فیلم "جدایی نادر از سیمین" دارای پیام قوی میباشد که بوسیله بازی خوب هنرپیشگان فیلم به بیننده منتقل میشود. بحران اصلی از اختلافی که بین نادر و سیمین وجود دارد آغاز میگرد. سیمین میخواهد از ایران مهاجرت کند تا بتواند خود را خوشبخت تر احساس کند. نادر همسر او با اینکار به دلایلی موافقت ندارد که یکی از آنها نگهداری از پدر بیمار و پیرش میباشد. ترمه دختر نوجوان آنها از اختلاف پیش آمده بسیار ناراحت است. اولین صحنه فیلم با درخواست تقاضای طلاق از طرف سیمین به دادگاه میباشد و نادر علی رغم میل باطنیش تسلیم خواسته همسرش برای جدائی میشود .آغاز بوجود آمدن بحران در یک خانواده شروع میشود. افراد دیگری که به ترتیب وارد داستان میشوند راضیه زن جوان بارداری است که از فرزند کوچکش نیز نگهداری میکند و شوهرش حجت بیکار است. او برای رهائی از مشگلات اقتصادی زندگیش کار نگهداری از پدر نادر که به آلزایمر مبتلا گشته است را می پذیرد. بر اثر حادثه ای راضیه جنین خود را از دست میدهد و نادر متهم میشود که مسبب او بوده است. همه این افراد وارد جریانی میشوند که داستان را تا به انتها پیش میبرد. ارزش این فیلم به خاطر بوجود آمدن شرایطی است که افراد ذکر شده در موقعیت های مختلف اجبارا" در کنار هم قرار می گیرند. مشاجره و تضاد بوجود آمده در بین آنها بسیار قابل توجه است.
پدر پیر خانواده که بیماری آلزایمر دارد آینه ای است برای تمام شهروندان چه جوان باشند و چه پیر ، سرنوشتی که گریبان همه را روزی خواهد گرفت پیرمردی که حتما" زمانی جوان بوده و کار و فعالیت اجتماعی داشته و به جامعه اش خدمت کرده و حال که بیمار و از کار افتاده شده بر سر نگهداریش خانواده ای دچار بحران میشوند. پیر مرد بیمار نشانگر جامعه ای که هنوز نتوانسته عدالت را برقرار کند تا شهروندانش که به ناتوانی و یا بیماری مبتلا میشوند تحت پوشش دولتی و مراقبت های ویژه قرار گیرند هرچند که تازه این پدر صاحب پسری است که با سختی بسیار لاقل میتواند هزینه نگهداری او را بپردازد.
نادر یک کارمند ساده بانک است، انسان متعهدی است ، او سعی دارد تا حد ممکن در خانواده اش آرامش بوجود آورد اما ناهنجاریهای جامعه به حریم خانوادگی او نیز وارد شده است و همسرش سیمین قصد مهاجرت دارد اما نادر به دلیل مسئولیت نگهداری از پدرش بیمارش و دلایل دیگر نمی تواند به خواسته همسرش در مورد مهاجرت به آمریکا تن درهد. نادر زمانی که راضیه زن کارگر برای نگهداری از پدر قبول مسئولیت میکند، سعی میکند با آنها عادلانه برخورد کند اما زمانی که راضیه وظیفه خود را خوب انجام نمیدهد و پدر بیمار را در خانه تنها می گذارد، او به شدت عصبانی میشود و بعد از اینکه متهم میشود که باعث سقط جنین راضیه بوده است این اتهام را رد میکند به همین دلیل حاضر نیست به پیشنهاد سیمین برای پرداخت پول به راضیه و همسرش حجت برای ختم قائله تن در دهد. او معتقد است بیگناه است و نباید برای کاری که انجام نداده حق السکوت به کسی دهد و علی رغم مشگلات زیاد سر راهش حاضر به تسلیم نیست.
