیسمی که تلاش کرد به این پرسش عمومی که « چه کاری درست است؟» پاسخ دهد. لیبرال نه به این مفهوم اولیه، محدود و واکنشی که مثلاً باید طرفدار «حق سقط جنین» و یا حقوق «همجنسگراها» باشیم بلکه در مفهومی بنیادیتر که قبل از هر چیز به نقش «فرد» و حق انتخاب فرد توجه میورزد. منظور از «لیبرال» در واقع اخلاق لیبرالی است که بهگونهای همزمان حقوق فردی و مسئولیتهای فردی را مشخص میکند.
آیا در حال حاضر کسی میتواند بگوید که درخواست آزادی بیشتر برای انسانها که لیبرالها بر طبل آن میکوبند برای چیست؟ آیا چنین درخواستی و اصرار و تأکید بر آن، جز مصرف بیشتر و جمعآوری وسائل بیشتر حاصلی دارد؟ بهعبارت دیگر گویی با وجود همهی پیشرفتها و دستاوردهای معیشتی همچنان نیاز به پاسخگویی به همان پرسش اولیه که قبل از به دست آوردن آزادیهای( نسبی) اجتماعی، برای ما مطرح بود، وجود دارد. ما هنوز در پی پاسخگویی به این پرسش هستیم که زندگی خوب و اخلاقی چیست و چگونه باید باشد؟
به نظر میرسد عصر روشنگری به دلیل صرف انرژی و نیت اصلیاش برای به دست آوردن حقوق اساسی افراد، توانایی دیدن تصویر بزرگتر را ناچار از خود سلب کرد و نتوانست مسیر اخلاقی درازمدتی برای اجتماع بشر تعیین کند. لیبرالیسم و تلاشش برای تثبیتِ « اخلاق درست» از درون تهی شد، چون توجه و تأکیدش بعد از قیام بر علیه خدای قدیمی که حقی برای « فرد» قائل نبود را ادامه نداد و به ناچار در دام خدای برساختهی « فردیت» افتاد؛ خدای تازهای که به ناچار انسانها را از تدارک زندگی اجتماعی و همگانی بهتر بازداشت.
با همهی این تفاصیل با توجه به اینکه در دنیای نسبتاً آزادی زندگی میکنیم، بهتر است تا بار دیگر بر طبق نیاز همیشگی بشر از خود بپرسیم : « زندگی چیست و چه هدفی دارد؟» تا پیش از این فکر میکردیم با فراهم کردن حقوق اولیه فردی به پاسخی برای این پرسش دست خواهیم یافت. به همین دلیل است که در دنیای کنونی اصرار بر اخلاق لیبرالی آن هم در دنیای آزاد بهشکل فراگیری مورد بازخواست قرار میگیرد و امید به بازگشت « نجابت اخلاقی» [۱] را مد نظر قرار میدهد.
نجابت اخلاقی با این سئوال پیشفرض به میدان مباحثات تازه وارد شد که: « انسان بودن یعنی چه؟» پرسشی که بر بستر تعریف دقیقتری از نجابت ( اصالتهای شخصیتی، عادتها و تواناییهای فرد) استوار است. تعریف و تفسیری که به شناسایی نیازها و راهکارهایی اشاره میکند که توضیح خواهد داد برای انسان کامل شدن به چه عناصری نیازمندیم.
نجابت اخلاقی بیشتر از هرچیزی به مبانی فلسفی دیدگاههای فیلسوف یونانی ارسطو مربوط میشود، بهویژه سمت و سوی نظراتی که او امید دارد در تعریف « دوستی» بهعنوان نشانهی برای دستیابی به رفتار اخلاقی بدان دست یابد. از دید ارسطو شواهد منطقی حاکی از آن است که بشر موجودی اجتماعی است و به همین دلیل، برای دستیابی به یک زندگی کامل، بهتر است در پی تکوینِ منشِ فراگیری برای جامعهی انسانی باشیم.
