تا حالا فکر کردید که چرا اسراییلیها و دنبالههای آمریکاییشان از بزرگترین طرفداران و حامیان تئوری مقاومت بدون خشونت هستند؟ بخصوص آنهایی که از هند میآید. جوابش را در انتفاضهی دوم [1] در سالهای ۲۰۰۰ بگردید که تقریبا اقتصاد اسراییل را به کل نابود کرد. همینطور بحران مشروعیتی که پس از مقاومت حزبالله در سال ۲۰۰۶ در برابر حملهی همهجانبهی ارتش اسراییل و حمایت آمریکا و اروپا در این کشور پیش آمد.
خیلی جالب است کسانی که تبلیغ مقاومت بدون خشونت را برای ما میکنند همانهایی هستند که تنها بودجهی ارتششان دهها برابر کل بودجهی کل ما روی هم است. آنها هر وقت پای منافع خودشان باشد کمترین تردیدی در استفاده از وحشیانهترین انواع خشونت (بمبهای شیمیایی و پلوتونیوم ضعیفشده و بمبهای خوشهای و شکنجه و بازداشتهای چند سالهی بدون تفهیم اتهام و ...) نمیکنند. ولی وقتی به ما میرسد یک دفعه همه چیز باید بدون خشونت باشد، چون خشونت مال آدمهای عقبافتاده و بیتمدن است.
وقتی فوکو میگوید سیستم کنترل در جامعهی جدید از شکلهای قدیمی و آشکار و تنبیهی به کنترل گفتمانی و ماسکدار و دیسیپلینی تبدیل شده است دروغ نمیگوید. همین گفتمان مسخرهی عدم خشونت یکی از همین گفتمانهای دیسیپلین یا تادیب کننده است. آنها با این گفتمان حتی قبل از اینکه ما فکر مقاومت دربرابر تجاوز و اشغال و زورگویی بکنیم ما را خلع سلاح میکنند. آن هم از طریق یک سری روشنفکر «حرفهای» (در مقابل روشفنکر «اورگانیک» بقول گرامشی [2]) احمق که نان شبشان مستقیم و غیر مستقیم از همین متجاوزان و اشغالگران و زورگویان میرسد.
وقتی فانون میگوید «آدم استعمارشده آزادیاش را در و از طریق خشونت میباید» و سارتر میگوید «در اردوگاههای کار اجباری یا باید بجنگی یا بپوسی»، دارند از لزوم خشونت برای آزادی از استعمار حرف میزنند. آن هم نه فقط بعد ابزاری آن، بلکه بعد ذاتی آن هم برایشان مهم است. چون این خشونت، علاوه بر کارکردش به عنوان ابزاری برای رسیدن به آزادی، خودبخود به آدم تحت استعمار عاملیت هم میبخشد. (مقالهی نیل رابرتز را در همین باره با عنوان «فانون، سارتر، خشونت و آزادی [3]» بخوانید.)
هرچند که بقول جوزف مسعد در مقالهی محشرش برای «الاهرام» [4]، فوکو و سارتر و دریدا و ژیژک و کلا بیشتر متفکران اروپایی معاصر، بر خلاف موعظههایشان، در عمل و نظر همیشه طرفدار حکومتی نژادپرست و اسعتمارگر بهنام اسراییل بودهاند. ولی خب، آدم نباید همه چیز را سیاه و سفید ببیند. از تفکر اینها میتوان بر ضد مواضعشان دربارهی اسراییل و امثال آن استفاده کرد.
البته من خشونت و قتل بیگناهان را توجیه و ستایش نمیکنم، ولی دو حرف دارم: یکی اینکه برای کسی که گلویش زیر چاقوی استعمار است، من و شما که باشیم که برای او تکلیف تعیین کنیم که چطور باید خودش را نجات ددهد. دوم اینکه هروقت آمریکا و اسراییل و اروپاییها، یعنی استعمار قدیم و تازه، بمبهای اتمیشان را نابود کردند و پایگاههای نظامیشان را از کشورهای دیگر جمع کردند و بودجههای ارتششان را به اندازهی بودجهی بهداشت و تامین اجتماعیشان رساندند، ما هم عدم خشونت را قبول میکنیم.
Recently by hoder | Comments | Date |
---|---|---|
راه گلشیفته را باز نگه داریم | 18 | Oct 13, 2008 |
آمریکا را در همین اتاق تاریک نگه داریم | 12 | Aug 11, 2008 |
Good vs. Evil, again | 43 | Jun 18, 2008 |
Links:
[1] //legacy.iranian.com/main/en.wikipedia.org/wiki/Second_Intifada
[2] //legacy.iranian.com/main/www.jstor.org/stable/191840%3Fseq%3D1
[3] //www.questia.com/googleScholar.qst?docId=5008609449
[4] //legacy.iranian.com/main/weekly.ahram.org.eg/2003/623/op33.htm