سیمین از خانواده نسبتا" مرفهی می آید. او معلم مدرسه است، علی رغم داشتن همسری خوب و دختری با هوش او خوشبختی خود را تکمیل نمیداند، و راه حل فرار از مسائلی که در جامعه باعث آزردگی اش شده است را ترک ایران میداند. در مشاجره ای که بین سیمین و همسرش در می گیرد نادر به او می گوید "تو همیشه همینطور هستی و میخواهی به جای حل مشگل از آنها فرار کنی و یا تسلیم شوی". عدم درک درست سیمین و نگاه سطحی به مهاجرت معضلی است که در جامعه ایران در بین اقشار خاصی شیوع پیدا کرده است و نهایتا" تفکری حاکم گشته که مهاجرت به هر قیمتی را تنها راه حل مشگلات واقعی و تخیلی خود میدانند. سیمین نمونه زنی است که به فرهنگ طبقه ای متعلق است که زمانی که ناراضی است، نه موقعیت همسرش برایش قابل درک است نه شرایط روحی دخترش و علائق او را درک میکند نه قادر به درک مسائل جامعه اش است و از آن مهمتر نه از جامعه ای که میخواهد به آن مهاجرت کند آگاهی دارد. محافظه کاری، تسلیم پذیری و عدم داشتن اصول در روابط اجتماعی و خانوادگیش نیز بیان گر فرهنگ خاص متعلق به طبقه او میباشد.
دختر نوجوان خانواده (ترمه) دختر باهوش و مهربانی است که در دوران گذراندن امتحانات می باید شاهد پیش آمدن اختلاف و جدایی والدینش باشد. او از این بابت بسیار ناراحت است و آنچه که می خواهد این است که به هر قیمتی پدر و مادر را کنار هم ببیند. او به پدر بزرگ بیمارش علاقمند است، با پدرش رابطه صمیمانه ای دارد و از مادرش دلخور است که می خواهد آنها را ترک کند. ترمه نمایانگر نوجوانی است که هنوز درگیر جامعه طبقاتی با تضادهای گوناگون نشده است و حل مشگلات را ساده می بیند.
راضیه زن جوان بارداری که مراقبت از دختر کوچکش را نیز به عهده دارد شغل نگهداری از پدر نادر را می پذیرد. راضیه تحت فشار از نظر مالی است همسر او حجت بیکار است و بارها از دست شکایت طلبکاران به زندان افتاده است. راضیه از همان ابتدا دچار تضاد اعتقادی شدید میشود. متوجه میشود که نادر و سیمین جدا از هم زندگی میکنند. کار در خانه یک مرد مجرد بر خلاف اصول اعتقادی اوست. از آن گذشته در روز دوم نگهداری از پدر پیر متوجه میشود باید مرد نامحرم را به حمام ببرد و او را تمیز کند. از سوی دیگر پذیرش این شغل را از شوهرش پنهان داشته است. زیرا حجت به علت باورهای عقیدتی، فرهنگی خود نمیتواند قبول کند که راضیه چنین شغلی داشته باشد. در این میان مبارزه بین نیاز شدید مالی و اجبار به تن دادن به کاری که مناسب با تفکر روحی، جسمی و عقیدتی اوست در فیلم به نمایش گذاشته میشود. راضیه نیز نمونه شهروندی است که میتواند زن باشد یا مرد جوان باشد یا پیر اما چنان در گیر مسائل و مشگلات زندگی میشود که پیروی از اعتقادات و ارزشهایش را برایش دشوار میکند و در شرایط مختلف دروغ می گوید و بعد دچار ترس، نگرانی و عاقبت کار میشود.
حجت همسر راضیه نمونه یک انسان کارگری است که احساس میکند در هیچ جا کسی حرف اور ا نمی فهمد. عصیان موجود در او بارها به شکل داد و فریاد و یا توسرزنی و یا تهدید نمایان میشود. او چنان از انسانهای متعلق به طبقه ای متفاوت دلخور است که بارها این دلخوری خود را در مشاجره اش با نادر بیان میکند. متلک هایی که او به نادر و یا خانم معلم می گوید ناشی از عقده هایی است که جامعه طبقاتی بر طبقه زحمتکش تحمیل کرده است. حجت نادر را نماینده طبقه متوسط میداند و حاضر نیست نکات مثبت شخصیتی او را ببیند. حجت به دنبال هویتی برای خود است او میخواهد به عنوان یک انسان زحمتکش که غرور دارد شناخته شود او می خواهد به جامعه ثابت کند فقط طبقه مرفه و متوسط نیستند که برای بچه هایشان و همسرانشان ارزش قائل هستند و اعتراض میکند که چرا فکر می کنید ما مدام زن و فرزندانمان را کتک می زنیم؟ در واقع مکالمات رد و بدل شده از جانب حجت با خانواده نادر بر سر مسئله سقط جنین راضیه بهانه ای میشود تا حجت بطور مداوم از ظلمی که به او در شرایط مختلف شده سخن بگوید او در حضور قاضی فریاد میزند "چرا میخواهی به ادم بدبخت ظلم کنی" حجت میخواهد نشان دهد که علی رغم نیاز شدید مالی ارزشهای او متفاوت است و لطمه خوردن به باورهای او و عدم نبودن عدالت است که او را چنین عاصی کرده است. او همانطور که بارها خود اشاره میکند چیزی ندارد که از دست بدهد بنابراین در جایی که او رااز اطاق بیرون می برند و می خواهند او ساکت باشد با فریاد می پرسد "چرا اعتراض نکنم تا حقم را بخورند"؟ حجت نیز قربانی سیستمی است که خشم ناشی از عدم امنیت شغلی و نگرانی اداره خانواده اش همواره با او میباشد.
