آقای فرهادی در نطق کوتاه خود ضمن دریافت مجسمه طلائی اسکار اعلام کردند:"اکنون تعداد زیادی از ایرانیان در سراسر جهان در حال تماشای ماهستند و من تصور می کنم آنها خیلی خوشحال باشند. البته خوشحالی آنها برآمده از جایزه ای نیست که به یک فیلم یا فیلمساز اعطا شده بلکه خوشحالی آنها از این جهت است در شرایطی که مرتب از حنگ و ستیزه جویی سخن گفته میشود، نام کشور آنها ایران به واسطه فرهنگ با شکوه آنها است که مورد توجه قرار می گیرد. فرهنگ باستانی و غنی ای که در غبار سیاست پنهان شده! این جایزه را به مردم کشورم تقدیم میکنم، مردمی که به همه فرهنگها و تمدنها احترام میگذارند و دشمنی و عداوت را حقیر می شمرند. از همه شما متشکرم."
برخلاف فیلم بسیار ارزنده آقای فرهادی که مخاطب جهانی پیدا کرده پیام ایشان بعد از گرفتن جایزه اسکار میتواند فقط مخاطبین مشخص خود را جذب کند. بخشی ازآنها مخاطبین مرفه و نیمه مرفه ایرانی هستند چه در داخل و چه در سرتاسر جهان که از نظر فکری با فرهنگ سرمایه داری با شدت و ضعف اجین شده اند و بخش دیگر رضایت خاطر کسانی را برآورده میکند که در پی بهره برداری سیاسی از دادن جایزه اسکار میباشند.
اشاره آقای فرهادی به فرهنگ باستانی و غنی ایران نیز جای بررسی دارد. اهمیت پرداختن به سخنرانی کوتاه آقای فرهادی و ادبیات بکار برده شده از این جهت است که حاکی از نگرشی است که نه تنها در جامعه ایران بلکه جوامعی با ویژه گی خاص میباشد بدین معنا که در طول تاریخ مکرارا" کشورهایی که به دلایل مشخص مورد هجوم قرار می گیرند، همواره دو تفکر مقابل هم قرارمی گیرد، مبارزه و یا تسلیم. بنابراین ادبیات استفاده شده نمایانگر نوعی تسلیم پذیری و یا گردن کج کردن است. این بار اول نیست که "هنرمندان" و یا "روشنفکران" و یا طبقه ای در کشورهای مورد تهدید به اشگال گوناگون وقتی به امکانی دست پیدا میکنند، متجاوز اصلی را مشخص نمی کنند و در بهترین حالت آن با ادعای "منصف بودن" تجاوز کننده و دفاع کننده؛ هر دو را سرزنش می کنند! نمونه های متعدد را میتوان مثال زد که از حوصله این نوشتار خارج است.
تسلیم پذیری، غرور نژاد پرستانه وعدم خودباوری، قبول کردن واژه های غیرعلمی و تکرار آنها صرفا" به خاطر حفظ منافع مالی، قدرتی، از ویژه گی های فرهنگ فکری طبقه مرفه و یا متوسط است که اگر با آن مقابله به موقع نشود میتواند تا حد فرهنگ امپریالیستی نیز پیش رود. فرهنگی که گریبان اکثریت قریب به اتفاق مردم آمریکا را گرفته است و امید اینکه بتوان فرهنگی متفاوت را جایگزین آن کرد بنظر غیرممکن می آید. در کشورمان ایران بخاطر تسلط سالیان متمادی حکومتهای وابسته که جذب ظواهر غرب می گشتند عدم خود باوری و غرب پرستی فقط یکی از صدماتی است که متاسفانه در فرهنگ فکری بخشی از جامعه نهادینه گشته و به همین سبب مرمت آن نیز نیاز به زمان و کار مداوم آگاهی دهنده دارد. نتیجتا" طی سالیان متمادی "هرچه خود داشت را ز بیگانه تمنا میکرد" به همین دلیل و در بسیاری موارد این جماعت سعی دارندد به دیگران ثابت کند "که ما چه فرهنگی داریم" و یا به موارد ی از قبیل این جایزه ها "افتخار" کنند حال این "دیگران" خود چه پیشینه ای دارند ابدا" مورد توجه قرار نمی گیرد چراکه بنظر می آید همواره خود را کمتر دانستن در خون این افراد است. این تازه یکی از کمترین صدماتی است که استعمار می تواند به ملت ها بزند. از طرف دیگر فرهنگ غنی ایران به زیر خروارها خاک رفت. فرهنگ غنی که مبارزه برای عدالت، و عدم تسلیم پذیری بخشی مهمی و اصلی آن است.