چشمانداز ایدهالی که ارسطو ارائه میدهد در تعریفی میگنجد که او از کلمهی « دوستی» دارد. از دید ارسطو دوست کسی است که مقدم بر همه خود را میشناسد و فردی است که صادق و شجاع است. کسی که برای دیگران وقت و انرزی میگذارد و همزمان به منافع شخصی دیگران هم اهمیت میدهد.
بازگشت به نجابت اخلاقی و آیین و اصولِ « دوستی» برآمده از آن، به نوعی در تضاد با موقعیت آزاد بشر معاصر قرار میگیرد، چون نتیجهی تلاشهای چند صد ساله گذشتهی عصر روشنگری و دستاوردهای لیبرالیسم به امکان باشکوه و خجسته « فردیت» میدان زیادی داده است. دستاوردهای« فردگرایانه»ی مفیدی که با راههای ارائه شده توسط « نجابت اخلاقی» برای دستیابی به زندگی اجتماعی بهتر همسویی ندارد و آن را بر نمیتابد. شیوه و منش رفتاری تعیینشده در نجابت اخلاقی بر این اصل استوار است که سلامت اجتماع بیش از هرچیز به کمک و همراهی « دیگران» نیازمند است.
بر مبنای این اندیشه و با تکیه بر نظریههای ارسطو دربارهی دوستی، انسان بهعنوان حیوان اجتماعی وقتی به آرامش و تعالی انسانی دست خواهد یافت که بتواند با دیگران رابطهی سالم و ماندگاری داشته باشد. ما موقعی به کشف خودمان میرسیم که به شناخت دیگران نائل گردیم، دیگرانی که برایشان احساس نگرانی و مسئولیت میکنیم. زندگی در جامعهی توسریخورده و پر از ناهنجاریها که محور آن نفع فردی و سودجویی است، حتی اگر در آن جامعه آزادیهای فردی تحقق یافته باشد، در نهایت از توانایی های بشر با وجود داشتن امکانات و تواناییهای فردیاش خواهد کاست.
نیاز به ارتباط و مبادله، دلیل حیاتی دیگری است که ما را نیازمند و وابسته به موقعیت دیگران مینماید. فیلسوف معاصر «السدر مکینتایر» به خوبی در کتاب تازهاش با عنوان « بعد از نجابت» [۲] به این نیاز در چارچوب زندگی روزمرهی امروزی اشارهمیکند. مکنتایر اعتقاد دارد که شخصیت انسان در متن زندگی اجتماعی و در شبکههای ارتباطی با دیگران شکل میگیرد و شکوفا میشود و فقط در تعامل با دیگران است که رفتار و منش فرد قوام مییابد؛، منش و رفتاری که به سهم خود زمینهساز اجتماعی سالمتر است. از دید او بشر فقط از طریق تجربههای ناشی از روابط اجتماعی که با دیگران ایجاد می کند میتواند به تدارک نجابت لازم برای زندگی بهتر اجتماعی دست یابد. به نظر میرسد موج تازهای از همیاری و همکاری مبتنی بر نجابت اخلاقی جای خود را با متانت و ضرورت در عرصهی پاسخگویی به بحران بشر معاصر باز میکند.
//radiozamaneh.com/society/haftkoocheh/2011/0... [1]
منبع:
Mark Vernon, The Return of Virtue Ethics [2]
پانوشتها:
1- virtue ethics
2- Alasdair MacIntyre After Virtue
Recently by ونداد | Comments | Date |
---|---|---|
با افتخار تمام سوئدی هستم | - | Oct 31, 2012 |
فیلم « پرویز» و سناریویی برای آینده ایران | - | Oct 18, 2012 |
نقش فریب در عشق | 3 | Oct 13, 2012 |
Links:
[1] //radiozamaneh.com/society/haftkoocheh/2011/03/10/2426
[2] //www.bigquestionsonline.com/columns/mark-vernon/the-return-of-virtue-ethics