این فیلم نشان میدهد که چگونه در یک جامعه طبقاتی با مشگلات اقتصادی، فرهنگی باعث میشود که اشتباهات انسانها در حل مشگلات خود، به تراژدی بزرگی ختم شود. حرکت سیمین شروع این بحران است، و نهایتا" به سقط جنین زن کارگر، به پای مرگ کشیدن پیرمرد آلزایمری و به دادگاه کشیدن مردان هر دو خانواده می انجامد. اینگونه تراژدی جهانی و همگانی است و خاص ایران نیست به همین دلیل این فیلم توانسته است با بینندگان در سراسر جهان رابطه انسانی برقرار کند. شخصیت های فیلم انسانهای خوبی هستند اما نمیتوانند در جایگاه فکری عقیدتی خود بمانند. نادر که معتقد به اصول است ناچار میشود در مقابل قاضی دروغ بگوید که نمیدانسته راضیه حامله است و وقتی ترمه دخترش او را به زیر سئوال میبرد می گوید "به خاطر اینکه اگر مرا یک تا سه سال زندان میکردند تکلیف تو چه میشد؟"
ترمه دختر جوان، باهوش که دروغگوئی پدر برایش گران آمده خود نیز به خاطر حفظ پدر مجبور به دروغ گوئی میشود. معلم مدرسه علی رغم قسم خوردن به قرآن به خاطر مزاحمتی که حجت برای او فراهم آورده بود، شهادت خود را پس می گیرد. راضیه زن کارگر به عذاب وجدان گرفتار شده و به سیمین حقیت را می گوید که علت سقط جنین تصادف با ماشین بوده و نه هل دادن نادر اما وقتی سیمین از او می پرسد که آیا شوهرت میداند یا نه؟ به دروغ می گوید شوهرش میدانسته و او را قسم میدهد که حرف به گوش حجت نرسد. راضیه از سیمین میخواهد به منزل او نروند و پول را ندهند. راضیه در شرایط مختلف مجبور میشود حقیقت را پنهان کند و عذاب وجدانی را برخود تحمیل کند. وقتی نادر از او می خواهد قبل از رد و بدل شدن چک او قسم بخورد که باعث سقط جنین فرزندش نادر بوده است او آشفته میشود و نمیتواند تا حد قسم به قرآن بر خلاق اعتقاداتش برود. از طرف دیگر حجت که در بین این همه گرفتاریهای پیش آمده، خود را راضی کرده بود و امیدوار شده بود که با دریافت پول و پرداخت به طلبکاران، زندگی سخت خود را سروسامان دوباره ای میدهد، از ا ینکه همسرش به او حقیقت را نگفته بود و حال در آخرین لحظه اعتراف میکند سخت برآشفته میشود و به سر و کله خود میزند. او سعی دارد تضاد بین اعتقادات و باورهای خود را با واقعیت ناعادلانه جامعه و وضعیت اسف بار خود به پیش ببرد به همین دلیل در اوج استیصال به همسرش اصرار می ورزد که برود و قسم بخورد و کار را تمام کند و راضیه می گوید نمیتوانم قسم بخورم "بدبخت می شویم" و حجت می پرسد "از این بدبخت تر"؟ حجت در این مرحله دشوار به یکباره احساس میکند همه چیزش را از دست داده، نه تنها گره ای از مشگلاتش باز نشده، بلکه در حفظ ارزشهای خود نیز دچار تزلزل شده. شیشه شکسته شده ماشین نادر میتواند نشان دهنده شکسته شدن انسانی مستاصل و ستم دیده باشد. نتیجتا" این تراژدی نمایشی است که همه روزه انسانها به اشگال مختلف، شاهد آن هستند و منشاء این ضجر دائم زندگی در جامعه طبقاتی غیرعادلانه تحمیل شده به بشریت میباشد. جامعه ای که میتوانست به شکل دیگری شکل گیرد.