بنابراین آقای فرهادی باید متوجه باشند فرهنگ راستین نه تنها ملت ایران بلکه بشریت در سرتاسر جهان فرهنگ سازش و دوستی با هر کسی نیست و نخواهد بود. تاریخ مبارزات مداوم مردم دنیا این اصل را ثابت میکند. فرهنگ ایران مخلوطی از فرهنگ ایرانی، اسلامی است که در طول تاریخ شخصیت های مبازه و عدالتخواه مذهبی و غیرمذهبی خود را چه در زمینه شعر، موسیقی، هنر و سیاست عرضه کرده است. فردوسی نمونه ملی گرای عدالتخواه و انقلابی است که با متجاوزین هیچ سازشی ندارد نه یک ملی گرای نژاد پرست. اگرچه با تحریفاتی که شده سعی در نشان داده چهره متفاوت از او شده است، اما واقعیت اینگونه نیست.
این شخصیتها در اذهان ملت ایران جای ویژه ای دارند. به همین دلیل است که بی اعتبار کردن این شخصیت ها نیز یکی دیگر از ترفندهایی است که بکار گرفته شده است. ادغام مفاهیم و جابجا کردن آن کار را به جایی رسانده است که انقلابی بودن که یک ارزش است و جای ویژه ای در فرهنگ ایران دارد، جای خود را به سازشکاری داده است به همین دلیل مکرارا" شاهد بکاربردن ادبیاتی مشابه هستیم چه در عرصه مبارزات سیاسی بین دو جناح چه در بین خواننده و شاعر و یا در صحبتهای شیرین عبادی و جایزه اهدائی به او مشخص کرد که این بذل و بخشش بابت این بود که با عنوان برنده " جایزه صلح " به جنگ بر علیه کشورش بپردازد. البته امیدوارم این اتفاق در مورد آقای فرهادی نیافتد.
در بخشی که گفته میشود: مردم ایران دشمنی و عداوت را حقیر می شمرند منظور چیست؟ آیا اگر ملت ایران دشمنی هم دارد بدون دلیل است؟ در ضمن چه کسی این فرهنگ را در زیر غبار پنهان کرده؟ امیدوارم منظور دولت ملی و شجاع احمدی نژاد نباشد.
ایا ملت فلسطین یا ملت عراق و افغانستان حق دارند دشمنی کنند با متجاوزین به جان و مال و فرهنگ و استقلال کشورشان؟ آیا ملت ایران به فرهنگ تجاوزو اشغال هم احترام می گذارد؟ ملت ایران چه چیزی را تمدن میداند؟ آیا اسکار از جهت ملت ایران نشانه تمدن است؟ ده سال است که دولتمردان کشوری که درآن اسکار همه ساله برگزار میشوند در منطقه به نسل کشی می پردازند آیا تا به حال هیچ فیلمی در مورد این جنایات در هالیود نشان داده شده است؟ و یا اگر ساخته شود اصلا" راهی به اسکار پیدا خواهد کرد؟ سی سال است که ایران زیر تهدید، تحریم است و بعد از روی کار آمدن دکتر احمدی نژاد هم شاهد هستیم که این تهدیدها و فشارها و تحریم ها به اوج خود رسید. بنابراین ملت ایران کدام دشمنی و عداوت را حقیر می شمرد؟
