ترا ملکه نام نهاده ام
بلند تر از تو زیاد هستند، بلند تر
اصیل تر از تو زیاد هستند، اصیل تر
دلفریب تر از تو زیاد هستند، دلفریب تر
امّا ملکه توئی
هنگامی که به خیابان میروی
هیچکس نمی شناسدت
هیچکس تاج بلورت را نمی بیند, هیچکس
نمی نگرد
به فرش طلائی سرخی
که با قدمهایت می بافی
فرشی تخیّلی
و هنگامی که تو ظاهر می شوی
صدای همه ی رودخانه ها
در بدنم طنین انداز میشوند و زنگها
آسمان را به لرزه در می آورند،
و جهان از سرودِ ستایش پر می شود
فقط تو و من،
فقط تو و من، عشق من،
ان را می شنویم.
پابلو نِرودا
The Queen [1]
ترجمه: مهوش شاهق
Recently by Mahvash Shahegh | Comments | Date |
---|---|---|
الحمراء | - | Nov 24, 2012 |
خداوند و استفاده از زن برای تبلیغ | 3 | Sep 19, 2012 |
آیا این خداوند است که متمدّن تر شده یا پیامبر خدا؟ | 15 | Sep 07, 2012 |
Links:
[1] //allpoetry.com/poem/8496977-The_Queen-by-Pablo_Neruda