انتقادات ها و تشویق ها
در کنار این موفقیت، انتقادهایی در درون ایران و خارج از ایران نیز رواج داشت. روزنامه های وابسته به جناح افراطی راست در خارج از کشور مثل همیشه به انتقاد از ایران در مورد مسائلی مانند سانسور، عدم آزادی تکیه کردند. و نشان دادن سیمین و علاقه به خروج از کشور می باید یکی از نکات مورد توجه آنها باشد، درصورتیکه فقط برای نمونه نشان دادن حق طلاق برای زنان می باید جواب دندان شکنی برای خیلی ها باشد. در داخل ایران افراطیون مذهبی مسئله دست دادن فرهادی را با آنجلینا جولی مطرح کردند. این ایرادات سطحی است و باعث میشود انتقادات عمیق و به حقی که می باید در مورد صنعت هالیود گفته شود نمایان نگردد. پرداختن به این صنعت و شیوه کار او احتیاج به مقاله دیگری دارد.
آنجلینا جولی یکی از صدها هنرپیشه های این صنعت پولساز و قدرتمند است که با مواضع کاملا" ارتجاعیش عنوان "سفیر صلح" را از جانب هالیود کسب کرده است و کسی چه میداند شاید در آینده کاندیدای رئیس جمهور هم شود! برای ملت هالیود زده آمریکا هیچ امکانی بعید به نظر نمی آید همانگونه از زمان ریگان سیاست کاخ سفید به هالیود وصل شد تا بدینوسیله سیاستهای تبهکارانه خود را بهتر پیش ببرند. در شرایط کنونی جهان اهمیت اسکار نه به خاطر واقعی بودن این جایزه است بلکه به خاطر فر صتی که پیش می آید تا با میلیونها بیننده در سرتاسر جهان ارتباطی برقرار شود، می باید مد نظر قرار گیرد.
امید است در کنار این موفقیت و درخشش این فیلم که احتمال بردن جایزه اسکار را هم دارد، هنرمندان بدانند که موفقیت واقعی زمانی است که آنها بتوانند به عنوان قشری از جامعه در شرایط بحرانی کشورشان و یا جهان در کنار انسانهای محروم و ستمدیده و قربانی جنگهای امپریالیستی بایستند، و نه اینکه مانند بعضی ها ظواهر و زرق و برق دروغین صنعت هالیود آنها را تحت تاثیر قرار دهد.
مسلما" اگر شرایطی فراهم میشود می باید در هر مراسمی شرکت کرد، اما چگونه شرکت کردن و با چه پیامی را منتقل دادن این بحث اصلی است. در سال 2002 مایکل مور فیلمساز وقتی جایزه اسکار خود را دریافت کرد از بلندگوی اسکار به بوش گفت که شرم بر تو که چنین جنگی را در افغانستان شروع کرده ای. پیام انقلابی او در زمانی که آمریکا به بهانه دروغ بزرگ یازده سپتامبر خود را محق میدانست که افغانستان را اشغال کند ارزش ویژه ای داشت و حضار را شوکه کرد. مورد دیگر در سال 1968 زمانی که که مارلون براندو برنده جایزه اسکار به خاطر فیلم پدر خوانده اعلام شد، زنی با لباس بومیان سرخپوستان به روی صحنه آمد و خود را رئیس جنبش سرخپوستان آمریکائی معرفی کردو اظهار داشت او از طرف مارلون براندو پیامی دارد اما در مدت زمان کوتاه نمیتواند کل پیام را بخواند، او اعلام کرد که جایزه اسکار را به خاطر تصویر نادرستی که از چهره سرخپوستان در هالیود نشان داده میشود نمیتواند قبول کند. در المپیک 1968 دو قهرمان آمریکائی سیاه پوست بعد از اینکه روی سکو قرار می گیرند و بنا بر رسم سرود ملی آمریکا سروده میشود به جای گذاشتن دست بر روی قلبشان، مشت گره کرده خود را که علامت جنبش سیاهپوستان است را بالا می برند.