چه کسی است که نداند در راستای یک قطبی شدن جهان و "حکومت جهانی" فرهنگ هالیودی، مک دونالدی، لاس وگاسی و دیزنی لندی می باید به جهان صادر شود و به همین منظور می باید فرهنگ کشورها مورد هجوم قرار گیرد "کهنه" برداشته شود و "فرهنگ نو" جایگزین شود. این "نظم نوین جهانی" به اسم "آزادی و دموکراسی" به هیچ فرهنگ و مذهبی به غیر از مذهب سرمایه معتقد نیست. این مذهب جدید می باید سرمایه یک درصدی ها را به دنیا صادر کند، به همین منظور فرهنگ ایران نیز مانند تمام کشورهای تحت ستم مورد هجوم بیرحمانه توسط فرهنگ ستیزانی که تحت تئوری هانتیگتون ها عمل کردند قرار گرفت و به همین منظور طی سالیان متمادی صدها نویسنده روی این تئوری کار کردند و قلم زدند و نتیجه آن این شد که برای خیلی ها ظواهر غرب معیار واقعی اصول زندگی و انسان دوستی شد. نمیتوان در این نوشتار به عمق معنای امپریالیزم پرداخت اگر چه این واژه پربار برای خیلی ها وسیله مضحکه دیگران شده است اما باید بدانند که دیگر حتی دیگر ران پال کاندیدای ریاست جمهوری و بعضی سناتورها هم این واژه را بکار میبرند.
ما شاهد هستیم علی رغم تمام تضادها، محدودیت ها و مشگلات موجود در ایران، فیلم های ارزنده ای نظیر فیلم آقای فرهادی تولید میشود و این دست آورد بسیار ارزنده ای است اما از طرف دیگر شاهد هستیم متاسفانه برای تعدادی چه در عرصه سیاست، چه در عرصه فرهنگی وابستگی های عقیدتی، فکری، به غرب که در حالت خوش بینانه میتواند نا آگاهانه باشد اما اکثرا" صرفا" به خاطر همان خصوصیات خاص طبقه مرفه میباشد، لغزش های بیشماری را به بار می آورد و نهایتا" همدستی با کسانی میشود که گاهی تا حد به خطر انداختن سرنوشت ملتی نیز پیش میرود.
بنابراین اگر چه تمام معانی مخدوش شده، باید به معانی اصیل برگشت. انسانیت باید به جایگاه اصلی خود باز گردد. انسانی که در موقعیت های مختلف که از امکانات ویژه ای برخوردار میشود و در شرایط بحرانی جهان به سمت عدالت و حمایت از صدمه دیدگان جهان و بی مهری کردن نسبت به مسببان اصلی موضع نگیرد می باید به خود بازنگری داشته باشد. بسیاری با مجهزترین امکانات و سرمایه های هنگفت همه روزه با صدها امکان رسانه صوتی،تصویری، در حفظ و حمایت از طبقه مرفه برای استوار نگاه داشتن پایه های نظام سرمایه داری که باعث ایجاد فقر، فلاکت، جنگ و بی خانمانی میلیونها انسان گشته فقط به خاطر حفظ اقلیتی فعالیت می کنند اما در مقابل چه کسی ازاکثریت صدمه دیدگان حمایت میکند؟ آیا زمانی میشود که صحنه های بین المللی مدام نشان دادن فجایع نه برای اشگ و آه بلکه برای مقابله جدی و بسیج همگانی و جلوگیری از کشتار و نسل کشی تبدیل شود؟ مطمئنا" آنروز جایزه دیگر مجسمه طلائی نخواهد بود، مجلس پر زرق و برقی هم نخواهد بود تا مولتی میلیاردها جمع شوند و هالیودی های از دنیا رفته را به عنوان "الگوهای انسانی" معرفی کنند مسلما" الگوهای انسانی کسانی خواهند بود که با کوشش و استفاده از همین فرصت های کوتاه توانسته اند پیامی قوی را به دیگران برسانند تا در ساختن جهانی عدالتخواه سهم خود را ایفا کنند.
به امید آن روز.
مهوش ناصحی
بیست و هشتم فوریه دو هزار و دوازده
Recently by Mahvash Nasehi | Comments | Date |
---|---|---|
پیام هالیود و پیام اصغر فرهادی | 8 | Jan 23, 2012 |