اهدای جایزه به اصغر فرهادی درست چند روزی بعد از ترور یکی دیگر از دانشمندان ارزنده ایرانی مصطفی احمدی روشن که به شهادت او انجامید مصادف بود. ایکاش آقای اصغر فرهادی نیز از موقعیت بدست آمده استفاده میکرد و این جایزه را تقدیم به شهید احمدی روشن میکرد. بنابراین سیاسی بودن این جایزه در این زمان می باید مد نظر قر ار گیرد.
امکان دارد این فیلم جایزه اسکار را هم ببرد. به امید آنکه زمانی فرا رسد که فرهادی و فرهادی ها از فرصت های بدست آمده از تریبون های بین المللی به فجایعی که بر سر بشریت به خاطر جنگ و کشتار بی رحمانه آنها می آید بپردازند. اگرچه این فجایع بوسیله صنعت هالیود کاملا" بایکوت میشود. تهدید مداوم ایران و تحریم ملتی به جرم خواست استقلال طلبانه اش مطلبی نیست که نادیده گرفته شود. مخصوصا" در جایگاهی مانند جایزه اسکار و در کشوری که مسبب اصلی جنگ ها، بی خانمانی ها، و بوجود آوردن بحران نه تنها برای ایران بلکه برای کشورهای منطقه میباشد. خوشبختی انسانها در جهان در گرو خوشبختی ملت ها و صلح و آرامش برای همه میباشد. بدون صلح، عدالتی وجود نخواهد داشت و بدون برقراری عدالت دموکراسی و آزادی فقط در انحصار طبقه مر فه خواهد بود.
مهوش ناصحی
ژانویه دوهزار و دوازده
Recently by Mahvash Nasehi | Comments | Date |
---|---|---|
ایرانیان و جایزه اسکار | 16 | Mar 01, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
How much louder does he have to shout!
by Mash Ghasem on Fri Jan 27, 2012 07:17 AM PSTKeep in mind his profession (unlike most here on IC) is not to shout, but to make excellent movies.
And he has made one, and through that movie he shows a picture of today's Iran, which the world think he has done a decent job.
It's easy for us to be cyber-warriors without any regrds about going back to Iran, to make a living and taking care of our families. Tone it down please. Cheers
Mr. Director: IRAN IS NOT A FATALLY ILL CHILD!
by Banafsheh Zolfaghari on Fri Jan 27, 2012 07:18 AM PSTاصغر فرهادی: تصور کنيد که شما فرزندی دارد و اين بچه ی شما بيمار است و شما هيچ کاری نمی توانيد برايش بکنيد.
وی افزود: ايا شما حاضريد فرزندتان را رها کند، خانه خود را
رها کنيد و به خانه ی دوستان خود برويد؟ يا اينکه در خانه ی خود می مانيد و
دست فرزند خود را می گيريد.با وجود اينکه می دانيد نمی توانيد د مورد
سلامتی اش کاری کنيد.
کارگردان "درباره الی" گفت: در حال حاضر کشور من همان بچه ی مريضياست که من انتخابم ماندن در آنجاست.
Yes, but it would help if the child's advocates speak up a bit louder, call for attention to the plight of the child. Our culture of 'bast neshastan' or sitting in refuge in inviolable places is one centered on acceptance of misery and appealing to deity via the molla-archy. I feel for our director's sentiments; admittedly they are touching, but I feel more for the 70 million (his ill-child), I feel even more for the 35+ million woman in Iran. The irony in our director's words is that he feels there is NOTHING that can be done for the sick child. That is the problem with the fatalist religious culture promoted by the I.R.
YES, I SAY THERE IS MUCH THAT CAN BE DONE FOR THE SICK CHILD! SPEAK UP AND RAISE HELL... AT LEAST THOSE OF US WHO CAN DO SO FREELY OR ARE GIVEN A STAGE.
The best of luck to him and us ALL for winning something at the Oscars.
پیام فرهادی:ايران مانند بچه ی مريضی است که حاضر به ترک آن نيستم
Mash GhasemThu Jan 26, 2012 04:53 PM PST
اصغر فرهادی به هاليوود ريپورتر گفت: نامزدی در بخش بهترين فيلمنامه
برای بنده مهمتر است ، چراکه من خود را بيشتر يک نويسنده می دانم.
به گزارش سرويس فرهنگ و هنر انتخاب، وی افزود: زمانی که دستيارم خبر
نامزدی "جدايی" در اسکار را به من داد، در حال نوشتن صحنه ای از فيلم جديدم
بودم که چند روز با آن درگير می رفتم.
اصغفر فرهادی گفت: کانديدا شدن "جدايی نادر از سمين" در اسکار از شانس کمتری برخورد دارد بود.
کارگردان فيلم درباره الی می گويد: اين کانديداتوری تصويری است که مردم
ايران دوست دارند نشان بدهند. انها دوست دارند که از بعد فرهنگی ديده
شوند.
فرهادی تصريح کرد: زبان مشترک مردم دنيا سينما است و از طريق اين نامزدی ما می توانيم اين موضوع را بهتر درک کنيم.
کارگردان "رقص در غبار" گفت: اگر من اسکار را ببرم، اين جايره تنها
برای من نخواهد بود بلکه برای تمام کارگردانانی خواهد بود که فيلمی به غير
از زبان انگليسی ساخته اند. اين به معنای آن است که زبان سد و مانعی در
سينما نيست.
وی در ادامه گفت: در حقيقت، چيزی که اسکار را برای من ارزشمندتر می
کند، اين است که "مک ون سيدو" که با برگمن کار می کرد، يکی از کانديداها
است.
کارگردان"چدايی نادر از سيمين" همچنين در مصاحبه با رويترز گفت: برای
فيلمسازان ايران در کشور من، سينما هنوز هم نسبت به مسائل سياسی ارجحيت
دارد.
وی در مصاحبه ای با بوستون گلاب گفت: کسانی که می خواهند در ايران فيلم
جدی بسازد، مسلما مشکلاتی پيش رويشان وجود دارد. اما وقتی من فيلمی را می
سازم و به غرب می اورم، نمی خواهد در مورد وضعيت کشورم اه و ناله کنم و
باعث بشوم که مخاطبان دلشان برای من بسوزد.
وی افزود: تصور کنيد که شما فرزندی دارد و اين بچه ی شما بيمار است و شما هيچ کاری نمی توانيد برايش بکنيد.
اصغر فرهادی افزود: ايا شما حاضريد فرزندتان را رها کند، خانه خود را
رها کنيد و به خانه ی دوستان خود برويد؟ يا اينکه در خانه ی خود می مانيد و
دست فرزند خود را می گيريد.با وجود اينکه می دانيد نمی توانيد در مورد
سلامتی اش کاری کنيد.
کارگردان "درباره الی" گفت: در حال حاضر کشور من همان بچه ی مريضياست که من انتخابم ماندن در آنجاست.
"پیام انقلابی میکل مور" :)
Roozbeh_GilaniWed Jan 25, 2012 12:20 PM PST
"رفیق" مهوش خانوم؛ به نظر میاد که شما زمین و آسمون رو به هم ربط دادی که با ما یک ذره درد و دل کنی.
بحث "جامعه طبقاتی"، و "میکل مور انقلابی!"، "آنجلینا جولی ارتجاعی!" و موفقیت یک فیلم ایرانی در سطح جهانی رو هماشون رو به هم ربط دادی که یک درد و دل بکنی از سقط شدن یک بسیجی مزدور (یآا به قول شما "دانشمند ارزنده ایرانی"!!) به دست عوامل جمهوری اسلامی...
حالا "رفیق" شفیق، از خودت بپرس، واقعا اینقدر روده درازی لازم بود؟؟؟ در ضمن دوستان راست میگن. یک سفر برو ایران که شاید یک ذره عقل به سرت بیاد...
جایزه آقای فرهادی فقط متعلق به خودش هست، والسّلام
SouriWed Jan 25, 2012 11:40 AM PST
زهمتشون میشه، هزار تا مدعی پیدا میشه، عجب! خانم عزیز، جایزه گلدن گلاب
حق مسلم آقای فرهادی و گروهش بوده، نه هیچ شخص دیگه. در ضمن شما که اصلا
هیچ کاره هستی که تصمیم بگیری باید این جایزه به کی اهدا میشده. خیر،
این فیلم و محتوای آن و همچنین جایزه اش، به هیچوجه جنبه سیاسی نداشتهٔ و
قرار هم نبود که جایزهش بذل و بخشش بشه. فرهادی در موقعیت خودش، بهترین
پیام رو به دنیا داد. بقیهاش همه حرف اضافیست!
Offensive Blog
by Banafsheh Zolfaghari on Wed Jan 25, 2012 11:05 AM PSTClearly Ms. Mahavash Nasehi has either not been to Iran,
lives in a different universe or has well founded reasons to look away as she
presents her closing paragraph from the vantage of a one-way monocle.
It is unfathomable that she makes NO mention of 32 years of atrocities brought
on at least half of the population, representing our gender!
Highlighting the miseries of a region brought about by
US-imposed war may be fine and dandy for an internationalist, or a 'nation-less
Muslim' as Ruhollah Khomeini miserably failed to imposes on the Iranian nation.
An Iranian woman first there are other ways to see the
universe within the Islamic Republic!
It offends me that our 'elite' (a.la. Director Farhadi)
would NOT find it within themselves -- or perhaps feel it is beneath them to
stand up on stage and say it like it is. How could YOU be above or
beyond politics?
Of course and unless these 'better than thou's' are on a
payroll of some-kind that white-washes and blinds them to the realities of
their fellow countrymen.
Shame, Shame: Bahar said it best:
این دود سیه فام که از بام وطن خاست....از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست...از ماست که بر ماست جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم....با کس نسگالیم از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست....از ماست که بر ماست ما کهنه چناریم که از باد ننالیم....بر خاک ببالیم لیکن چه کنم، آتش ما در شکم ماست....از ماست که بر ماست گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالیست؟....بیداری ما چیست؟ بیداری طفلی*ست که محتاج به لالاست....از ماست که بر ماست
More on my thoughts: //iranian.com/main/blog/banafsheh-zolfaghari/director-mumbles-and-stumbles-upon-stage-and-then-heard-no-more
مردم من مرمان خوبی هستند
hashtparTue Jan 24, 2012 03:03 PM PST
خانم مهوش:تصور بر آن است جناب عالی در 32 سال گذشته یا در کوما بوده ئیدو یا زیرعبای آیت شیطانی مخفی شده بودید وکوچکترین اطلاعی دررابطه با ایران وانچه که در آنجا میگذرد ندارید. خانم گرامی مبارزه مردم ایران برای به دست آوردن آزادی و بوجود آوردن یک حکومت سکولار برای ایران است ودر این راه نباید فرصت هارا از دست بدهیم. و الحق آقای فرهادی هم به سادگی از فرصت استفاده و به مردم دنیا گفت که مردم ایران (توجه کنید خانم مردم ایران) مردم خوبی هستند؟!! و این خود خیلی چیز هارا میرسان گویا هنوز دوزاری شما نیفتاده.بدون شک با هزاران دوز و کلک و بافت هزاران دروغ بی شاخ و دم توانسته ئید خودتانرا به اینجارسانیده که در دامان همین جنگ جویان راحت زندگی کنید ودرعوض مانند هر مسلمان شیر پاک خورده دیگر میخواهید که سیستم این جنگ جویان را با سیستم احمفهائی که جزکلاشی و دروغ پردازی کارندارن معاوزه کنید. از طرف دیگر باید بیادتان بیاورم که مارلین براندو خود سرخ پوست بود و برای همین وطنش که تو به آن پناه آورده ای میباره میکند نه برای غیر.
ارزنده ایرانی
vildemoseMon Jan 23, 2012 02:59 PM PST
ارزنده ایرانی مصطفی احمدی روشن که به شهادت او انجامید مصادف بود. ایکاش آقای اصغر فرهادی نیز از موقعیت بدست آمده استفاده میکرد و این جایزه را تقدیم به شهید احمدی روشن میکرد. بنابراین سیاسی بودن این جایزه در این زمان می باید مد نظر قر ار گیرد
LOL....If the author had equally exposed the IRI's crimes against humanity and against its own citizens and other citizen abroad, she might have had a point or two. However as it stands, it's nothing but a piece of worthless propaganda.
Gobbles must be giggling in his grave.
A state of war only serves as an excuse for domestic tyranny.--Aleksandr Solzhenitsyn.